رفتیم اطاق موزه، سفرا آمدند حضور. دالغورکی وزیر مختار روس، ولف وزیر مختار انگلیس، تیمل وزیر مختار اطریش، بالوا وزیر مختار فرانسه، شنک وزیر مختار آلمان، وزیر مختار امریک، وزیر مختار ایطالیا، خالد بیگ سفیر کبیرعثمانی. جمعیت زیادی هم از اجزای خودشان همراه بودند، خالد بیگ نطقی کرد، ما هم از همه احوال پرسی کردیم، قدری صحبت کردیم و سفرا رفتند
سلام نوروزی در سال 1268 ه.ش به روایت ناصرالدین شاه
روز پنجشنبه ۱۸ رجب[1306 ]:
صبح زود از خواب برخاستم امروز عید است و سلام است و سرور است باید خیلی کار کرد هوا ابر بود گاهی هم آفتاب دیده می شد ،اما به قدری سرد بود که آدم از آتش و بخاری خوشش می آمد، از تلگراف هم خبر رسیده بود که همه جا بارندگی شده، در خمسه برف آمده است ،برف آنجا علامت سرما بود، رخت پوشیده آمدم بیرون قدری گردش کرده از شدت سرما رفتیم توی گرم خانه ،دادم پنجره های آنجا را هم انداختند. حاجی حیدر آمد ریش تراشید، بعد رفتیم سر درب شمس العماره. امین السلطان بود صحبت کردیم بعد تماشای کوچه را کردیم، مردم رخت نو پوشیده با هم مصافحه می کردند. بعد ناهار خوردیم اعتمادالسلطنه بود، روزنامه خواند بعد از ناهار آمدیم تالار آینه موزه، رخت پوشیده برای ملاقات هیئت سفرای دول خارجه که باید حضور بیابند حاضر شدیم. قوام الدوله آمد، اعتمادالسلطنه برای مترجمی حاضر بود، رفتیم اطاق موزه، سفرا آمدند حضور. دالغورکی وزیر مختار روس، ولف وزیر مختار انگلیس، تیمل وزیر مختار اطریش، بالوا وزیر مختار فرانسه، شنک وزیر مختار آلمان، وزیر مختار امریک، وزیر مختار ایطالیا، خالد بیگ سفیر کبیرعثمانی. جمعیت زیادی هم از اجزای خودشان همراه بودند، خالد بیگ نطقی کرد، ما هم از همه احوال پرسی کردیم، قدری صحبت کردیم و سفرا رفتند دالغورکی رفت اطاق عاج با امین السلطان کار داشت حرف بزند، شنک وزیر مختار آلمان دو نفر سیاح آلمان را که تازه آمده آورده بود معرفی کرد، بعد وزیر مختار فرانسه یک کشیش گردن کلفت کاتولیکی اصفهانی را آورد معرفی کرد، آنها هم رفتند، بعد آمدیم تخت مرمر به ،سلام اجزای سلام از صاحب منصب و اهل نظام و مستوفی و لشکر نویس و غلام پیشخدمت فوج وغیره وغیره جمعیت زیادی بر سبیل رسم ایستاده بودند، شاهزاده ها شمشیر داشتند سلام مجللی بود، ایلخانی مخاطب بود.در بادیه های طلا شربت ،بود به اهل سلام دادند مجدالدوله به قاجاریه، منشی الممالک به صاحب منصبها شاهی دادند. عزیز السلطان با لباس نظام زیر دست نایب السلطنه ایستاده بود، خطیب خطبه خواند،سامی قصیده خواند، حکیم الممالک غلیان سلام آورد، سلام به خوبی برگزار شد وقتی که برخاستیم به واسطه شاهی که
پهلوی نایب السلطنه و عزیز السلطان روی زمین ریخته بود، مردم جمع شده ریخته بودند به سر اینها، عزیز السلطان کم مانده بوده است که خفه شود ماشا الله طارمی دور باغچه را گرفته میرود بالا خلاص می شود، بعد هم آقا مردک و اینها می رسند عزیزالسلطان را می آورند. خلاصه آمدیم توی باغ رفتیم اندرون گردش کرده آمدیم بیرون، یک راست رفتیم سر در ارک چون قدری زود و بی خبر بیرون رفتم قدری قال مقال بود و جمعیت، بعد خوب شد. رفتیم بالاخانه، آنجا چون آفتاب رو بود گرم بود امین السلطان، نایب السلطنه، امین خلوت سایر پیشخدمتها بودند جمعیت متفرقه و تماشاچی در میدان خیلی کم بود هیچ نبود، خلوت کرده بودند فوج و توپچی و صاحب منصبان و قاجار و غیره ایستاده بودند، اهل سردر از قوچ باز و لوطی و بازیگر خیلی کم بود .قدری پول پاشیدیم ،عزيز السلطان هم جای خودش نشسته بود سردر . خنک بی مزه بود ،در بین سردر دیدم توپچی ها بیخود این طرف و آن طرف حرکت می کنند و راه می روند تصور کردیم می خواهند بروند پایین دست که جمعیت زیاد است جلو مردم را بگیرند، باملایمت تمام توپچی ها رفتند .پایین که آمدیم معلوم شد چند نفر نسقچی جلو توپچی ایستاده بودند توپچی ها گفته بودند رد شوید آنها گفته بودند جای ما این جاست، مختصر حرفی با هم زده بودند .امین نظام محمد صادقخان قجر که رئیس توپخانه است از این حرفها به دماغش خورده حکم می دهد تمام توپچی در وسط سلام می روند. حقیقت خیلی بد کاری شده بود در وسط سلام و سردر این حرکت را کرده است، به امین السلطان حکم شد نسقچی ها را تنبیه سخت نماید که چرا جلو توپچی ایستاده بودند که باعث این حرکت بشود. امین نظام را هم فرمودیم شمشیرش را باز کرده از توپخانه معزولش کردیم. خلاصه سردر به هم خورده بسیار خسته شدیم آمدیم توی باغ رفتیم اطاق موزه، نایب السلطنه تب کرده بود، آمد بعضی فرمایشات شد ،رفت. امین السلطان اسبابهای سلام را جابجا کرد ،در موزه را بسته رفتم اندرون منزل انیس الدوله .جمعیت زیادی تو اطاق و حیاط پر بود هر جور آدمی میخواستید ،بود توی این اندرون که به اندازه یک میدان است به قدری جمعیت بود که دیگر جا نبود، ما هم یورقه می رفتیم که این زنها به ما نزنند. آمدیم بیرون اطاق برلیان نماز خواندیم و رفتیم سردر شمس العماره تماشا کردیم، موزیکان می زدند سیاحت وتماشای غریبی داشت بعد رفتیم اندرون دیدیم جمعیت همانطور است که بود هیچ تفاوت نکرده است دوباره یورقه کردیم و آمدیم بیرون دیدیم نمی شود اندرون شام خورد. گفتیم بیرون شام می خوریم. پیشخدمتها آمدند، امین خلوت آمد این روزنامه ها را نوشت عزیز السلطان آمد بازی دومینو آورد، با مجدالدوله [و] میرزا محمدخان بازی کردند. سر شام ابوالحسن خان و ادیب الملک کتاب ترجمه تاریخ بنجمین را می خواندند.
منبع : آرشیود اسناد ِ سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران. خاطرات ناصرالدین شاه در سال 1306 ه.ق.
يكشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۴۳