.تاج السلطنه:
....خازن اقدس هم سیاه و از خدمه ی مادر مرحوم شاه بود و در سابق اسمش الفت بوده است. در یکی از مسافرت هایی که ولیعهد به تهران می کند، این الفت را با «دلپسند»، مادرش به او هدیه می کنند. ....الفت خازن اقدس می شود و این خانم خیلی طرف توجه و بانفوذ ومسموع الكلمه واقع می شود. و خیلی خوشحال می شدم هر وقتی که می دیدم دختر عموی دده جانم غرق در برلیانات وجواهرات خزانه سلطنتی است،
....خازن اقدس هم سیاه و از خدمه ی مادر مرحوم شاه بود و در سابق اسمش الفت بوده است. در یکی از مسافرت هایی که ولیعهد به تهران می کند، این الفت را با «دلپسند»، مادرش به او هدیه می کنند. ....الفت خازن اقدس می شود و این خانم خیلی طرف توجه و بانفوذ ومسموع الكلمه واقع می شود. و خیلی خوشحال می شدم هر وقتی که می دیدم دختر عموی دده جانم غرق در برلیانات وجواهرات خزانه سلطنتی است،
[دستخط و مُهر مظفرالدین شاه قاجار]:
تاج السلطنه در خاطرات خود نیز اشاره ای به خازن اقدس نموده که به اطلاع دوستان عزیز می رساند، وی راجع به حرم برادرش مظفرالدین شاه مطالب جالبی نقل کرده که بخشی از آن چنین است:
....این سرای باسرای پدر من تفاوت کرده بود و به کلی ترتیب سلطنتی در میان نبود. نسبت به آن عظمت گذشته، این خانه و فامیل بسیار ساده بود. حال کاری نداریم به اینکه تمام جواهرات سلطنتی در سر دست اعلا وادنا، خانم و کنیز برق می زد. ... با تمام این تزئینات [و] ترتیبات، ابدا قابل توجه بودند و به کلی غیر قابل معاشرت، بلکه قابل دوری و تنفر بودند. اگر يك شخص عاقل اندیشی به این اساس سلطنتی نگاه می کرد، باید نظر فکر و فلسفه و خوب می فهمید نتیجه این قسم زندگانی چیست، و این کار بالاخره به کجا منتهی می شود....
پس از حضرت علیا، پذیرایی تقسیم شد بین نزهت السلطنه و نور الدوله و خازن اقدس. نز هت السلطنه مادر شعاع السلطنه و نسبتا به سایر خانم ها، متمدن تر و خوش صورتتر بود. لیکن، نور الدوله مادر سالارالدوله، از ایلات آذربایجان وخیلی عوام و صورت مطبوعی هم نداشت. خازن اقدس هم سیاه و از خدمه ی مادر مرحوم شاه بود و در سابق اسمش الفت بوده است. در یکی از مسافرت هایی که ولیعهد به تهران می کند، این الفت را با «دلپسند»، مادرش به او هدیه می کنند. دلپسنده را صیغه می کند، چون سفید بوده است؛ والفت را به واسطه لیاقتش، رئیس قهوه خانه.
...........در موقعی که تلگراف قتل پدرم به شاه[مظفرالدین شاه] می رسد و او برای سلطنت و حرکت به تهران عازم می شود ، فورا تمام خانواده خود را از کوچک و بزرگ لقب می دهد . در ضمن القاب، الفت خازن اقدس می شود و این خانم خیلی طرف توجه و بانفوذ ومسموع الكلمه واقع می شود. و خیلی خوشحال می شدم هر وقتی که می دیدم دختر عموی دده جانم غرق در برلیانات وجواهرات خزانه سلطنتی است، زیرا که معلم من شما خوب می دانید، ونقاش هستید که چه می سياه باسفید چقدر مطبوع و خوشگل بود؛ ...ولی، معلم من بیشتر از همه اسباب مسرت و خوشحالی باطنی من این نکته بود که این خانم، لهجهه اصل خودرا دارا بود و اغلب کلماتش بعینه دده جانم و خیلی بامزه و شیرین. ر.ک . اتحادیه منصوره، سعدوندیان ، سیروس، خاطرات تاج السلطنه،شرکت کتاب، 1393 خورشیدی صص 70 و 71
هو
خازن اقدس یکصد بیست تومان بدهید بیارند . فی شهر رجب 1319
معرفی خازن اقدس: خازن اقدس یکصد بیست تومان بدهید بیارند . فی شهر رجب 1319
تاج السلطنه در خاطرات خود نیز اشاره ای به خازن اقدس نموده که به اطلاع دوستان عزیز می رساند، وی راجع به حرم برادرش مظفرالدین شاه مطالب جالبی نقل کرده که بخشی از آن چنین است:
....این سرای باسرای پدر من تفاوت کرده بود و به کلی ترتیب سلطنتی در میان نبود. نسبت به آن عظمت گذشته، این خانه و فامیل بسیار ساده بود. حال کاری نداریم به اینکه تمام جواهرات سلطنتی در سر دست اعلا وادنا، خانم و کنیز برق می زد. ... با تمام این تزئینات [و] ترتیبات، ابدا قابل توجه بودند و به کلی غیر قابل معاشرت، بلکه قابل دوری و تنفر بودند. اگر يك شخص عاقل اندیشی به این اساس سلطنتی نگاه می کرد، باید نظر فکر و فلسفه و خوب می فهمید نتیجه این قسم زندگانی چیست، و این کار بالاخره به کجا منتهی می شود....
پس از حضرت علیا، پذیرایی تقسیم شد بین نزهت السلطنه و نور الدوله و خازن اقدس. نز هت السلطنه مادر شعاع السلطنه و نسبتا به سایر خانم ها، متمدن تر و خوش صورتتر بود. لیکن، نور الدوله مادر سالارالدوله، از ایلات آذربایجان وخیلی عوام و صورت مطبوعی هم نداشت. خازن اقدس هم سیاه و از خدمه ی مادر مرحوم شاه بود و در سابق اسمش الفت بوده است. در یکی از مسافرت هایی که ولیعهد به تهران می کند، این الفت را با «دلپسند»، مادرش به او هدیه می کنند. دلپسنده را صیغه می کند، چون سفید بوده است؛ والفت را به واسطه لیاقتش، رئیس قهوه خانه.
...........در موقعی که تلگراف قتل پدرم به شاه[مظفرالدین شاه] می رسد و او برای سلطنت و حرکت به تهران عازم می شود ، فورا تمام خانواده خود را از کوچک و بزرگ لقب می دهد . در ضمن القاب، الفت خازن اقدس می شود و این خانم خیلی طرف توجه و بانفوذ ومسموع الكلمه واقع می شود. و خیلی خوشحال می شدم هر وقتی که می دیدم دختر عموی دده جانم غرق در برلیانات وجواهرات خزانه سلطنتی است، زیرا که معلم من شما خوب می دانید، ونقاش هستید که چه می سياه باسفید چقدر مطبوع و خوشگل بود؛ ...ولی، معلم من بیشتر از همه اسباب مسرت و خوشحالی باطنی من این نکته بود که این خانم، لهجهه اصل خودرا دارا بود و اغلب کلماتش بعینه دده جانم و خیلی بامزه و شیرین. ر.ک . اتحادیه منصوره، سعدوندیان ، سیروس، خاطرات تاج السلطنه،شرکت کتاب، 1393 خورشیدی صص 70 و 71
يكشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۸ ساعت ۲:۴۸
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .