در صد و سی و هفت سال قبل در چنین روزی خاطره ناصرالدین شاه :

روز يکشنبه 27 [ جمادی الاول1302 ، 24 اسفند 1263] :
صبح سوار شدم رفتم سه تپه، شکاری چيزی نديدم، پايين آمده زير سه تپه در صحرا ناهار خوردم، سه روز بعد از زالو از بواسير خون باز شده است. خيلی بی حال مي‌کند، کسل بودم، بعد از ناهار سواره به قصر فيروزه رفتم، توی اتاق يک ساعت خوابيدم، توی اتاق خيلی سرد بود، هوای بيرون خيلی خوب بود، بحبوحۀ بنفشه و بيدمشک و نرگس است. سياچی 1

سیاچی: مهدی قلی خان مجدالدوله (داماد ناصرالدین شاه) همسر دختر شاعر و ادیب او، که در زمان این متن هنوز لقب مجدالدوله را دریافت نکرده بود.

مياچی ها و غيره همه بودند، دو ساعت و نيم به غروب مانده با کالسکه رفتم باغ وحش، بين راه ابراهيم‌خان جلو نبود، گفت از عقب آهو مي‌آيد، ايستادم، نگاه کردم، عقب در صحرای قصر فيروزه تفنگ زيادی انداخته اسب دواندند، ميرشکار، جعفری، مهدی قلی خان، اکبری و غيره همه به آهو تفنگ انداخته بودند، نزده بودند. مليجک 2

این ملیجک پدر ملیجک و عزیز السلطان معروف است

هم تنها از راه رزک رفته است سرخه‌حصار، شب را باز به شهر آمده است. قدری شير و ببرها را تماشا کردم، درياچه و باغ و غيره خيلی با صفا بود، خيلی خوب، عصری وارد شهر شديم. الحمدلـله احوال امين اقدس خوب است. حالا پنج روز به تحويل حمل مانده است .
3

حمل : ابر بسیار آب . میغ سیاه . ، برجی است در آسمان .و آن از برج های بهاری است . ماه اول سال شمسی ، بصورت میش نر است صاحب دو شاخ ، سر او بطرف مغرب و دم او بطرف مشرق و پشت بشمال و یا به جنوب متوجه شده است بسوی پشت خود. روزی که آفتاب در این برج داخل شود همان روز، نوروز است و شرف آفتاب در این برج می شود و مدت ماندن آفتاب در این برج را فروردین گویند و ابتدای بهار از این ماه باشد. (آنندراج )