این بیرون رفتن از خانه و شهر را برای آن انجام می دادند که معتقد بودند هر سیزدهی شوم است، برای آنکه اگر عدد سیزده هم، مانند سایر اعداد از سعادت برخوردار بود خداوند ماهها را سیزده ماه قرار می داد و امامان را سیزده تن مقرر میداشت و چون چنین نکرده پس عدد سیزده بد و نحس می باشد و باید از آن پرهیز داشته باشیم. حرف و عقیده ای که معلوم نبود از که و از چه زمان باب شده بود و به این خاطر می گفتند تا سرور و خوشی دوازده روز گذشته را با نحوست روز سیزده مخلوط نکنیم باید آنرا به خانه راه نداده به بیرون برگزار بکنیم، و نه به خارج خانه ، بلکه به خارج دروازه و هر چه از آن دورتر ببریم.
سیزده بدر در عصر قاجار
برای خانواده های تهرانی روز سیزدهم فروردین آخرین روز تعطیلات نوروزی به حساب می آمد که واپسین ایام شادکامی را به انجام رسانیده، از صبح فردا یعنی چهاردهم به سلامتی و تندرستی بسم الله گفته خوش و خرم به سر کارهای خویش معاودت نمایند و به این جهت از یکی دو روز به سیزده مانده زنها بند و بساط این روز را از خریدن و شستن کاهو و جوشاندن سرکه شیره یا سکنجین و تهيه جوراب پشمی، یا ته و پاشنه انداختن به آن برای پیاده روی و فراهم ساختن اسباب غذا، از برنج و روغن و سایر مخلفات جفت و جور کرده از صبح زود آن روز که بعضی نان و چائی صبح آنرا هم در زیر درختهای بیابان و کنار جویها می خوردند با بار و بنه براه افتاده از شهر بیرون می زدند.
این بیرون رفتن از خانه و شهر را برای آن انجام می دادند که معتقد بودند هر سیزدهی شوم است، برای آنکه اگر عدد سیزده هم، مانند سایر اعداد از سعادت برخوردار بود خداوند ماهها را سیزده ماه قرار می داد و امامان را سیزده تن مقرر میداشت و چون چنین نکرده پس عدد سیزده بد و نحس می باشد و باید از آن پرهیز داشته باشیم. حرف و عقیده ای که معلوم نبود از که و از چه زمان باب شده بود و به این خاطر می گفتند تا سرور و خوشی دوازده روز گذشته را با نحوست روز سیزده مخلوط نکنیم باید آنرا به خانه راه نداده به بیرون برگزار بکنیم، و نه به خارج خانه ، بلکه به خارج دروازه و هر چه از آن دورتر ببریم.
آنها که بار و بنه ی زیادتر داشتند به کول خرهای کرایه ای و شخصی بسته و آنها که با وسایل مختصر و سبکبال حرکت می کردند هریک چیزی را از بغچه وکوله بار وسماور و گلیم و غذا و اسباب چای به دوش گرفته به راه می افتادند که از آن جمله، بلکه از واجبات آنها سبزی سبز کرده پای هفت سین بود که حداقل دو سیزده را در خانه ی سبزکننده گذرانده اکنون باید بدور انداخته بشود.(از سیزده اسفند تا سیزده فروردین ).
غذای سیزده بدر به دو صورت تهیه می شد، نوعی آنکه در شب پخته آماده کرده آن را می بردند و نوعی که صفای زیادتر سیزده را می خواستند، آن که اسبابش فراهم نموده پختن آنرا به صحرا موکول می کردند، که از آن جمله بود: دمی با دمپخت باقلای اعلا که در مرتبه ی اول كل غذاهای آنروز قرار داشت و دمی بلغور و آش رشته که غالبا بار و بنشن آنرا در خانه پخته سبزی و رشته و دیگر مخلفاتش را در صحرا ریخته جا می انداختند و دیگش که گله به گله از این و آن بار گذاشته شده بود، و این نیز از بهترین و مطبوعترین غذای روز سیزده بود که هوسی ها و پردل و حوصله ترها فراهم می کردند و دیگر صحرانشینان را به هوس انداخته به آه و حسرت غفلت از آن واميداشت. اگرچه هرگز حسرتی برای کسی باقی نمی ماند، چه هنگام کشیدن برای اطرافيان (تکه همسایه) گرفته هر دسته را کاسه پیاله ای کشیده اگرچه نعلبکی باشد تعارف می نمود، مبادا در میانشان طفل و پسر نابالغ و زن آبستنی باشد و دلشان خواسته مسئول بشوند.
محل های سیزده بدر:
اماکنی را که در آن برای سیزده بدر میرفتند عبارت بود از بیرون هر دروازه مانند: بیرون دروازه دولت زیر سایه درختهای باغ صنیع الدوله و کنار نهرهای منشعب از آن و با غاتی که از آن مشروب می شدند. بیرون دروازه شمیران کنار جوی خیابان شمیران و سایه درختهای اقاقيا و زبان گنجشک آن تا باغ صبا و بالا تر بیرون دروازه دوشان تپه تا خود دوشان تپه سلیمانیه و باغ وثوق الدوله، بیرون دروازه دولاب تا منتها الیه دولاب و سبزیکاری ها و سر آسیاب های آن و کنار جویها و زیر هرتک درخت و رشته درختی که میتوانست قابل نشتن باشد، این مرغوب ترین محل برای سیزده بدر بود که تهرانی ها به آن هجوم آورده از سبزه و آب فراوان و کاهوهای تازه سر بیرون کرده از خاک و خیارهای تازه و سرسبز آن می توانند استفاده نمایند.
دیگر بیرون دروازه ی خراسان که آن نیز باز منتهی به دولاب واکبرآباد و گوشه زوایای آن می گردید و بیرون دروازه شاه عبدالعظیم که به آب متکا و چشمه علی و باغ بی بی زبیده و باغات ابن بابویه و مسجد ماشاء الله و صفائیه و .... و خود شاه عبدالعظيم و غيره می انجامید، منهای دروازه غار و دروازه ی خانی آباد که چون بیرون دروازه های آن جز برای بازی اطفال و بزرگسالان و قمار و الواتی و رذالت به کار دیگری نیامد و سبزه و درختی در آن بنظر نمی رسید. ساکنان خود آنجا نیز بعضی به طرف در وازه گمرک و سبزه کاری های امین الملک و مثل آن و بعضی به طرف شاه عبدالعظیم و دولت آباد و منصورآباد و عبدالله آباد و باغات فرح آباد رو می آوردند.
دیگر اهالی دروازه قزوین و دروازه ی باغشاه که محل سیزده بدرشان اکبر آباد باغشاه و خود باغشاه و باغهای اناری و امامزاده حسن و امامزاده معصوم و باغات اطراف آن و آسیاب فرمانفرما و آسیاب گاومیش و باغات سرسبز صاحب دار و بی صاحب حوالی آن که همه مجانی و سیزده و نحوست خود را بدورمی انداختند با این عقیده محکم که نوکر و کلفت دارها هم که باید آنها را برای حفظ خانه بگذارند، باید قبل از طلوع آفتاب روانه بیرون دروازه نمایند.
همچنین از احتیاط های لازم برای دوستان و خویشان بود که روز سیزده ، مخصوصا قبل از ظهر آن پا به خانه کسی نگذارند که با سردی و بی محلی درحد بی حرمتی صاحبخانه روبرو شده، چه میزده و نحوست خود و آنرا برایشان آورده به هر صورت در این روز بیابانهای اطراف شهر مملو از جمعیت بود که کنار هر نهر و جوی و پناه و سایه هر پناهگاه و درخت بساط خورد و خوراک سیزده بدر گسترده، هر دسته به نوعی خوشگذرانی و بزن و بکوب می کردند و کنارشان جوانان و نوجوانان که به بازی و جست و خیز و طناب بازی و گرگم به هوا و دیگر تفریحات مشغول بودند
سبزه گره زدن
گره زدن سبزه در روز سیزده عید از جمله رسومی بود که تقریبا تمام زنان و دختران مخصوصا رسیده ها و دم بخت ها را در بر میگرفت با این عقیده که چنانچه در این روز دو ساقه سبزه را بهم هفت گره زده نیت بکنند هر حاجتی داشته باشند روا خواهد گردید و از این رو در اولین فرصت خود را به میان سبزه ها انداخته ساقه های آنها را در دست گرفته با این جملات و اشعار شروع به نيت کردن و گره زدن نموده حاجت خواهی می کردند و آنچه که از واجبات همه بود این که بگویند: سبزی تو از من - زردی من از تو
گره دوم برای دخترهای پرعجله و پراشتها این بود که می گفتند: سبزه و سبزه بختی -- یه شوور دس بنقدی.
گره سوم برای تمام دخترها این اشعار بود که میخواندند: سیزده بدر سال دیگر - خونه شوور- بچه بيغل.
و گره چهارم تا آخر همه که حوائجی را نیت کرده نگفتنی هایشان را آهسته و گفتی هایشان را بلند بلند می گفتند.
زنها نیز مطابق سن و سال و گرفتاری خود سرهم کرده هائی داشتند که از هم دریافت می کردند، مثلا اگر زنی هوو داشت میگفت: سیزده بدر سال دیگر مَرَدم به بر- هووم دربدر.
و دیگری که میگفت: سیزده بدر سال دیگر کنار شور همراه پسر پهلوی دختر دردم دوا - کامم روا - هووم طلاق- دستش چلاق و از این قبيل، ويا مالم فراوون کارم به سامون - خصم پریشون سالم به دلخواه - بختم بهمراه.
و در آخر ای سبزه بحق شاه مردان - حاجات دلم بكام گردان. که حتما باید سبزه ها را همراه نیت گره بزنند، و همین نیت و گره زدن بود که دلهره و تشویش با خود داشت مبادا پاره بشوند که در صورت پاره شدن حاجتشان روا نمی گردید.[؟!]
منبع : جعفر شهری ، طهران قدیم ، 1371 ،انتشارات معین،چکیده صفحات 127 -140
برای خانواده های تهرانی روز سیزدهم فروردین آخرین روز تعطیلات نوروزی به حساب می آمد که واپسین ایام شادکامی را به انجام رسانیده، از صبح فردا یعنی چهاردهم به سلامتی و تندرستی بسم الله گفته خوش و خرم به سر کارهای خویش معاودت نمایند و به این جهت از یکی دو روز به سیزده مانده زنها بند و بساط این روز را از خریدن و شستن کاهو و جوشاندن سرکه شیره یا سکنجین و تهيه جوراب پشمی، یا ته و پاشنه انداختن به آن برای پیاده روی و فراهم ساختن اسباب غذا، از برنج و روغن و سایر مخلفات جفت و جور کرده از صبح زود آن روز که بعضی نان و چائی صبح آنرا هم در زیر درختهای بیابان و کنار جویها می خوردند با بار و بنه براه افتاده از شهر بیرون می زدند.
این بیرون رفتن از خانه و شهر را برای آن انجام می دادند که معتقد بودند هر سیزدهی شوم است، برای آنکه اگر عدد سیزده هم، مانند سایر اعداد از سعادت برخوردار بود خداوند ماهها را سیزده ماه قرار می داد و امامان را سیزده تن مقرر میداشت و چون چنین نکرده پس عدد سیزده بد و نحس می باشد و باید از آن پرهیز داشته باشیم. حرف و عقیده ای که معلوم نبود از که و از چه زمان باب شده بود و به این خاطر می گفتند تا سرور و خوشی دوازده روز گذشته را با نحوست روز سیزده مخلوط نکنیم باید آنرا به خانه راه نداده به بیرون برگزار بکنیم، و نه به خارج خانه ، بلکه به خارج دروازه و هر چه از آن دورتر ببریم.
آنها که بار و بنه ی زیادتر داشتند به کول خرهای کرایه ای و شخصی بسته و آنها که با وسایل مختصر و سبکبال حرکت می کردند هریک چیزی را از بغچه وکوله بار وسماور و گلیم و غذا و اسباب چای به دوش گرفته به راه می افتادند که از آن جمله، بلکه از واجبات آنها سبزی سبز کرده پای هفت سین بود که حداقل دو سیزده را در خانه ی سبزکننده گذرانده اکنون باید بدور انداخته بشود.(از سیزده اسفند تا سیزده فروردین ).
غذای سیزده بدر به دو صورت تهیه می شد، نوعی آنکه در شب پخته آماده کرده آن را می بردند و نوعی که صفای زیادتر سیزده را می خواستند، آن که اسبابش فراهم نموده پختن آنرا به صحرا موکول می کردند، که از آن جمله بود: دمی با دمپخت باقلای اعلا که در مرتبه ی اول كل غذاهای آنروز قرار داشت و دمی بلغور و آش رشته که غالبا بار و بنشن آنرا در خانه پخته سبزی و رشته و دیگر مخلفاتش را در صحرا ریخته جا می انداختند و دیگش که گله به گله از این و آن بار گذاشته شده بود، و این نیز از بهترین و مطبوعترین غذای روز سیزده بود که هوسی ها و پردل و حوصله ترها فراهم می کردند و دیگر صحرانشینان را به هوس انداخته به آه و حسرت غفلت از آن واميداشت. اگرچه هرگز حسرتی برای کسی باقی نمی ماند، چه هنگام کشیدن برای اطرافيان (تکه همسایه) گرفته هر دسته را کاسه پیاله ای کشیده اگرچه نعلبکی باشد تعارف می نمود، مبادا در میانشان طفل و پسر نابالغ و زن آبستنی باشد و دلشان خواسته مسئول بشوند.
محل های سیزده بدر:
اماکنی را که در آن برای سیزده بدر میرفتند عبارت بود از بیرون هر دروازه مانند: بیرون دروازه دولت زیر سایه درختهای باغ صنیع الدوله و کنار نهرهای منشعب از آن و با غاتی که از آن مشروب می شدند. بیرون دروازه شمیران کنار جوی خیابان شمیران و سایه درختهای اقاقيا و زبان گنجشک آن تا باغ صبا و بالا تر بیرون دروازه دوشان تپه تا خود دوشان تپه سلیمانیه و باغ وثوق الدوله، بیرون دروازه دولاب تا منتها الیه دولاب و سبزیکاری ها و سر آسیاب های آن و کنار جویها و زیر هرتک درخت و رشته درختی که میتوانست قابل نشتن باشد، این مرغوب ترین محل برای سیزده بدر بود که تهرانی ها به آن هجوم آورده از سبزه و آب فراوان و کاهوهای تازه سر بیرون کرده از خاک و خیارهای تازه و سرسبز آن می توانند استفاده نمایند.
دیگر بیرون دروازه ی خراسان که آن نیز باز منتهی به دولاب واکبرآباد و گوشه زوایای آن می گردید و بیرون دروازه شاه عبدالعظیم که به آب متکا و چشمه علی و باغ بی بی زبیده و باغات ابن بابویه و مسجد ماشاء الله و صفائیه و .... و خود شاه عبدالعظيم و غيره می انجامید، منهای دروازه غار و دروازه ی خانی آباد که چون بیرون دروازه های آن جز برای بازی اطفال و بزرگسالان و قمار و الواتی و رذالت به کار دیگری نیامد و سبزه و درختی در آن بنظر نمی رسید. ساکنان خود آنجا نیز بعضی به طرف در وازه گمرک و سبزه کاری های امین الملک و مثل آن و بعضی به طرف شاه عبدالعظیم و دولت آباد و منصورآباد و عبدالله آباد و باغات فرح آباد رو می آوردند.
دیگر اهالی دروازه قزوین و دروازه ی باغشاه که محل سیزده بدرشان اکبر آباد باغشاه و خود باغشاه و باغهای اناری و امامزاده حسن و امامزاده معصوم و باغات اطراف آن و آسیاب فرمانفرما و آسیاب گاومیش و باغات سرسبز صاحب دار و بی صاحب حوالی آن که همه مجانی و سیزده و نحوست خود را بدورمی انداختند با این عقیده محکم که نوکر و کلفت دارها هم که باید آنها را برای حفظ خانه بگذارند، باید قبل از طلوع آفتاب روانه بیرون دروازه نمایند.
همچنین از احتیاط های لازم برای دوستان و خویشان بود که روز سیزده ، مخصوصا قبل از ظهر آن پا به خانه کسی نگذارند که با سردی و بی محلی درحد بی حرمتی صاحبخانه روبرو شده، چه میزده و نحوست خود و آنرا برایشان آورده به هر صورت در این روز بیابانهای اطراف شهر مملو از جمعیت بود که کنار هر نهر و جوی و پناه و سایه هر پناهگاه و درخت بساط خورد و خوراک سیزده بدر گسترده، هر دسته به نوعی خوشگذرانی و بزن و بکوب می کردند و کنارشان جوانان و نوجوانان که به بازی و جست و خیز و طناب بازی و گرگم به هوا و دیگر تفریحات مشغول بودند
سبزه گره زدن
گره زدن سبزه در روز سیزده عید از جمله رسومی بود که تقریبا تمام زنان و دختران مخصوصا رسیده ها و دم بخت ها را در بر میگرفت با این عقیده که چنانچه در این روز دو ساقه سبزه را بهم هفت گره زده نیت بکنند هر حاجتی داشته باشند روا خواهد گردید و از این رو در اولین فرصت خود را به میان سبزه ها انداخته ساقه های آنها را در دست گرفته با این جملات و اشعار شروع به نيت کردن و گره زدن نموده حاجت خواهی می کردند و آنچه که از واجبات همه بود این که بگویند: سبزی تو از من - زردی من از تو
گره دوم برای دخترهای پرعجله و پراشتها این بود که می گفتند: سبزه و سبزه بختی -- یه شوور دس بنقدی.
گره سوم برای تمام دخترها این اشعار بود که میخواندند: سیزده بدر سال دیگر - خونه شوور- بچه بيغل.
و گره چهارم تا آخر همه که حوائجی را نیت کرده نگفتنی هایشان را آهسته و گفتی هایشان را بلند بلند می گفتند.
زنها نیز مطابق سن و سال و گرفتاری خود سرهم کرده هائی داشتند که از هم دریافت می کردند، مثلا اگر زنی هوو داشت میگفت: سیزده بدر سال دیگر مَرَدم به بر- هووم دربدر.
و دیگری که میگفت: سیزده بدر سال دیگر کنار شور همراه پسر پهلوی دختر دردم دوا - کامم روا - هووم طلاق- دستش چلاق و از این قبيل، ويا مالم فراوون کارم به سامون - خصم پریشون سالم به دلخواه - بختم بهمراه.
و در آخر ای سبزه بحق شاه مردان - حاجات دلم بكام گردان. که حتما باید سبزه ها را همراه نیت گره بزنند، و همین نیت و گره زدن بود که دلهره و تشویش با خود داشت مبادا پاره بشوند که در صورت پاره شدن حاجتشان روا نمی گردید.[؟!]
منبع : جعفر شهری ، طهران قدیم ، 1371 ،انتشارات معین،چکیده صفحات 127 -140
شنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۲:۰۷
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
ممنونم