(تصویر محمد علی شاه)......شاه چوب خواست. وكيل الدوله را با چوب و فلک بردند، حضورا چوب مفصلی خورد. حكم شد گوشش را ببرند. سپهسالار به حاجب الدوله التماس کرد که قدری تأمل کنند. خودش حضور رفت. هر طور بود شفاعت کرد. فورا او را به کاشان مغلولاً بردند. برای تقصير او حدسها زده اند....
چوب خوردن میرزا محمد خان وکیل الدوله در حضور
محمد علی شاه به روایت عین السلطنه
گویا دبيرالسلطان[پسر وکیل الدوله] پس از جلسه انجمن زمانی که جمعی از مهمانها می رفتند خودش هم به درشکه یکی از آنها نشسته رفت. گویا در میان خیابان بعضی حرفها زده بودند. چند نفر از سربازها حرفها را می شنوند و می گویند به شاه بد گفتندآنها را دنبال ولی به آنها نمی رسند. صبح واقعه را راپورت می دهند. شاه که خلقش تنگ بود. بیرون که آمد وكيل الدوله را دید تلافی پسر را به سر پدر در آورد. 1محمد علی شاه به روایت عین السلطنه
- روزنامه خاطرات عین السلطنه(قهرمان میرزا سالور)ج3 ، روزگار پادشاهی محمد علی شاه و انقلاب مشروطه، به کوشش مسعود سالور-ایرج افشار ،ص2201
.....صدراعظم وارد شد با سایرین. شاه [محمد علی شاه ]فرمودند مثل این که بعضی از مردم همه روزه اینجا هستند، اما دست از شیطنت و بدذاتی برنمی دارند. همه دیدند اوقات شاه تلخ است کسی جوابی نداد. بعد فرمودند مثل این پدر سگ وکیل الدوله که متصل مشغول افساد است. وکیل الدوله عرض کرد چاکر تفصیری ندارم، خلاف عرض کرده اند. شاه با تشدد تمام فرمودند: پدرسوخته زن قحبه قرمساق ،سی را پورت از تو بیشتر داده اند. حاجب الدوله بکش این پدر سگ را. حاجب الدوله کشان کشان او را برد. بیشتر مردم بیرون آمده آنجا توقفی نکردند، خصوصا کسانی که مظنون بودند. من هم آمدم بیرون. شاه چوب خواست. وكيل الدوله را با چوب و فلک بردند، حضورا چوب مفصلی خورد. حكم شد گوشش را ببرند. سپهسالار به حاجب الدوله التماس کرد که قدری تأمل کنند. خودش حضور رفت. هر طور بود شفاعت کرد. فورا او را به کاشان مغلولاً 2
مغلولاً. [ م َ لَن ْ ] (ع ق ) غل برنهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به حال مغلول . به وضع غل بر گردن و دست و پای افکنده :آنان را مغلولاً از زندان به پای چوبه ٔ دار بردند.
این وکیل الدوله توتون فروش بود. جزو نوکر های امیر نظام گروسی شد ترقی کرد. وکیل تهران او شد. مظفرالدین شاه بواسطة وكالت آذربایجان التفاتی پیدا کرد. وقتی که به طهران آمد مرحمتی داشت. تا آنکه امین السلطان اتابک از قم مراجعت کرد و صدراعظم شد. چون این میرزا محمد در پیشکاری آذربایجان نزد او بسیار می رفت و حالا هم حضور شاه تقربی داشت اسباب فراهم آورد وكيل الملک پدر حشمت الدولة حالیه را معزول کرد ه، کاغذ نویسی حضور را به این دادند. تا زمان عین الدوله کاغذ خوانی با این بود. در این مدت آنچه دستی از شاه گرفت و آنچه از مال شاه و تقديمات حضور دزدید و از استیفای اصفهان برد، از یک کرور متجاوز شد. بلکه مکنت او را خیلی علاوه می دانند. این پول، این املاک، این احترام هارش کرد. این است که دچار تکبر و غرور خود شد و به سزای اعمال خود رسید. 3
روزنامه خاطرات عین السلطنه ،همان صص2199-2200
- - روزنامه خاطرات عین السلطنه(قهرمان میرزا سالور)ج3 ، روزگار پادشاهی محمد علی شاه و انقلاب مشروطه، به کوشش مسعود سالور-ایرج افشار ،ص2201
- مغلولاً. [ م َ لَن ْ ] (ع ق ) غل برنهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به حال مغلول . به وضع غل بر گردن و دست و پای افکنده :آنان را مغلولاً از زندان به پای چوبه ٔ دار بردند.
- روزنامه خاطرات عین السلطنه ،همان صص2199-2200
دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۲:۱۱
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .