Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
  
آخرین نوشته ها
لینک های روزانه
    توضیح نگارنده: همه جا در متن خاطرات ناصرالدین شاه ،منظور از "مردم"، اطرافیانش هستند ، مثلا در همین متن در توصیف جشن به قول خودش قرن قاجار می نویسد " سکه قرن را که در ضرابخانه در نهایت خوبی زده بودند به همه مردم دادیم" منظورش مردم کوچه و بازار نیست بلکه دوله ها و سلطنه هاست، خیر مردم سهمی نداشتند.بذل و بخشش های شاهانه برای خواص بود و مردم در فقر و تنگدستی بسر می بردند.
    بخشی از خاطرات و دست نوشته های ناصرالدین شاه مربوط به جشن مزبور.
    روز 19 ذیحجه[1293]:
    اسب دوانی شد که ابتدای عیش و جشن سلطنت صد ساله قاجار و قرن و همچنین جشنِ سی ساله سلطنت ما[بود].
    الحمدلله تعالی صبح از خواب برخاسته کرنای اول و دُیم را کشیدند.رخت پوشیده از در دولت سوار اسب شدیم، سپهسالار،مستوفی الممالک،اعتضادالسلطنه و غیره همه بودند.
    سوار شده راندیم،صحبت کنان رفتیم،الی اسب دوانی، سواره رفتیم.جمعیت زیادی بود از زن و مرد و از هر طایفه. خلاصه وارد شده رفتیم بالا خانه.عضدالملک،نایب ناظر،کل پیشخدمتها و غیره
    بودند.بجز امین الملک که ناخوش بود،نمک خورده بود، حاجی مقدس هم چون جمعه بود،حضرت عبدالعظیم ع رفته بود. پرده کشیده ناهار آوردند.کُل حرم هم با کل خواجه ها و غلام بچه ها و غیره آمده اند.در بالا خانه های طرف یمین نشسته اند از زیر و بالا.بجز اصفهانی کوچک،..،والی زاده،اخترالسلطنه،[که ]نیامده بودند.
    خلاصه سیاچی و غیره گفتند ،باشی وسطی زمین پُر زوری خورده است،به اینطور که صبح زود سیاچی و باشی آمده بودند اسب دوانی،سرِ اسبهاشان ،همینکه ما نزدیک شده بودیم،سیاچی و باشی دوباره سوار شده،جلو ما میخواسته اند بیایند،باشی اسب جافی سیاچی را سوار بوده است. اسب اورا بر می دارد رو به دروازه شهر،از دروازه هم رو به اسب دوانی،فوج و سواره و غلام و متفرقه هم به تندی می آمدند و اسب می دواندند،اسب باشی تند می رفته [که]به اسب یکی از غلامان خورده، زمین می خورد.باشی می افتد و[ به] پایش صدمه می رسد،بسیار بد، خدا رحم کرده است.
    بعد از ناهار که اسب می دواندند و یک اسب باشی بیدق چهار را بر می داشت،از دور در مهتابی توی پیشخدمتها باشی را دیدم، احوالی پرسیده، لبخندی زد،اما بد احوال بود.
    خلاصه اسبها بقدر صدوپنجاه اسب بودند،پنج دسته بودند... ،بیدق داشتند، هردوره الی هفت اسب بیدق داشتند.اول قرار بود هر دسته یک دور بدوند،دور اول یک دور دویدند،اسبهای ما بیدق اول،دُیم سیم و 4 را برداشتند، اما چون یک دوره کم بود همه اسبها با هم می آمدند، شلوغ
    شد، معرکه شد.بعد قرارشد 4 دسته دیگر را هر دسته 2 دور بدوانند، بعد از آن با نظم شد. اما باز خیلی قال و قیل می شد. دوره آخری را مخصوص خواجه ها قرار داده بودیم.وزیر لشکر و سایر لشکر نویسان همه بودند، می خواندند و می نوشتند .
    در دوره خواجه ها همینکه می خواستند اسم بخوانند یک دفعه چابک سواران ... کردند رفتند، وزیر لشکر و غیره بسیار خفیف شده رفتند روی تخت. میراخور، ابراهیم خان،مراد، و غیره و غیره همه بودند.صاحب منصبان ، افواج و غیره بسیار بودند. از اسبهای ما خیلی بیدق برداشتند، اسبهای آقا وجیه هم برداشتند، مال سیاچی هم برداشت. از اسبهای ساعدالدوله،معاون هم برداشتند.
    اسبهای نایب السلطنه و سایر بد دویدند.
    دوره خواجه ها،بیدق اول را اسب حاجی سرور برد، 2 و3 را اسب آقا بهرام،4 و غیره اسب آقا باشی.
    بعد از اتمام اسب دوانی افواج دفیله کردند،از زیر بالا خانه گذشتند رفتند.بعد ما هم سوار کالسکه شده رفتیم شهر.
    روز 20 [ذیحجه 1293 ]:
    ملاها مهمان بودند در دربار اعظم،سپهسالار وعده خواسته بود. بعد از ناهار رفتم تالار شمس العماره، همه علما را آنجا حاضرکرده بودند. ما وارد شده نشستیم، گوش تاگوش عمامه بود حتی حکیم الهی و آقا سید حسن روضه خوان هم بودند.امام جمعه ، صدرالعلما، آقا سید صادق ، آقا سید اسمعیل،بهبهانی،پسر آقا محمود، شیخ محمد و غیره و غیره و غیره ، همۀ مجتهدین و غیره بودند حتی فاضل خلخالی،بجز حاجی ملاعلی[کنی] و دو سه نفر دیگر که نبودند.. صحبت و نطق خوبی شد. برخاسته، شب را هم در دربار،مستوفی الممالک و وزرا مهمان بودند. رقاص،خواننده و غیره داشتند.
    روز 21 [ذیحجه 1293 ]:
    باز عمله خلوت و غیره در دربار مهمان بودند،ساز و آواز.
    شب سفرای خارجه در عمارت جدید ما مهمان میز فرنگی بودند و بقدر چهارصدنفر از اعاظم و اشراف ،شاهزادگان و غیره، همه با لباس رسمی در عمارت و نارنجستان حاضر شدند،برای شب نشینی . شب را بعد از شام من از اندرون آمدم بیرون،یواش رفتم پشت آینه های پنجره، اطاق عاج،تماشای میز، همه نشسته بودند،از ایرانی و فرنگی بقدر هفتاد هشتاد نفر سر میز، دولچه و آقا محمد علی جلو ایستاده بودند، از پشت آنها تماشا کردم، حاجی میرزا علی هم پیدا شد.در این بین علاءالدوله آمد که همۀ مردم موعودین آمده توی تالارها و نارنجستان پُر است. من برخاسته ،آنها را عقب تر بردند،به یک طوری خود را به اندرون رساندم.رفتیم اطاق معصومه ،آنجا نشستیم،زنها جمع شدند،خیلی نشستیم تا سفرا و غیره از سرِ شام برخاستند 1
    اصل:برخواسته بودند
    ،لباس پوشیدم،رفتم بیرون در تالار، با شاهزاده و سفرا و غیره قدری صحبت شد،بعد دور نارنجستان را گشته، هرکس را که می خواستم بود، از قاجار، صاحب منصب ، شاهزاده ،میرزا، و غیره.یک دور گشته التفاتی شد .
    بعد رفتم اندرون، پشت پرده ، خیلی ایستاده، مردم را تماشا کردم،از زنها هم پشت پرده بودند،بعد رفتم سر در باب همایون، پنج ساعت از شب رفته بود آتش بازی کردند،امّا چراغان تمام شده بود،مردم هم رفته بودند،،بعد آمدیم پائین،باز رفتم پشت پرده نارنجستان تماشای مردم،باز بودند،بعد از نیم ساعت سفرا و غیره از تالار پائین آمده رفتند با سپهسالار و غیره به بالاخانۀ دربار اعظم، ما هم رفتیم حیاط،ایستادیم،آتشبازی در دیوانخانۀ تخت مرمر کردند،بسیار خوب،برای مهمانها،تماشا کردیم.بعد رفتیم خوابیدیم،ساعت هفت خوابیدیم.
    روز22 [ذیحجه 1293 ]:
    باز در دربار مهمانی بود، شب را هم آتش بازی کاملی در کوچه باب همایون [کردند].
    روز 23 [ذیحجه 1293 ]:
    در تخت مرمر سلام عام شد، نطق بسیار خوبی کردیم در سلام، عصر هم به سردر میدان رفتیم، بسیار خوش گذشت، این چند شب کل کوچه، بازار، شهر همه چراغان بود، مردم می‌گشتند، بی عاری می‌کردند. لوازم سر در هم از کریم شیره و غیره همه به عمل آمد. سکه قرن را که در ضرابخانه در نهایت خوبی زده بودند به همه مردم دادیم، شعرا از هر قبیل قصاید غرّا گفتند، صّله‌ها گرفتند.
    شب 24 [ذیحجه 1293 ]:هم مهمانی زنانه بود، [در] اندرون انیس الدوله تدارک شام دیده، چهارصد نفر زن بودند. بعد از شام دیوانخانه قرق شد، تالارها، نارنجستان چراغان شد، بسیار خوب، من هم بیرون شام خوردم، نایب السلطنه هم توی زنها بود، بعد از شام رخت پوشیدم، شاهزاده، محقق، سیاچی و غیره، عضدالملک بودندو امین السلطان، بعد رفتند. زنها ریختند، عزت الدوله هم بود قمرالسلطنه و غیره. زنهای ما، یک جنجالی شد که حساب نداشت، خواننده های کورها، رقاصهای یهودی و نقاره خانه، گوهرعکاس باشی و غیره خیلی بودند، محشری بود، عمه ها و غیره هم بودند، به همه سکه جدید دادم، خیلی گشتیم، صحبت شد. بعد از دو ساعت زنها رفتند. الحمدالله خوش گذشت. یک گلدان مرمر حجاری فرنگی شکست، آینه شکست. بعضی زیر بازوی زنها را بریده بودند، جیب بریده بودند، انگشتر الماس برلیانی از زنی گم شده بود،کنیز انیس الدوله پیدا کرده بود،ردکردند.
    بیچاره نگاری خواهر علی برادرزادۀ زهرا سلطان،هشت روزه ناخوشی درد گلو داشت، صبح روز 22 ذیحجه مُرد. میرزا جعفر خان قزوینی پسرعموی سپهسالار که سرتیپ توپخانه بود،مدتی ناخوش بود فوت شد،24 [ذیحجه].حاجی فرامرزبیگ فراشخلوت که خیلی سال داشت فوت شده است. احتشام الملک پسر خانلر میرزا ی مرحوم هم که حاکم گلپایگان بود،خبر آمد فوت شده است.
    از سلاطین همه فرنگستان تلگراف تهنیت برای جشن ما آمد.
    نوۀ حاجی ظهیرالدوله را به نوۀ حاجی شریف خانِ کور می دهند.
    کار با مزه این است که علاءالدوله دختر علی خان، پسر حسین خان مقدم مرحوم را گرفته است، شب جمعه توی کالسکه گذاشته،بی صدا برده بودند.
    زیناویوف که هفت سال قبل در تهران شارژدافر بود، بعد در افریق... کونسول جنرال بود، باز به اسم وزیر مختاری، دو روز قبل از جشن قرن وارد تهران شد،مکرر به حضور آمد، خیلی اظهار دوستی می کند،یک جعبۀ مطلای مینا سَرش شیر و خورشید الماس و کلید الماس هم داشت، هدیه آورده بود.
     زیرنویس:

     زیرنویس:

    • اصل:برخواسته بودند
    منبع: خاطرات منتشر نشده ناصرالدین شاه.
    يكشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۷
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت