اما اکثر نمایشها به مصائب امامان شیعه اختصاص یافته اند که از این میان آنهایی که به واقعه ی دردآور کربلا و شهادت امام حسین (ع)، سیدالشهداء می پردازند تأثیرشان از همه عمیق تر و تکان دهنده تر است. ....... تعزیه ای که من امکان دیدنش را یافتم، نمایش زنهای داغ دیده خاندان عصمت و طهارت را در مقابل شمر خدانشناس، سردار یزید، به تصویر می کشید. شمر زره کاملی بر تن داشت و زنهای اسیر را سوار بر شتران بی زین به حضور او می آوردند....
عزاداری ماه محرم در تهران به روایت ادوارد براون
..... ادوارد براون در کتاب "یک سال در میان ایرانیان ، در آخرین روزهای سفر یک ساله اش به تاریخ ( 1887-88م- 1305 -1306قمری) در تهران، چنین نقل می کند:. ... و آخر از همه اما نه کم اهمیت تر، دیدن تعزیه بود. ماه محرم آغاز شده بود و عزاداری برای حسن (ع) و حسین (ع) و سایر معصومین و بزرگان روحانیت شیعه، شدیدا در جریان بود.
چهارشنبه، ۶ محرم، ۱۲ سپتامبر. شام را همراه دوست مهربانم آقای فاهی در اداره تلگراف صرف کردم. در خانۀ مجاور، توسط صدراعظم شاه، امین السلطان، مجلس روضه خوانی فوق العاده گسترده ای بر پا گردیده بود و ما پس از صرف شام به پشت بام رفتیم و به تماشا نشستیم. در این مراسم یک دسته کامل سربازان همراه تعدادی مهمان دیگر از طرف وزیر سخاوتمند ضیافت شدند. برای همه آنها شام فراهم شده بود و من بیش از یکصد سینی غذا را شمردم که توسط خدمتکاران به مجلس آورده شد. شب بعد همراه چندین نفر از اعضای سفارت انگلیس به تکیه دولت رفتیم. تماشاخانه ای که مخصوص نمایش تعزیه در محرم ساخته شده و نگهداری می شود. تعزیه در نظر شیعیان، از همان منزلتی برخوردار است که نمایش معجزات اوبرآمرگا برای مسیحیان پیرو کلیسای روم. تکیه دولت، ساختمان گرد و عظیمی است که سقف ندارد اما در ایام محرم با چادر روی آن را می پوشانند و دور تا دور آن طاقچه هایی مخصوص بزرگان و محترمین تعبیه شده که یکی از آنها که از همه بزرگتر و بهتر تزئین شده است اختصاصا برای شاه نگهداری می شود. تماشاگران عادی در چندین ردیف دایره وار به دور صحنه در میانه می نشینند و زن و بچه ها در جلو قرار می گیرند. صحنه ی نمایش عبارت است از سکوی سنگی دایره شکلی در وسط تماشاخانه. هیچ پرده یا خروجی مخصوص بازیگران در کار نیست و آنها هنگامی که حضورشان در صحنه لازم نباشد، به سادگی در گوشه ای می ایستند. این نمایش و بازی بازیگران، به رغم خامی و سادگی، بسیار قدرتمند است و غیرممکن است شخص، تحت تأثیر احساسات عمیقی که هم بازیگران و هم تماشاگران از خود بروز می دهند، قرار نگیرد. تعزیه کامل مرکب است از حدود سی یا چهل قسمت که نمایش هر قسمت دو سه ساعت وقت می برد. بعضی از آنها از تاریخ زندگی پیامبران یهود گرفته شده اند که اینها کمتر تماشاچی را جلب می کنند، زیرا احساس همدردی را در وی برنمی انگیزند. اما اکثر نمایشها به مصائب امامان شیعه اختصاص یافته اند که از این میان آنهایی که به واقعه ی دردآور کربلا و شهادت امام حسین (ع)، سیدالشهداء می پردازند تأثیرشان از همه عمیق تر و تکان دهنده تر است. من فکر میکنم ایرانیان به طور کلی زیاد دوست ندارند اروپاییان یا مسلمانان سُنی به این گونه مجالس راه داشته باشند که احساسات مذهبی تماشاگران، با نمایش مصیبت عظمای عاشورا یا دهم محرم شدیدا برانگیخته می شود. در این روز دسته های مردان (خصوصا سربازان آذربایجانی (در حالی در خیابانها راهپیمایی می کنند که کفن سفیدی بر تن دارند و به زودی با خون دلمه بسته رنگ آمیزی خواهدشد، زیرا هر یک از آنان قمه ای همراه دارد و همان طور که بر اثر سینه زدن و فریادهای یا حسین یا حسین! سر دادن، بر هیجانشان افزوده می گردد، با قمه ضرباتی به سرهایشان می زنند و زخم های عمیقی ایجاد می کنند که در نتیجه، خون از سر و صورتشان روان گشته، لباسهایشان خونین می شود؛ منظره های بسیار مؤثر و تکان دهنده. تعزیه ای که من امکان دیدنش را یافتم، نمایش زنهای داغ دیده خاندان عصمت و طهارت را در مقابل شمر خدانشناس، سردار یزید، به تصویر می کشید. شمر زره کاملی بر تن داشت و زنهای اسیر را سوار بر شتران بی زین به حضور او می آوردند. او با حداکثر خشونت و ستمگری ،با آنان رفتار می کرد و با شلاق ایشان را از کنار جسد حسین (ع) که به دور آن جمع شده بودند و ناله و زاری می کردند، می راند. نحوه آرایش صحنه و لباسهای بازیگران خیلی خوب بود. اما چیزی که تا حد زیادی از تأثیر آن می کاست این بود که در حین اجرای تعزیه تعدادی از کالسکه های شاه را با کالسکه رانهایی که به طرز مضحکی اونیفورم اروپایی پوشیده بودند، نمایش دادند. این خودنمایی بی معنی و بی ربط به نظر من با سلیقه قاجار موافق می آید.
....آن شب خدمتکارم حاجی صفر مرا برای صرف شام به خانه اش دعوت کرده بودو قرار بود بعد از شام همراه او با لباس مبدل به تماشای بعضی تعزیه های کوچکتر و روضه خوانی بروم.از آن جا که تمام روز جز چای و بیسکویت چیز دیگری نخورده بودم،وقت شام مثل قحطی زده ها شده بودم.حدود نیمه شب تقریبا نیمه جان به هتل بازگشتم. آنقدر خسته بودم که مدتی طول کشید تا توانستم لباسهایم را بکنم و به رختخواب بروم.
روز بعد نمی دانم چه ساعتی از خواب بیدار شدم. احساس سستی و مریضی و رخوت شدید داشتم، انگار همه استخوانهای بدنم شکسته بودند. هیچکس سراغم نیامد و عصر بود که توانستم با سعی زیاد، برخیزم و مقداری خوراک فراهم کنم. پس از صرف یک کاسه سوپ و مقداری چای، دوباره به خواب رفتم و صبح روز بعد بیدار شدم. حالم کمی بهتر شده بود، ولی هنوز آنقدر ضعف داشتم که تا عصر نتوانستم برخیزم. .
دو نفر از دوستان ایرانی ام قول داده بودند مرا برای تماشای عزاداری های بهتری ببرند. دوباره سعی کردم و برخاستم، شام خوردم و هنگامی که آنها رسیدند، فورا یک کت سرداری ایرانی بر تن و کلاه پوست بره بر سر کردم و با این لباس مبدل به راه افتادم که بتوانم برای مدتی خود را یک ایرانی و در میان ایرانیان احساس کنم. شب بسیار جالب و دلپذیری را گذراندم. بدون هیچ مزاحمتی مسجد شاه را تماشا کردم و نیز به دیدن خانه دو تن از روحانیون بزرگ رفتم، امام جمعه و ملاعلی کنی.
ادوارد گرانویل براون،یک سال در میان ایرانیان نوشته ادوارد گرانویل براون، ترجمه ی مانی صالحی علامه. - تهران: نشرماهریز، ۱۳۸۱. منتخبی از صفحات556-554 .تصاویر از آلبوم خانه کاخ گلستان
يكشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۳:۳۶
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .