Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
  
آخرین نوشته ها
لینک های روزانه
    .....سر[اردوی] حرم هم از توی دروازه پیدا شد، تماشای غریبی داشت، بقدر هفتاد کالسکه پشت سرهم افتاده بود،.......معرکه بود، از بالا آنها را تماشا می کردیم.....حاجی سرور آنها را پیاده کرده تپاند توی باغ..........سی تومان دادم کنیز را خریده آزادش کردم.
    فرار کنیز ترکمن از اندرون شاهی، به روایت ناصرالدین شاه.
    بخشی از خاطرات ناصرالدین شاه در آستانه سفر سوم فرنگستان

    روز شنبه ۲ شهر شعبان[1306 ]:
    امروز صبح زود از خواب برخاسته رخت پوشیده از در اندرون سوار شده راندیم، از درب دروازه دوشان تپه سوار اسب شدیم توی صحرا سوارهای خمسه ای به سرکردگی ذوالفقارخان که باید به استرآباد بروند ایستاده بودند ........ حرم هم امروز بعد از ناهار تماما می آیند دوشان تپه، عزیزالسلطان جلو آمد، آمد پیش ما، امین السلطان هم کاغذهایش که تمام شد رفت شهر که ایلچی انگلیس را ملاقات نماید، سر[اردوی] حرم هم از توی دروازه پیدا شد، تماشای غریبی داشت، بقدر هفتاد کالسکه پشت سرهم افتاده بود، حاجی سرورخان جلو بود، سایر خواجه ها. غلام بچه ها، اینطرف و آنطرف کالسکه ها بودند، معرکه بود، از بالا آنها را تماشا می کردیم، عزيز السلطان هم پیش ما بود، حرم وارد شد....، حاجی سرور آنها را پیاده کرده تپاند توی باغ، ..... ، کالسکه کوچک را هم که با دست می کشند آورده بودند، حرم تمام آمده بودند سوای انیس الدوله، امين اقدس و چند نفری دیگر باقی دیگر همه بودند بچه های ما بودند، عفت السلطنه والده ظل السلطان، والده نایب السلطنه، فروغ الدوله، افسرالدوله، شکوه السلطنه، تمام بودند. عزیزالسلطان هم با آقاعبدالله و آقا بشارت سوار اسب بودند، متصل توی باغ گردش می کرده اسب می دواندند. خیلی گردش کردیم تا شیرخانه رفتیم با ببر دیوانه سر به سر گذاردیم حمله آورد، زنها ترسیدند، خندیدیم، در حقیقت این سواری و آمدن حرم ها امروز عوض آمدن ها به فرنگستان است. دو ساعت به غروب مانده سوار شده آمدیم شهر، يكسر رفتیم اطاق آبدارخانه آنجا نشستیم، کاغذ زیادی از وزیرخارجه جمع شده بود. امین خلوت آمد، نشست، تمام کاغذها را با امین خلوت خواندیم، جواب نوشتیم، ........، آن وقت برخاسته از اطاق آمدیم بیرون، ماه را به روی خط و شمایل جناب امیرمؤمنان (ع) دیده رفتیم اطاق برليان، شام را زنانه در اطاق برليان خوردیم این روزها تمام صحبت فرنگستان است، توی زنهای اندرون و بیرون، مردها ، همهمه غریبی است، هرکسی چیزی میگوید، وقتی که وارد اندرون شدم گفتند صبح توی این قال مقال که حرم می آمدند دوشان تپه، ملکه کنیز ترکمانی داشته است که تازه او را خریده بوده و او را اذیت می کرده چند روز پیش هم خودش را از بالاخانه های اندرون که پنج ذرع راه است پرت کرده پایش شکسته بوده است امروز بیک طوری توی این شلوغی به خیال اینکه می خواهیم برویم دوشان تپه چادر کرده فرار میکند، به حاجی سرورخان تأکید کردیم که او را پیدا کند، فرستاد او را پیدا کرده آوردند، حضرت عبدالعظیم بوده است، خانمش می گفت یک سرغليان مرا هم دزدیده است، قال مقال بود، حاجی سرورخان رفت سر غليان را از توی اطاق آورد، معلوم شد کنیز ندزدیده است سی تومان دادم کنیز را خریده آزادش کردم.
    روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر اول فرنگستان، به کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی، فاطمه قاضیها، تهران ، سازمان اسناد ملی ایران ، با همکاری رسا،چاپ اول،1369، ص28
    جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۲:۳۱
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت