Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
  
آخرین نوشته ها
لینک های روزانه
    تومان‌آغا فخرالدوله‌ دختر ادیب
    و شاعر ناصرالدین شاه قاجار
    تومان‌آغا فخرالدوله‌، دختر هفتم‌ و فرزند دهم‌ ناصرالدين‌ شاه‌ 1
    - سازمان اسناد و کتابخانه ملی... اسناد بیوتات
    ، درسال‌ 1278 ه. ق‌ از خازن‌الدوله‌ همسر گرجی و صيغه‌ای ناصرالدين‌ شاه‌ديده‌ به‌ جهان‌ گشود 2
    - ر. ک. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، چهل سال تاریخ ایران(المآثروالآثار) در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، با تعلیقات حسن محبوبی اردکانی، به کوشش ایرج افشار، (تهران، اساطیر، 1368 ) ج2 ص339
    .
    يك‌ سال‌ بعد از همين‌ زن‌، دختر ديگری متولد گرديد به‌ نام‌ توران‌آغا. اين‌ دو دختر در دوران‌ كودكی و قبل‌ از بلوغ‌، مادر خود را از دست‌ دادند وناصرالدين‌ شاه‌ كه‌ از اين‌ واقعه‌ سخت‌ آزرده‌ خاطر شده‌ بود، دو دختر را به‌تاج‌الدوله‌ نخستين‌ زن‌ عقدی خود پس‌ از جلوس‌ واگذار كرد. تاج‌الدوله ‌نيز در تربيت‌ اين‌ دوشيزگان‌ كمال‌ تلاش‌ را بكار برد و با استخدام‌ معلمان‌كارآزموده‌ به‌ تعليم‌ و تربيت‌ آنان‌ همت‌ گماشت 3
    -ر. ک دوستعلی خان معیرالممالک، رجال عصر ناصری، مجله یغما، سال هشتم، ماره دوازدهم ص554.
    . ناصرالدين‌ شاه‌ نيز كه‌دختران‌ را شايسته‌ ديد، هنگامی كه‌ به‌ سن‌ بلوغ‌ رسيدند، تومان‌آغا را به‌لقب‌ فخرالدوله‌ و توران‌آغا را به‌ لقب‌ فروغ‌الدوله‌ مفتخر ساخت‌. ذكر اين‌نكته‌ شايان‌ توجه‌ است‌ كه‌ در بعضی كتب‌، فخرالدوله‌ را تومان‌ آغا و بعضیديگر توران‌ آغا قيد نموده‌اند، ولی سندی كه‌ در انتهای اين‌ مقاله‌ بازنويسیو كليشه‌ شده‌ و به‌ خط‌ فخرالدوله‌ است‌، اين‌ نكته‌ را بيان‌ میدارد كه‌ شاعرۀ ‌مورد نظر «تومان‌ آغا فخرالدوله‌»، دختر هفتم‌ ناصرالدين‌ شاه‌ میباشد. فخرالدوله‌ دختری بود زيبا، شاعر، نقاش‌ و خطی بسيار خوش‌ داشت‌. به‌ قول‌ مؤلف‌ كتاب‌ «پشت‌ پرده‌های حرمسرا» «زنی بود، بسيار زيبا، اديبه‌ وشاعره‌، شيرين‌، سخن‌ میگفت‌» 4
    - حسن آزاد، پشت پرده های حرمسرا(ارومیه، انتشارات انزلی، بی تا) چاپ هفتم ص287
    وی از محارم‌ پدر بود، بسياری ازيادداشتهايی كه‌ از ناصرالدين‌ شاه‌ برجای مانده‌ با خط‌ زيبایفخرالدوله‌ به‌ رشتۀ‌ تحرير درآمده‌، به‌ طوری كه‌ از سال‌ 1299 ق‌ كه‌فخرالدوله‌ بيست‌ ويك‌ ساله‌ بوده‌ است‌، در متون‌ خاطرات‌ ناصرالدين‌شاه‌ دستخط‌ وی به‌ تناوب‌ مشاهده‌ میگردد و صفحات‌ زيادی ازخاطرات‌ ناصرالدين‌ شاه‌ در سالهای 1300 تا 1307 ه. ق‌ 5
    - نگارنده تا کنون موفق به مشاهده دستخط ناصرالدین شاه بعد از سال 1307 نشده است.
    ، به‌ خط‌فخرالدوله‌ است‌. با اين‌ كه‌ فخرالدوله‌ مورد توجه‌ و احترام‌ پدر بود و دراندرون‌ شاهی از مقام‌ والايی برخوردار؛ دلباختۀ‌ مهدیقلیخان‌ مجدالدوله‌اميرآخور دربار گرديد 6
    - دوستعلی خان معیرالممالک، همان.
    و بدين‌ ترتيب‌ بود كه‌ در روز 24 ذيقعده‌ 1299، مجدالدوله‌ مادرش‌ را به‌ خواستگاری فخرالدوله‌ فرستاد. اين‌ خواستگاریكه‌ موافق‌ ميل‌ شاه‌ نبود با بیاعتنائی از طرف‌ وی مواجه‌ گرديد 7
    - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، (تهران، امیرکبیر، 1379) چاپ پنجم ص 198.
    . ولیتومان‌آغا فخرالدوله‌ عاشق‌تر از آن‌ بود كه‌ عدم‌ تمايل‌ پدر و سلطان‌صاحبقران‌ او را به‌ انصراف‌ وادارد و بدين‌ ترتيب‌ بود كه‌ روز 20 ذيحجه‌1299 با برگزاری مجلس‌ عقدكنان‌ و بدون‌ حضور شاه‌، به‌ همسریمهدیقلیخان‌ مجدالدوله‌ درآمد. 8
    - همان، ص201

    در پی آن‌ در تاريخ‌ 19 جمادیالاول‌ مراسم‌ عروسی برگزار و روز بعدفخرالدوله‌ را به‌ خانۀ‌ مجدالدوله‌ بردند. اعتمادالسلطنه‌ در اين‌ رابطه‌ درخاطرات‌ روز 21 جمادیالاول‌ 1300 خود چنين‌ مینويسد :
    «شنيدم‌ [ ديشب‌ ] به‌ جهت‌ حمل‌ عروس‌[ فخرالدوله‌] فيل‌آورده‌ بودند، شاه‌ به‌ آقاوجيه‌ پيغام‌ داده‌ بود كه‌ فيل‌بان‌ را بيرون‌كند، در همان‌ كالسكۀ‌ حرمخانه‌ عروس‌ را بردند. شاه‌ به‌ اين‌عروسی ميل‌ نداشت‌، اين‌ است‌ لجاجت‌ میفرمايند» 9
    -همان ص225

    ناصرالدين‌ شاه‌ نيز كه‌ در خاطرات‌ خود به‌ شرح‌ مو به‌ موی جزئيات‌میپردازد، نكته‌ای و سخنی راجع‌ به‌ عروسی فخرالدوله‌ به‌ ميان‌ نياورده‌ وحتی اشاره‌ای هم‌ نكرده‌ است‌ و اين‌ نكته‌ تأييدی است‌ بر، قول‌اعتمادالسلطنه‌ در ارتباط‌ با عدم‌ تمايل‌ شاه‌ به‌ اين‌ عروسی. تنها نكته‌ای كه‌در اين‌ مورد ناصرالدين‌ شاه‌ در خاطرات‌ خود به‌ آن‌ اشاره‌ نموده‌، اين‌مطلب‌ است‌ كه‌ چون‌ در بيشتر اوقات‌ خاطرات‌ خود را تقرير میكرده‌ وفخرالدوله‌ تحرير مینموده‌ است‌، بعد از عروسی فخرالدوله‌ چنين‌مینويسد :
    «فخرالدوله‌ هم‌ كه‌ به‌ خانۀ‌ اميرآخور [مجدالدوله‌] رفته‌ است‌حالا بايد خودمان‌ اين‌ روزنامه‌ها را بنويسيم‌» 10
    -سازمان اسناد و کتابخانه ملی...، آرشیو اسناد، اسناد بیوتات، خاطرات ناصرالدین شاه.

    و اما مهدیقلیخان‌ مجدالدوله‌، پسر يحيیخان‌ اعتمادالدوله‌ ـ دائیناصرالدين‌ شاه‌ ـ بود كه‌ در كودكی غلام‌بچه‌ و سپس‌ از پيشخدمتهایمخصوص‌ شاه‌ گرديد. وی در سال‌ 1296 به‌ اميرآخوری دربار ناصرالدين‌شاه‌ منصوب‌ و سه‌ سال‌ بعد (1299) ملقب‌ به‌ مجدالدوله‌ گرديد. بنا به‌نوشته‌های برجای مانده‌ از آن‌ دوران‌، وی شكارچی و در سواركاریمهارت‌ داشت‌، خوش‌ لباس‌ بود و در حضور شاه‌ با جسارت‌ سخن‌میگفت. 11
    - محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، چهل سال تاریخ ایران(المآثروالآثار) در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، همان ص496

    اعتمادالسلطنه‌ او را چنين‌ وصف‌ كرده‌ است‌ :
    «اين‌ جوان‌ كه‌ شرح‌ حال‌ او را لازم‌ است‌ بنگارم‌، پسراعتمادالدوله‌ خالوی شاه‌ است‌، مادرش‌ صيغه‌ و بسيارنانجيب‌ است 12
    - مصحح کتاب فوق می نویسد، "این مسئله گویا خالی از غرض نباشد، زیرا مادر مجدالدوله خواهر پاشاخان امین الملک و خاله میرزا علی خان امین الدوله است، همان ص 497
    ، اين‌ جوان‌ غلام‌بچه‌ باشی بود، معلومات‌ اودروغگوئی، شرارت‌، تقلب‌، حرف‌ مفت‌ زن‌، و تهمت‌ بستن‌، آنچه‌ صفات‌ رذيلۀ‌ ذميمه‌ است‌ در عالم‌ اين‌ جوان‌ دارد و نه‌چنين‌ است‌ [كه] شاه‌ نداند. بواسطۀ‌ هم‌جنسی و هم‌سری كه‌ باآقاوجيه‌ داشت‌ «زيرا كه‌ هر دو غلام‌ بچه‌باشی بودند» او بواسطۀ‌مهر يا عشق‌ سپهسالار ميرزاحسين‌خان‌ به‌ درجات‌ عالی رسيد، اميرتومان‌ شد، تمثال‌ گرفت‌. شاه‌ هم‌ خواست‌ قدرت‌خودش‌ 13
    -اصل:خودشان.
    را نشان‌ بدهد كه‌ ايشان‌ يك‌ بد ذات‌ بیعلم‌بیغيرتی را ممكن‌ است‌ بقدرت‌ سلطنت‌ به‌ مدارج‌ عالیبرسانند. تمثال‌ داده‌ به‌ او و «اميرآخور كرد او را و خيلی محرم‌. اين‌ جوان‌ ناقابل‌ بجای اين‌ كه‌ در منصب‌ گاهی اشخاص‌بیلياقت‌ لايق‌ میشوند، مثل‌ امين‌السلطان‌ و دو سه‌ نفر از اين‌قبيل‌ كه‌ در سابق‌ بودند، چون‌ حاجی محمدحسن‌خان‌صدراصفهانی معاصر فتحعلیشاه‌ و از اين‌ چنين‌ چند نفر، اين‌جوان‌ در منصب‌، شرارت‌ و بدمنصبیاش‌ زياد شد. كارها كرد كه‌گفتنی نيست‌. خلاصه‌ اين‌ شخص‌ چنين‌ است‌ كه‌ سيرت‌ او رامعرفی نمودم‌. اما صورت‌ : جوانی است‌ بيست‌ وپنج‌ ساله‌، كله‌پرگوشت‌، پيشانی كوتاه‌، گوش‌ بزرگ‌، دماغ‌ مثل‌ پارچه‌ سنگیكه‌ از كوهی جدا شده‌ باشد، چشم‌ بزرگ‌ اما بيرون‌ آمده‌، ابروباريك‌ به‌ هم‌ پيوسته‌، دهان‌ گشاد، قد كوتاه‌، عقل‌ و مدرك‌هيچ‌، فضولی و خرابی هزار خروار، بددلی و بدی فطرت‌ و پستیخيال‌ به‌ درجه‌ای كه‌ زن‌ او دختر محمدناصرخان‌ ظهيرالدوله‌قاجار جزئی مكنت‌ و جهازی به‌ جهت‌ او آورد. در خانۀ‌ او مبتلیبه‌ مرض‌ دق‌ شد، بيچاره‌ ضعيفه‌ مسلول‌ گرديد، اطبا جوابش‌دادند، مأيوس‌ از زندگانی شد، خان‌ اميرآخور به‌ بالين‌ زوجۀ‌خود رفت‌ در حالتی كه‌ بدحال‌ بود، دلداری به‌ او داد. در بين‌صحبت‌ گفت‌ چه‌ عيب‌ دارد، من‌ آنچه‌ را دارم‌ بتو مصالحه‌ كنم‌، بعد از مردن‌ من‌ از تو باشد و تو هر چه‌ داری به‌ من‌ مصالحه‌ كن‌بعد از فوت‌ تو من‌ متصرف‌ شوم‌. واضح‌ است‌ حالت‌ آن‌ زن‌بيچاره‌ چه‌ میشود. اگر ده‌ روز به‌ عمرش‌ مانده‌ بود. شش‌ روز كم‌شد و بالاخره‌ مرد. چون‌ اين‌ نابكار از آن‌ بيچاره‌ اولادی نداشت‌چهار يك‌ مكنت‌ وارث‌ موافق‌ شريعت‌ پيغمبر بايد به‌ شوهر برسد، تمام‌ را ضبط‌ كرد و خورد و برد، لعنۀ‌الله‌ علی المنافقين‌. الی يوم‌ الدين‌» 14
    - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص69.
    .
    از توصيف‌ اعتمادالسلطنه‌ در مورد مجدالدوله‌ میتوان‌ به‌ دليل‌ مخالفت‌ناصرالدين‌ شاه‌ با اين‌ وصلت‌ پی برد، زيرا وی فخرالدوله‌ را بسيار عزيزمیداشت‌ و مورد احترام‌ قرار میداد و برای او بسيار سخت‌ بود كه‌ دخترنازنينش‌ با چنين‌ مردی وصلت‌ كند. ولی مهدی بامداد مجدالدوله‌ را طورديگری معرفی مینمايد :
    «.... از سواركاران‌ ماهر و آدمی رُك‌ و راست‌ و خيلی عوام‌ بود واز حيث‌ داشتن‌ اسب‌ و يراق‌ بسيار عالی ـ لباس‌ قشنگ‌ (شيك‌) و كلاه‌ مخصوص‌ و سبيلهای بلند در زمان‌ ناصرالدين‌ شاه‌ خيلیمعروف‌ و از اين‌ حيث‌ در انظار و مردم‌ مورد توجه‌ و گفتگو بود، خيلی از پيشخدمتهای شاه‌ مايل‌ بودند كه‌ از اين‌ حيث‌ها مانندوی باشند، لكن‌ وسائل‌ و مهارت‌ سواری او را نداشتند.... » 15
    -مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران(تهران:انتشارات زوار، 1371 ) ج4، ص182

    اين‌ شخص‌ در سال‌ 1301، يعنی حدوداً يك‌ سال‌ پس‌ از ازدواج‌ با دخترشاه‌ از سمت‌ اميرآخوری معزول‌ گرديد ولی در سال‌ بعد خوانسالاری به‌ اوداده‌ شد 16
    - محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، چهل سال تاریخ ایران(المآثروالآثار) در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، همان ص496
    .
    اعتمادالسلطنه‌ در يادداشتهای روزانه‌ خود در اين‌ باره‌ چنين‌ مینويسد :

    دوشنبه‌ 14 [ شوال‌ 1302 ]
    «.... محقق‌ آمد، گفت‌ شاه‌ دستخط‌ مفصلی به‌ امين‌السلطان‌نوشته‌ و دستخط‌ ديگری خطاب‌ به‌ مجدالدوله‌، و مهر كردندفرستادند. ندانستم‌ چه‌ بود، من‌ گمان‌ كردم‌ چون‌ اين‌ جوان‌ بعد ازعزل‌ از ميرآخوری بيكار بود فراش‌ خانه‌ را باو دادند، بعد معلوم‌شد نظارت‌ را از عليرضاخان‌ عضدالملك‌ گرفته‌ به‌ او دادند. اگرچه‌ عضدالملك‌ هم‌ مرد عوام‌ احمقی است‌، اما باز ريش‌ وپشمی داشت‌، میشد ميان‌ چهار نفر بيرونش‌ آورد، اين‌ شخص‌بسيار بیادب‌ و معلوماتش‌ شكارچیگری و داماد شاه‌ است‌، چنانچه‌ در دستخط‌ هم‌ نوشته‌ بودند كه‌ ما نظارت‌ را به‌ فخرالدوله‌داديم‌، مجدالدوله‌ نايب‌ اوست 17
    - دوستعلی خان معیرالممالک، همان، ص555
    ... »
    فخرالدوله‌ در خانۀ‌ مجدالدوله‌، چنان‌ شيفته‌ و والۀ‌ مجدالدوله‌ بود كه‌ وجاهت‌ وزيبائی و شاهزاده‌ بودن‌ خود را ناديده‌ انگاشت‌ و دل‌ و دين‌ را به‌ وی سپرد. پدرش‌ را نيز در حد ستايش‌ دوست‌ داشت‌ و با وجود اين‌ كه‌ عاشق‌ شوهر بود نيمی از هر ماه‌ را نزد شاه‌ و در اندرون‌ وی میگذرانيد، و او را درخاطره‌نويسی و كتابت‌ ياری مینمود. مواقعی كه‌ ناصرالدين‌ شاه‌ دراندرون‌ به‌ گردش‌ میپرداخت‌ تا از همسران‌ متعدد خود دلجويی كند، فخرالدوله‌ او را همراهی كرده‌ و لوازم‌ مورد نياز او را حمل‌ میكرد. سرسفره‌ كنار پدر مینشست‌ و برای او غذا میكشيد. شاه‌ نيز عنايتی خاص‌ به‌او داشت‌ و علاقمند بود كه‌ دختر شاعرش‌ پيوسته‌ در كنارش‌ باشد.
    به‌ سبب‌ همين‌ عنايت‌ بود كه‌ شاه‌ نيز گاهی برای ديدار به‌ خانۀ‌ اومیرفت‌، چنان‌ كه‌ اعتمادالسلطنه‌ در خاطرات‌ خود بارها به‌ اين‌ موضوع‌اشاره‌ كرده‌ است‌ به‌ شرح‌ ذيل‌ :
    دوشنبه‌ 16 [ صفر 1301 [:
    «.... شاه‌ امروز خانۀ‌ مجدالدوله‌ يعنی خانۀ‌ فخرالدوله‌ دختر خودشان‌تشريف‌ بردند. » 18
    - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص271

    چهارشنبه‌ 23 [ صفر 1302 ]:
    «... شاه‌ شهر تشريف‌ آوردند، ناهار را عمارت‌ ميل‌ فرمودند، عصر خانۀ‌فخرالدوله‌ دختر خودشان‌ كه‌ دو سال‌ است‌ روضه‌خوانی میروند تشريف‌بردند... » 19
    - همان، ص329
    .
    جمعه‌ 11 [شوال‌ 1302 [:
    عصر شاه‌ رضاآباد، خانۀ‌ فخرالدوله‌ از آنجا خانۀ‌ فروغ‌الدوله‌ كه‌ اولیزن‌ مجدالدوله‌ و دومی زن‌ ظهيرالدوله‌ است‌ ديدن‌ دخترهای خودشان‌میروند... 20
    - همان، ص375

    خاطرات‌ شخصی ناصرالدين‌ شاه‌ نيز حاكی از مجالست‌ ناصرالدين‌شاه‌ با دختر شاعره‌اش‌ فخرالدوله‌ و ميزان‌ علاقمندی وی به‌ اوست‌، در اين‌رابطه‌ عباراتی از خاطرات‌ وی استخراج‌ شده‌ است‌ به‌ شرح‌ ذيل‌ :
    25 ذيقعده‌ 1301 :
    «... وارد سلطنت‌ آباد شديم‌، فخرالدوله‌ را ديدم‌ كه‌ میرفته‌ است‌ شهر. آمده‌ بود اينجا، خيلی خوشحال‌ شدم‌ خانم‌ را ديدم‌، خيلی ذوق‌ كردم‌، اين‌روزنامه‌ امروز را هم‌ كه‌ نوشتيم‌ خط‌ فخرالدوله‌ است‌. گيرش‌ آورديم‌ وداديم‌ نوشت‌... » 21
    - یادداشتهای روزانه ناصرالدین شاه، به کوشش پرویز بدیعی، (تهران، سازمان اسناد ملی ایران 1378) ص100
    .
    غره‌ شوال‌ 1302 :
    «... نماز را اندرون‌ چادر فخرالدوله‌ خوانديم... ‌» 22
    - همان، ص180

    دوشنبه‌ هفده‌ شعبان‌ 1302 :
    «... فخرالدوله‌ و فروغ‌الدوله‌ را ديدم‌ آمده‌ بودند، اين‌ روزنامه‌ هم‌ به‌خط‌ فخرالدوله‌ است‌... » 23
    - همان، ص161
    .

    پنجم‌ شوال‌ 1302 :
    «... زير گردنۀ‌ افجه‌ آفتابگردان‌ مليجك‌ و فخرالدوله‌ اينها را زده‌بودند كه‌ ناهار بخورند.... » 24
    - همان، ص184


    6 شوال‌ 1302 :
    «.... از شوركاب‌ كه‌ گذشتيم‌ ديديم‌ مليجك‌ و فخرالدوله‌، حرمها، همه‌ جلو هستند، اگر برانيم‌ به‌ آنها میرسيم.... » 25
    - همان، ص185


    23 محرم‌ 1303 :
    «دو سه‌ روز قبل‌ هم‌ برحسب‌ معمول‌ همه‌ ساله‌ يك‌ روز عصر به‌روضه‌ مجدالدوله‌ میرفتيم‌، امسال‌ هم‌ روضه‌ دارد. رفتيم‌ آنجا، برحسب‌استمرار روضه‌ خوانده‌ شد. جمعيتی زياد بود، تماشا كرديم‌. در باغ‌ اندرون‌مجدالدوله‌ گردش‌ كرديم‌. انارستان‌ خوبی دارد. انار زيادی داشت‌، فخرالدوله‌ صدايش‌ گرفته‌ است‌. امين‌ اقدس‌ و مليجك‌ كوچك‌ و چند نفراز حرمخانه‌ هم‌ منزل‌ مجدالدوله‌ آمده‌ بودند. بعد از انقضای روضه‌ آمديم‌منزل‌» 26
    - همان، ص236
    .
    23 ذيقعده‌ 1303 :
    «... فخرالدوله‌ را ديدم‌ تب‌ كرده‌ بود، گريه‌ میكرد، خاله‌ فخرالدوله‌مدتی است‌ ناخوش‌ است‌، حالا هم‌ همينطور ناخوش‌ است‌، دو كنيزفخرالدوله‌ تب‌ دارند و ناخوش‌ هستند.... » 27
    - همان، ص460

    24ذيقعده‌ 1303 :
    «.... فخرالدوله‌ خوب‌ شده‌ بود، آمد، روزنامه‌ نوشت... » 28
    - همان، ص464

    هفتم‌ ذيحجه‌ 1303 :
    «... بعد از شام‌ خواننده‌ها آمدند، به‌ اصرار فخرالدوله‌، اگر نه‌ من‌ راضینبودم‌.... » 29
    - همان، ص484

    هفتم‌ محرم‌ 1304 :
    «.... ديشب‌ برای چراغهای برق‌ اختراع‌ خوبی كرده‌ بودند، روی هرچراغی چيزی گذارده‌ بودند، چشم‌ ما را هيچ‌ نزد، طاق‌ نماهای اندرون‌ راگردش‌ كرديم‌... معركه‌ بود.... طاقنمای فخرالدوله‌ رفتيم‌ قدری آنجا نشسته‌تماشا كرديم‌.. » 30
    - همان، ص509

    علاقۀ‌ شاه‌ به‌ فخرالدوله‌ به‌ حدی بود كه‌ روزی افتخارالدوله‌ دخترششم‌ ناصرالدين‌ شاه‌ كه‌ در اصفهان‌ زندگی میكرد به‌ ديدار پدر آمده‌ وانگشتری الماس‌ به‌ حضور شاه‌ پيشكش‌ كرد و شاه‌ انگشتر را به‌ فخرالدوله‌اهدا كرد 31
    -روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، همان ص592
    ، اگر اختلافی يا نزاعی در اندرون‌ ايجاد میشد كه‌ فخرالدوله‌يكی از طرفهای دعوا بود، شاه‌ آشكارا از فخرالدوله‌ حمايت‌ و به‌ ديگریتَغَّيُر مینمود. 32
    - همان ص713

    دوستعلیخان‌ معيرالممالك‌ در مورد وجاهت‌ و دانش‌ فخرالدوله‌ چنين‌مینويسد :
    «فخرالدوله‌ براستی بانوئی تمام‌ عيار بود. دست‌ آفريننده‌ در آب‌و گل‌ او، صفا و لطف‌ خاصی بكار برده‌ و او را صورت‌ و سيرتیزيبا بخشيده‌ بود. پوستی سپيد و اندكی رنگ‌ پريده‌، گيسوانیسياه‌ و پرتاب‌، و...... هرگز بزك‌ نكرد و به‌ چهره‌ و چشم‌ و ابروسفيدآب‌ و سرخاب‌ و سُرمه‌ و وسمه‌ بكار نبرد، ولی هميشه‌پاكيزه‌ و آراسته‌ و از خوش‌ پوشترين‌ شاهزاده‌ خانمها بود. ايام‌بيكاری را در كتابخانۀ‌ خصوصی كه‌ شاه‌ در اندرون‌ داشت‌ به‌مطالعه‌ میگذرانيد. اديب‌ و شاعر و شيرين‌ سخن‌ و خوش‌ خط‌بود» 33
    - همان ص713
    .
    نگارنده‌ كه‌ سالهاست‌ با اسناد دورۀ‌ قاجار و بخصوص‌ خاطرات‌ خطیناصرالدين‌ شاه‌ در ارتباطم‌، خط‌ فخرالدوله‌ كه‌ بسياری از صفحات‌خاطرات‌ ناصرالدين‌ شاه‌ حاوی آنست‌ خطی بسيار خوش‌، زيبا و از همه‌مهمتر خوانا است‌ و مصحح‌ فعلی را مانند خط‌ هم‌ عصرانش‌ دچار مشكل‌نمینمايد و با آنكه‌ بيش‌ از صد سال‌ از تحرير كلمات‌ مزبور میگذردقرائت‌ آن‌ نسبتاً آسان‌ است‌.
    ناصرالدين‌ شاه‌ خاطرات‌ سفر اول‌ و دوم‌ فرنگستان‌ خود را به‌ خط‌خودش‌ به‌ رشتۀ‌ تحرير درآورده‌ ولی در سفر سوم‌ احتمالاً به‌ علت‌ افزايش‌سن‌، قسمت‌ عمدۀ‌ خاطرات‌ او با خط‌ غلامحسين‌ خان‌ امين‌خلوت‌، ابوالقاسم‌ ناصرالملك‌، ابوالحسن‌خان‌ فخرالملك‌ و بخشی از خاطرات‌تهران‌ تا مرز و بالعكس‌ به‌ خط‌ زيبای دخترش‌ فخرالدوله‌ است‌، چنانچه‌ درخاطرات‌ روز چهارشنبه‌ 5 رمضان‌ 1306 چنين‌ مینويسد :
    «... فخرالدوله‌ شب‌ در مرند تا اينجا نوشت‌، در حالتی كه‌ خواننده‌هاهم‌ میخواندند برخاست‌ رفت‌، گفت‌ دلم‌ درد میكند، باقی را امين‌خلوت‌در گلين‌ قيا نوشت‌... » 34
    -روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش، دکتر محمداسماعیل رضوانی، فاطمه قاضیها(تهران:سازمان اسنادملی ایران، 1378 ) کتاب اول، چاپ دوم، ص97

    هنگام‌ سفرها در زمان‌ اطراق‌ و اقامت‌ در راه‌، ناصرالدين‌ شاه‌ برایفخرالدوله‌ جائی مخصوص‌ قرار میداد و او را در رديف‌ امين‌اقدس‌ وانيس‌الدوله‌ كه‌مانند ملكه‌ محسوب‌ میشدند قرار میداد، چنانچه‌ هنگام‌عزيمت‌ به‌ فرنگستان‌ در سفر سوم‌ زمانی كه‌ شاه‌ و حرم‌ و اطرافيانش‌ درقزوين‌ اطراق‌ كرده‌ بودند، شاه‌ در خاطرات‌ خود به‌ شرح‌ محل‌ اقامت‌ خود و همراهانش‌ پرداخته‌ چنين‌ مینويسد :
    «... كلاه‌ فرهنگی صفويه‌ منزل‌ ما است‌، توی باغ‌ بزرگ‌ عمارت‌ ركنيه‌ امين‌ اقدس‌ مینشيند، جای آن‌ سالِی ما فخرالدوله‌ مینشيند، حياط‌ بزرگ‌صفويه‌ را انيس‌الدوله‌ و ساير حرمخانه‌ مینشيند... » 35
    -همان، ص47.

    همان‌ طور كه‌ قبلاً نيز قيد گرديد ناصرالدين‌ شاه‌ علاقۀ‌ فراوانی به‌ اوداشت‌ و بيش‌ از نيمی از هر ماه‌ در اندرون‌، نزد شاه‌ بود، 36
    - ر. ک. محمد حسن رجبی، مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی(تهران، انتشارات سروش، 1374 ) ص181
    زمانی كه‌ ناصرالدين‌ شاه‌ در سفر فرنگ‌ بود ـ سفری كه‌ زنان‌ را با خودنمیبرد وگرنه‌ در سفرهای داخلی فخرالدوله‌ از همراهان‌ اوليه‌ بود ـفخرالدوله‌ با نامه‌های پُرسوز و گدازش‌ رنج‌ دوری از پدر را به‌ وی منتقل‌میساخت‌. که آن نامه ها در منبع اصلی این مقاله موجود است.
    دايۀ‌ فخرالدوله‌ حاجی ميرمحمدآقا بود كه‌ در هفده‌ ذيحجۀ‌ 1303درگذشت‌، آن‌ طور كه‌ ناصرالدين‌ شاه‌ در خاطرات‌ خود قيد نموده‌ است‌، اين‌ مرد ابتدا دايۀ‌ اميرنظام‌ بود و حالا كه‌ درگذشته‌، فخرالدوله‌ گريه‌ و زاریزيادی كرده‌ است 37
    -ر. ک. یادداشتهای روزانه ناصرالدین شاه، همان، ص491.
    . غلام‌بچه‌ فخرالدوله‌ هم‌ ميرزامحمد نام‌ بود، كه‌ درتعزيه‌ نقش‌ علیاكبر را بازی میكرد. 38
    - همان، ص509

    فخرالدوله‌ خواجه‌ای داشت‌ به‌ نام‌ سنبلك‌، ناصرالدين‌ شاه‌ درخاطرات‌ روز شنبه‌ بيست‌ و دوم‌ ذيقعده‌ 1301 خود راجع‌ به‌ سنبلك‌هنگامی كه‌ از شهرستانك‌ به‌ توچال‌ میرفت‌ چنين‌ مینويسد :
    «... قدری فاصله‌ ديديم‌ سنبلك‌، خواجۀ‌ فخرالدوله‌ از راه‌برگشت‌، پرسيدم‌ سنبلك‌ چرا برگشتی گفت‌ قرانم‌ مانده‌ است‌، آمدم‌ بردارم‌. معلوم‌ شد، گاهی غش‌ میكند. دعای گردنش‌ منزل‌مانده‌ است‌، آمده‌ بردارد. در پيازچال‌ كه‌ ناهار میخورديم‌سنبلك‌ رسيد، دعايش‌ را پيدا كرده‌ آمده‌ بود. اما خيلی اوقاتش‌تلخ‌ بود. به‌ طوری كه‌ میخواست‌ گريه‌ كند. پرسيدم‌ سنبلك‌ چه‌چيز است‌، گفت‌ جلودارها مرا زدند، از اسب‌ پياده‌ كردند، ازبالا تا اينجا پياده‌ آمدم‌، ناظم‌ و قهوه‌چیباشی گفتند جلودارهاپياده‌اش‌ كرده‌اند، اما كتك‌ نخورده‌ است‌. بعد يك‌ تومان‌ گفتيم‌به‌ سنبلك‌ دادند قدری هم‌ نان‌ و پنير داديم‌ بخورد. ديگر عرض‌به‌ فخرالدوله‌ نكند... » 39
    - همان، صص 96 – 97.

    ناصرالدين‌ شاه‌ در رجب‌ سال‌ 1305 و برای ششمين‌ بار به‌ قم‌ سفرنمود 40
    -ر. ک. فاطمه قاضیها، سفرهای ناصرالدین شاه به قم(تهران، سازمان اسنادملی ایران، 1381 ) صص79-133.
    ، و خاطرات‌ خود را از روز دوشنبه‌ نوزدهم‌ رجب‌ كه‌ مصادف‌ باچهاردهم‌ نوروز بود تا روز دوشنبه‌ 4 شعبان‌ كه‌ به‌ تهران‌ ورود نمود به‌رشتۀ‌ تحرير درآورد، فخرالدوله‌ نيز در اين‌ سفر از همراهان‌ وی بود كه‌بسياری از صفحات‌ خاطرات‌ ناصرالدين‌ شاه‌ در اين‌ سفر با خط‌ زيبایفخرالدوله‌ است‌.
    ديوان‌ اشعار تومان‌ آغا فخرالدوله‌ شامل‌ چند هزار بيت‌ است‌ كه‌ با خط‌زيبای خود شاعر به‌ رشتۀ‌ تحرير درآمده‌ است‌ و آن‌ طور كه‌ دوستعلیخان‌معيرالممالك‌ قيد نموده‌ است‌، نزد شاهزاده‌ سلطان‌ محمود ميرزا برادركوچك‌ احمدشاه‌ در پاريس‌ موجود بوده‌ است 41
    -ر. ک دوستعلی خان معیرالممالک، همان ص555.

    فخرالدوله‌ علاوه‌ بر اين‌ كه‌ دارای طبعی موزون‌ و خطی خوش‌ بود، درهنر نقاشی و منبت‌كاری مهارت‌ داشت‌ و در دستگيری از نيازمندان‌ ويتيمان‌ اهتمام‌ میورزيد، شبها هنگامی كه‌ ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ بستر میرفت‌، نقيب‌الممالك‌ به‌ نقل‌ قصه‌های شيرين‌ میپرداخت‌. و فخرالدوله‌ با لوازم‌نوشتن‌ پشت‌ در نيمه‌ باز اطاق‌ مینشست‌ و گفته‌های نقال‌ را به‌ رشتۀ‌ تحريردرمیآورد، از جمله‌ اين‌ قصه‌ها، داستانهای اميرارسلان‌ و زرين‌ِملك‌ بود كه‌برای شاه‌ بسيار مطلوب‌ بود، و دستور داده‌ بود كه‌ هرگاه‌ فخرالدوله‌ در خانۀ‌خود بسر میبرد قصه‌های ديگر نيز نقل‌ شود تا او از نوشتن‌ باز نماند، بدين‌ترتيب‌ دو داستان‌ اميرارسلان‌ و زرين‌ملك‌ با فكر نقيب‌الممالك‌ و همت‌ ودستخط‌ فخرالدوله‌ است‌ 42
    -ر. ک همان، ص556
    .
    فخرالدوله‌ به‌ «فخری» و «بینشان‌» هر دو تخلص‌ میكرده‌ است‌ و ذيلاًدو غزل‌ از او به‌ نقل‌ از دوستعلیخان‌ معيرالممالك‌ درج‌ میگردد :
    ايا بُتی كه‌ قمر باج‌ میدهد به‌ جبينت‌
    خداكند كه‌ نهم‌ لب‌ برآن‌لب‌ شكرينت‌
    تو آفتابی و من‌ همچو ذره‌ام‌ به‌ بر تو
    تو شاه‌ كشور حُسنی و من‌ گدای كمينت‌
    بياد گوشۀ‌ چشمت‌ خوشم‌ به‌ گوشه‌ نشينی
    گهی زمهر نگه‌ كن‌ به‌ يار گوشه‌ نشينت‌
    فغان‌ كه‌ نيست‌ ره‌ آمدن‌ به‌ كوی تو جانا
    زبس‌ كه‌ چشم‌ رقيبان‌ دون‌ بود به‌ كمينت‌
    شنيده‌ام‌ كه‌ سر لطف‌ با رقيب‌ نداري
    ‌هزار شكر خدا را كه‌ ديده‌ ديد چنينت‌
    به‌ سوی «فخری» بیدل‌ ز راه‌ مهر نظر كن‌
    ايا شهی كه‌ بود ملك‌ حسن‌ زير نگينت‌
    و شعری دیگر:
    دوش‌ در خواب‌ بديدم‌ كه‌ گرفتم‌ ببرش
    بوسه‌ای چند زدم‌ بر رُخ‌ همچون‌ قمرش‌
    نه‌ رقيبی به‌ ميان‌ بود نه‌ عذری نه‌ حسود
    جان‌ و دل‌ ريخته‌ بودم‌ زقدم‌ تا به‌ سرش‌
    جام‌ می بود و لب‌ دلبر سيمين‌ بازو
    واندر آن‌ بیخبری از دل‌ من‌ بُد خبرش‌
    هر دم‌ از بادۀ‌ وصلش‌ قدحی نوشيدم
    ‌او پی غارت‌ جان‌ بود كه‌ بود اين‌ هنرش‌
    ناگهان‌ بانگ‌ برآورد خروس‌ سحري
    ‌جستم‌ از خواب‌ و دريغا كه‌ نديدم‌ دگرش‌
    ای معبّر تو بگو صورت‌ اين‌ خواب‌ چه‌ بود
    بینشان‌ میشود آيا كه‌ بگيرد به‌ برش‌؟
    43
    -همان، 556.

    اما گوئی چرخ‌ گردون‌ با تومان‌ آغا فخرالدوله‌ دختر نازپروردۀ‌ سلطان‌صاحبقران‌ و سرآمد زنان‌ دربار وی، سرسازگاری نداشت‌ زيرا او هم‌ مانندهمسر اول‌ مجدالدوله‌ بدون‌ فرزند در سال‌ 1309 به‌ بيماری سل‌ مبتلاگشت‌. «رفته‌ رفته‌ مرض‌ چيره‌تر میگشت‌ و مريض‌ ناتوانتر تا آنجا كه‌ خطرنزديك‌ شد و اطبا دستور دادند بيمار را به‌ جايی وسيع‌ و خوش‌ هواترببرند. مجدالدوله‌ يكی از خانه‌های ارباب‌ جمشيد را كه‌ در خيابانی به‌ همين‌نام‌ و در شمال‌ شهر واقع‌ و در آن‌ وقت‌ اطرافش‌ باز و دور از هياهوی مركزبود اجاره‌ كرد و بيمار عزيز خويش‌ را بدانجا برد. ناصرالدين‌ شاه‌ چند باردر آن‌ خانه‌ به‌ عيادت‌ دختر دلبند رفت‌، هر مرتبه‌ ساعتی كنار بسترمینشست‌ و وی را نوازشها میكرد و در آخرين‌ بار هنگامی كه‌ از نزد بيماربيرون‌ میآمد ديدندش‌ كه‌ زار میگريست‌» 44
    -همان، 556.
    . اعتمادالسلطنه‌ در خاطرات‌ روز دوشنبه‌ 7 جمادیالاولی 1310 خود دراين‌ مورد چنين‌ مینويسد :
    «امروز شاه‌ تشريف‌ بردند، ناهار شهر ميل‌ فرمودند، بعد به‌عيادت‌ فخرالدوله‌ به‌ خانۀ‌ مجدالدوله‌ تشريف‌ بردند، فخرالدوله‌يك‌ سال‌ است‌ كه‌ مدقوق‌ 45
    -مدقوق:لاغر و باریک، آنکه مرض دق دارد.
    است‌ و اطبا از معالجۀ‌ اومأيوس‌اند 46
    - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص841.
    ... »
    و باز در خاطرات‌ روز يكشنبه‌ هفتم‌ رمضان‌ همان‌ سال‌ دربارۀ‌ مرگ‌ زودهنگام‌ فخرالدوله‌ چنين‌ مینگارد :
    «.... امروز صبح‌ كه‌ به‌ در خانه‌ رفتم‌ حكيم‌باشی تولوزان‌ گفت‌ كه‌فخرالدوله‌ تومان‌ آغا دختر شاه‌ كه‌ هجده‌ ماه‌ بود به‌ ناخوشی مبتلابود، امروز صبح‌ نيم‌ ساعت‌ قبل‌ از طلوع‌ آفتاب‌ مرحوم‌ شده‌است‌ اين‌ شاهزاده‌ خانم‌ سی وسه‌ سال‌ داشت‌ ] متولد 1278 [و بهترين‌ اولاد شاه‌ بود. صاحب‌ جمال‌ و كمال‌، خط‌ و ربط‌، نقاشی و موسيقی. اما به‌ مثل‌ مشهور انگور خوبی بود نصيب‌شغال‌ شده‌ بود. عشقی به‌ مهديقلیخان‌ مجدالدوله‌ پيدا كرده‌بود و به‌ خلاف‌ ميل‌ پدر هفت‌ هشت‌ سال‌ بود كه‌ زن‌ او شده‌بود، از او اولادی هم‌ نمانده‌ است 47
    -همان، ص845.
    .... »‌
    روزنامۀ‌ ايران‌ آن‌ دوره‌ در مورد مرگ‌ وی اطلاعيه‌ای صادر نمود به‌ شرح‌ذيل‌:
    ] بيست‌ وپنجم‌ رمضان‌ 1310 [مرحومين‌
    «نواب‌ عليه‌ فخرالدوله‌ متعلقۀ‌ مجدالدوله‌ خوانسالار كه‌ از بنات‌ معظمه‌سلطنت‌ عظمی و مآثر جليله‌ آن‌ عقيلۀ‌ محترمه‌ در اين‌ مقام‌ مستغنی از ذكر ووصف‌ است‌، متجاوز از يك‌ سال‌ بود، مبتلا به‌ مرض‌ تب‌ لازم‌ شده‌، روزيكشنبه‌ چهاردهم‌ رمضان‌المبارك‌ در سن‌ سی ودوسالگی بدرود زندگانیفرموده‌، به‌ جوار رحمت‌ الهی انتقال‌ نمودند، از طرف‌ دولت‌ روزافزون‌مراسم‌ تعزيت‌ آن‌ مرحوم‌ مبروره‌ سه‌ روز متوالی كاملاً به‌ عمل‌ آمده‌ و نعش‌آن‌ مرحومه‌ را با تجليل‌ و احترام‌ تمام‌ حمل‌ به‌ حضرت‌ معصومۀ‌ قم‌ نمودندكه‌ در مقبرۀ‌ مرحومۀ‌ مغفوره‌ مهدعليا طاب‌ ثراها دفن‌ نمايند 48
    - روزنامه ایران، نمره 797، پنجشنبه 25رمضان1310، (تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی. ایران، 1376) جلد چهارم ص3307.
    ... »
    دوستعلیخان‌ معيرالممالك‌ از روزی كه‌ به‌ عيادت‌ خاله‌اش‌ فخرالدوله‌رفته‌ بود چنين‌ نقل‌ میكند :
    «... من‌ به‌ شتاب‌ نزد فخرالدوله‌ رفتم‌ و دستش‌ را كه‌ پوست‌ واستخوانی از آن‌ بيش‌ نمانده‌ بود بوسيده‌، كنار بسترش‌ نشستم‌ و به‌دلداريش‌ پرداختم‌ او ضمن‌ صحبت‌ گفت‌ : (با اين‌ كه‌ جوان‌ و خوشبختم‌ ازمُردن‌ بيم‌ ندارم‌ ولی از اين‌ راه‌ كه‌ پدری عزيز و شوهری مهربان‌ از مرگم‌آزرده‌ میشوند بیاندازه‌ اندوهگينم‌. اينهم‌ آخرين‌ شعر من‌ است‌ كه‌میخواهم‌ بر سنگ‌ آرامگاهم‌ نقر شود) . من‌ كه‌ تا آن‌ موقع‌ به‌ زحمت‌خودداری كرده‌ بودم‌ از خواندن‌ اشعار حالم‌ دگرگون‌ شده‌ و اختيار را يك‌باره‌ از كف‌ داده‌ اشك‌ از ديده‌ روان‌ ساختم‌ : اين‌ سه‌ بيت‌ از آن‌ روز هنوز درخاطرم‌ مانده‌ :
    مرا از فخر، فخرالدوله‌ گفتند
    گلی بودم‌ زباغ‌ خسروانی
    بناگه‌ در هزار وسيصد و ده‌
    بلا اولاد در سن‌ جوانی
    زصياد اجل‌ خوردم‌ يكی تير
    طپان‌ گشتم‌ به‌ خاك‌ ناتوانی
    فخرالدوله‌ يازده‌ سال‌ در كنار شوهر زيست‌ وسرانجام‌ در سی ودو سالگی ديده‌ از جهان‌ فروبست‌. مدفنش‌ زاويۀ‌ مقدس‌حضرت‌ معصومه‌ عليهاالسلام‌ و غزلی كه‌ سه‌ بيت‌ آن‌ در بالا ياد شد برسنگ‌ مزارش‌ منقور 49
    -منقور: کنده کاری شده.
    است‌» 50
    -دوستعلی خان معیرالممالک، همان، ص556.
    .
    چند روز بعد ناصرالدين‌ شاه‌ برای تسلی به‌ ملاقات‌ توران‌ آغافروغ‌الدوله‌ خواهر تنی فخرالدوله‌ رفت‌ و روزنامۀ‌ ايران‌ وقت‌ اين‌ خبر راچنين‌ درج‌ نمود :
    «اخبار رسمی دربار همايون‌
    يكی از ايام‌ عشر ثانی رمضان‌المبارك‌ بندگان‌ اعليحضرت‌قویشوكت‌ اقدس‌ همايون‌ شاهنشاهی خلدالله‌ تعالی سلطانه‌محض‌ بذل‌ مرحمت‌ و تسليت‌ خاطر نواب‌ عليه‌ فروغ‌الدوله‌، متعلقۀ‌ ظهيرالدوله‌ وزير تشريفات‌ به‌ جهت‌ فوت‌ مرحومۀ‌فخرالدوله‌ تشريف‌فرمای منزل‌ ظهيرالدوله‌ شده‌، به‌ اقتضایرأفت‌ و مرحمت‌ كاملۀ‌ ملوكانه‌، نواب‌ عليه‌ معزیاليها را به‌تسليت‌ و نوازش‌ و تفقدات‌ بیقياس‌ خسروانه‌ قرين‌ كمال‌سرافرازی و افتخار فرمودند و معزیاليهما شكر و سپاس‌ اين‌موهبت‌ و مرحمت‌ عظمی را از مراسم‌ پذيرائی مقدم‌ فرخنده‌ يشم‌همايون‌ چندان‌ كه‌ مقتضی بود فروگذار نكردند 51
    - روزنامه ایران، همان، ص3209
    . »
    درگذشت‌ فخرالدوله‌ را اعتمادالسلطنه‌ روز 14 رمضان‌ 1310 اعلام‌كرده‌ است‌ و جالب‌ است‌ كه‌ وی در خاطرات‌ 4 روز بعد يعنی 18 رمضان‌1310 چنين‌ نقل‌ میكند :
    «... از قراری كه‌ شنيده‌ شده‌، مجدالدوله‌ از حالا در خيال‌ گرفتن‌ايران‌الملوك 52
    -ایران الملوک افتخارالسلطنه دختر ناصرالدین شاه از لیلی خانم یوشی، یکی از سوگلیها.
    دختر ديگر شاه‌ است 53
    - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص865.
    ... »
    ولی از قرار معلوم‌، قرار بر اين‌ میشود كه‌ معصومه‌ دختر يازده‌ سالۀ‌كامران‌ميرزا نايب‌السلطنه‌ به‌ همسری مجدالدوله‌ درآيد، ابتدا مجدالدوله‌ از«واليه‌» دختر شاه‌ ـ كه‌ بيوۀ‌ اعتضادالملك‌ بوده‌ ـ خواستگاری میكند ولیفروغ‌الدوله‌ كه‌ خواهر اعيانی فخرالدوله‌ بوده‌ است‌ به‌ شاه‌ عريضه‌مینويسد كه‌ اگر واليه‌ بجای خواهر من‌ بنشيند، فروغ‌الدوله‌ به‌ سفارت‌انگليس‌ پناهنده‌ میشود. شاه‌ هم‌ دستور میدهد كه‌ دختر كامران‌ميرزا را به‌او بدهند و چنين‌ به‌ نظر میرسد كه‌ مجدالدوله‌ از اين‌ موضوع‌ ناراحت‌ كه‌نمیشود هيچ‌، بلكه‌ خوشحال‌ هم‌ میشود، چنانچه‌ اعتمادالسلطنه‌ درخاطرات‌ روز 4 رجب‌ 1311 خود در اين‌ مورد چنين‌ مینويسد :
    «عدو شود سبب‌ خير اگر خدا خواهد، امروز هم‌ كه‌ مجدالدوله‌به‌ عيادت‌ من‌ آمده‌ بود، با دُمش‌ گردو میشكست‌، خيلیخوشحال‌ بود، اقلاً امارت‌ توپخانه‌ راعماً قريب‌ حق‌ خودش‌میداند 54
    - همان ص928.
    ... »
    به‌ هر ترتيب‌ اين‌ عروسی در 4 ذیحجۀ‌ 1311 يعنی يك‌ سال‌ و اندی بعداز مرگ‌ فخرالدوله‌ انجام‌ و لقب‌ سرورالسلطانی به‌ دختر داده‌ شد 55
    - همان ص963.
    .
    اعتمادالسلطنه‌ در خاطرات‌ روز يكشنبه‌ 6 ذيحجه‌ خود چنين‌ نقل‌ میكند :
    « پريشب‌ كه‌ عروس‌ مجدالدوله‌ را میبردند، ليلا خانم‌ وباغبانباشی [از سوگلیهای شاه] در ميان‌ جمعيت‌ فرياد كشيده‌بودند فخرالدوله‌ كجا هستی ببينی، عيش‌ و شادی تا چند دقيقه‌مبدل‌ به‌ عزا و سوگواری شده‌ بود 56
    -همان.
    »
    جهت‌ استحضار خوانندگان‌ گرامی از خط‌ زيبای فخرالدوله‌ سند شماره‌(1) در اين‌ مجموعه‌ كه‌ به‌ خط‌ فخرالدوله‌ در سال‌ 1298 تحرير شده‌ واسامی فرزندان‌ و نوه‌های ناصرالدين‌ شاه‌ در آن‌درج شده‌ است‌، بازنويسیو اصل‌ آن‌ پیوست مقاله است.
    سند شماره یک، دستخط فخرالدوله:
    امروز كه‌ دوشنبه‌ سيزدهم‌ شهر ذیقعدۀ‌الحرام‌ است‌، سنۀ‌ 1298 ئيلان‌ئيل‌، ميزان[15 مهر 1260 ه. ش‌] درعشرت‌آباد، سياهۀ‌ اولاد و نوۀ‌ اعليحضرت‌ قدرقدرت‌ اقدس‌ همايونی را كه‌ ديشب‌ حسب‌الحكم‌ جهان‌ مطاع‌ اقدس‌شهرياری روحنا فداه‌ نوشته‌ بودم‌ در اين‌ پاكت‌ گذاشتم‌ خداوند عالم‌ به‌ حق‌ محمد واله‌ بركت‌ به‌ عمر و دولت‌ و سلطنت‌ واولاد اعليحضرت‌ ظل‌الهی مرحمت‌ بفرمايد.
    [اولاد ناصرالدين‌ شاه‌ تا سال‌ 1298 ه. ق]:
    1 ـ وليعهد[مظفرالدین میرزا]، 2 ـ ظل‌السلطان‌[مسعود میرزا]، 3 ـ نايب‌السلطنه[کامران میرزا]، 4 -فخرالملوك‌[فرزند ارشد ناصرالدین شاه]، 5 ـ افسرالدوله‌، 6 ـ واليه‌، 7 - عصمت‌الدوله‌، 8 ـ ضياءالسلطنه‌، 9 ـ تومان‌آغا فخرالدوله‌، 10 ـ توران‌آغا فروغ‌الدوله‌، 11 ـ ايران‌الملوك‌
    اولاد وليعهد:1 ـ محمدعلی ميرزا (پسر وليعهد) ، 2 ـ منصورميرزا (پسر وليعهد) ، 3 ـ ابوالفتح‌ميرزا (پسر وليعهد) ، 4 ـ فخرالسلطنه‌، 5 ـ زرين‌كلاه‌ خانم‌، 6 ـ خورشيد كلاه‌خانم‌، 7 ـ شمس‌الملوك‌، 8 و 9 ـ دونفر دختر ديگر از مينا، 10 ـ عزت‌الملوك‌، 11 و 12 ـ دو دختر از سرورالسلطنه‌.
    اولاد ظل‌السلطان‌:1 ـ جلال‌الدوله‌، 2 ـ كوكب‌السلطنه‌، 3 ـ شوكت‌السلطنه‌
    4 ـ عزيزالسلطنه‌، 5 ـ شمس‌النهار، 6 ـ زينت‌الملوك‌.
    اولاد نايب‌السلطنه‌:1 ـ ملكۀ‌ جهان‌، 2 ـ قمرالملوك‌، 3 ـ خديجه‌ خانم‌.
    اولاد فخرالملوك‌:1 ـ محمدميرزا، 2 ـ عباس‌ميرزا، 3 ـ سپهسالار
    [ اولاد] عصمت‌الدوله‌: 1 ـ دوستعلیخان‌، 2 ـ عصمت‌الملوك‌، 3 ـ فخرالتاج‌
    [ اولاد ] افسرالدوله‌:1 ـ افسرالملوك‌، 2 ـ زينت‌الملوك‌، 3 ـ شمس‌الملوك‌
    [ اولاد ] واليه‌: 1 ـ ضياءالملوك‌، 2 ـ بدرالدوله‌.
    [ اولاد ] ضياءالسلطنه‌: 1 ـ حسام‌الدين‌، 2 ـ شمس‌السلطنه‌، 3 ـ ملكه‌سادات‌
    [ اولاد ] افتخارالدوله‌: 1 ـ اميرزاده‌، 2 ـ خان‌باباخان‌، 3 ـ بديع‌الملك‌، 4 ـ سلطان‌محمدخان‌، 5 ـ اسدالله‌خان‌، 6 ـ ابراهيم‌ خليل‌خان‌
    [اولاد ]توران‌آغا فروغ‌الدوله‌:1 ـ عزيزالملوك‌
    ---------------------------------------------
    جمعاً پنجاه‌ و چهار نفر 57
    سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آرشیو اسناد، اسناد بیوتات


    فخر الدوله
    فخر الدوله


    مجد الدوله
    مجد الدوله


    دستخط فخر الدوله
    دستخط فخر الدوله

    • - سازمان اسناد و کتابخانه ملی... اسناد بیوتات
    • - ر. ک. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، چهل سال تاریخ ایران(المآثروالآثار) در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، با تعلیقات حسن محبوبی اردکانی، به کوشش ایرج افشار، (تهران، اساطیر، 1368 ) ج2 ص339
    • -ر. ک دوستعلی خان معیرالممالک، رجال عصر ناصری، مجله یغما، سال هشتم، ماره دوازدهم ص554.
    • - حسن آزاد، پشت پرده های حرمسرا(ارومیه، انتشارات انزلی، بی تا) چاپ هفتم ص287
    • - نگارنده تا کنون موفق به مشاهده دستخط ناصرالدین شاه بعد از سال 1307 نشده است.
    • - دوستعلی خان معیرالممالک، همان.
    • - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، (تهران، امیرکبیر، 1379) چاپ پنجم ص 198.
    • - همان، ص201
    • -همان ص225
    • -سازمان اسناد و کتابخانه ملی...، آرشیو اسناد، اسناد بیوتات، خاطرات ناصرالدین شاه.
    • - محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، چهل سال تاریخ ایران(المآثروالآثار) در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، همان ص496
    • - مصحح کتاب فوق می نویسد، "این مسئله گویا خالی از غرض نباشد، زیرا مادر مجدالدوله خواهر پاشاخان امین الملک و خاله میرزا علی خان امین الدوله است، همان ص 497
    • -اصل:خودشان.
    • - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص69.
    • -مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران(تهران:انتشارات زوار، 1371 ) ج4، ص182
    • - محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، چهل سال تاریخ ایران(المآثروالآثار) در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، همان ص496
    • - دوستعلی خان معیرالممالک، همان، ص555
    • - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص271
    • - همان، ص329
    • - همان، ص375
    • - یادداشتهای روزانه ناصرالدین شاه، به کوشش پرویز بدیعی، (تهران، سازمان اسناد ملی ایران 1378) ص100
    • - همان، ص180
    • - همان، ص161
    • - همان، ص184
    • - همان، ص185
    • - همان، ص236
    • - همان، ص460
    • - همان، ص464
    • - همان، ص484
    • - همان، ص509
    • -روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، همان ص592
    • - همان ص713
    • - همان ص713
    • -روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش، دکتر محمداسماعیل رضوانی، فاطمه قاضیها(تهران:سازمان اسنادملی ایران، 1378 ) کتاب اول، چاپ دوم، ص97
    • -همان، ص47.
    • - ر. ک. محمد حسن رجبی، مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی(تهران، انتشارات سروش، 1374 ) ص181
    • -ر. ک. یادداشتهای روزانه ناصرالدین شاه، همان، ص491.
    • - همان، ص509
    • - همان، صص 96 – 97.
    • -ر. ک. فاطمه قاضیها، سفرهای ناصرالدین شاه به قم(تهران، سازمان اسنادملی ایران، 1381 ) صص79-133.
    • -ر. ک دوستعلی خان معیرالممالک، همان ص555.
    • -ر. ک همان، ص556
    • -همان، 556.
    • -همان، 556.
    • -مدقوق:لاغر و باریک، آنکه مرض دق دارد.
    • - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص841.
    • -همان، ص845.
    • - روزنامه ایران، نمره 797، پنجشنبه 25رمضان1310، (تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی. ایران، 1376) جلد چهارم ص3307.
    • -منقور: کنده کاری شده.
    • -دوستعلی خان معیرالممالک، همان، ص556.
    • - روزنامه ایران، همان، ص3209
    • -ایران الملوک افتخارالسلطنه دختر ناصرالدین شاه از لیلی خانم یوشی، یکی از سوگلیها.
    • - روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص865.
    • - همان ص928.
    • - همان ص963.
    • -همان.
    • سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آرشیو اسناد، اسناد بیوتات
    فاطمه قاضیها،گنجینه اسناد،فصلنامه تحقیقات تاریخی،پائیز و زمستان 1381،صص18-34
    دوشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۲:۱۸
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت