Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
ترور مظفرالدین شاه در سفر اول او به فرنگستان و در سال ۱۳۱۷ ه.ق روی داد.
مظفرالدین شاه: .......و جماعتی رو به طرف این خبيث هجوم آوردند که او را از دست پلیس گرفته بکشند و همين جا قطعه قطعه نمایند. اما چون در این گونه موارد باید پلیس به دقت تحقيقات و تفتيشات نماید که این شخص کیست و قصدش چیست، ......
ترور مظفرالدین شاه در پاریس به روایت خودش



( روز پنجشنبه پنجم ربیع الثانی ) - امروز که ششم توقف ما در پاریس است واقعة عحیب غریبی روی داد که فضل خداوند تعالی شامل حال ما شده. به خوشی برگزار نمودیم.
امروز مسیو ( دلكاسه ) وزیر خارجه فرانسه مارا به (ورسایل ) دعوت کرده است و باید به آنجا برویم. صبح عکاسی آمده چند قسم عکس مارا انداخت. بعد خبر کردند کالسگه حاضر است، آمديم پائين سوار کالسگه شدیم، در کالسگه جناب اشرف صدر اعظم پهلوی ما نشسته و وزیر دربار روبروی ما و جنرال مهماندار رو بروی صدر اعظم پهلوی وزیر در بار بود .سایر نوکر های ما هم در کاسگه های دیگر عقب سرِ ما سوار شده آمدند. چون سابقا به سعد اله وله وزیر مختار خودمان که در بلجيك اقامت دارد سپرده و فرمایش داده بودیم که چند قسم اتو مبیل پیدا کرده ،بیاورد، ابتياع شود، در این اثنا دم کالسگه آمده عرض کرد اتومبیلها حاضر است،پر سیدیم کجاست ؟ عرض کرد در بیرون باغ جلو خیابان نگاه داشته [اند] ،از درِ باغچه که بیرون آمدیم است توی کوچه به رسم معمول زن و مرد زیاد بجهت دیدن ما ایستاده بودند و هورا کشیدند، ماهم جواب دادیم، قدری که آمدیم خیابان دیگری است که می پیچد به طرف بوادبولن برود از پشت همين باغچه که عمارت منزل ما در آنجاست هنوز زیاده از صد قدم دور نشده بودیم که دیدیم یكطرف خیابان اتومبیلها را نگاه داشته اند، چشم به طرف آنها انداخته تماشا می کردیم ،یکدفعه دیدیم صدای وزیر دربار بلند شده، باشخصی گلو آویز گردیده است ،نگاه به ا ین طرف نموده،دیديم شخص شقی خبیثی پهلوی کالسگه ما ایستاده ، یک دستش را به دمِ کالسگه ما که سرش باز بود گرفته و در دست دیگر طپانچه دارد وسرِ طپانچه را روی سینه ما گذارده، می خواهد آنش بزند، وزیر دربار در کمال جلادت و قوت بند دست او را گرفته، فشار سخت داده، دست این خبیث را از روی سینه ما رد کرده ، سرِ طپانچه را به هوا نگاه داشت و خودش هم برخاسته میانۀ ما و او حایل شد که اگر خدای نخواسته تیر رها شود به ما آسیبی نرسیده وخودش هدف تیر شود و آن خبيث بدذات هر چه زور آورده و با دست دیگرش دست وزير دربار را به سختی می فشرد که بلکه دست او را ول کند. وزیر دربار در نهایت قوت قلب مانند شخص از جان گذشته دست او را از ما رد کرده مانع اقدام او بود. این خبیث از سؤ قصدي که برای ما داشت چون مأیوس شد، طپانچه را طوری کشید که محاذی چانۀ وزیر در بار رسید و خواست آتش بدهد ولي حسن اتفاق این بود که در همان و هلۀ اول و زیر در بار انگشت خودش را پشت پاشنة چخماق طپانچه انداخته بود، که هرچه پاشنه را این خبيت می کشید و فشار می داد تیر در نمی رفت، آخر پس از کشمکش و تقلای زیاد وزیر در بار طوري دست او را به قوت فشار داد که طپانچه را ول کرده به دست وزیر دربار آمد و از عقب پلیسها که ولوسپید [دوچرخه] سوار بودند و مخصوص مواظبت حال ما همه روزه همراهند و در این معرکه یکی از آنها خواسته بود به عجله برسد،از و لوسپید زمین خورده بود ،خود را رسانیده از عقب یقه مردکه را گرفته کشید و او را به زمین انداخته گرفت و نگاه داشت و ما با كمال قوت قلب که به فضل خدا داشتیم ،ابداً بیم و وحشت نکردیم، اما جناب اشرف صدراعظم و جنرال مهماندار از بابت حال ما خیلي مضطرب و متوحش شده بودند. مردم شهر و زن و مرد تماشا چی هم که از اول دیده بودند این مرد از میانه صف جدا شده به طرف ما می آید، خیال کرده بودند، دسته گلی یا عریضه می خواهد به ما بدهد. وقتی که کشمکش و در آویختن و زیر در بار را با او دیده و طپانچه رولور ده لوله را در دست او دیدند که در نهایت جلادت و رشادت از مردکه گرفته و از شدت خوشحالی و سرور طپانچه را تکان می دهد، اسباب هيجان غریبی در میانه مردم شده ،یك دفعه فریاد آنها بلند شد که ویو لو شاه ، ویو لو شاه ( زنده باد پادشاه ایران ) و بنا کردند فریاد خوشوقتی و شادیانه کردن و جماعتی رو به طرف این خبيث هجوم آوردند که او را از دست پلیس گرفته بکشند و همين جا قطعه قطعه نمایند. اما چون در این گونه موارد باید پلیس به دقت تحقيقات و تفتيشات نماید که این شخص کیست و قصدش چیست، آیا همدستی هم دارد یا منحصر بخود اوست و آیا تحريك كسی بوده است ياخير که مبادا عقبه داشته باشد، ومن بعد هم فسادي نمایند، لهذا پلیس به زودی او را از چشم مردم غایب کرده بردند در عمارت ما حبس کنند تا بعد چه شود و خود ما در حالتی که از این مهلکه و خطر به این بزرگی به فضل خداوند تعالى به سلامت مستخلص شده ،بجای آنکه ضعف حال یا پریشانی خیالی هم رسانیده تا تصور مراجعت به منزل نمائیم ،کالسگه چي را فر مودیم بدون معطلی رو به ور سایل رود، و راندیم، ولی باید دانست که تمام مدت این واقعه آنقدر طولی نکشید و این مردکه چنان به عجله آمد که هیچکس ملتفت نشد ،جز وزیر دربار که الحق نان و نمك وحقوق تربیت ما حلالش باد، به کمال جلادت و چابکی، دست او را رد کرده،خود را به طرف ما انداخت و حایل میانه او و ما شد و بعد مکرر آن خبيث خواست حال که دستش به ما نمی رسد، خود و زیر در بار را بزند و در حقیقت وزیر در بار در این مقام از جان گذشته ،خود را فدای ما کرده بود، ولی خداوند تعالی که همیشه امید ما به فضل و عنایت اوست، هم ما و هم وزیر دربار را حفظ فرمود. دیگر معلوم است در این حال چه خرمی و نشاطی از سلامت ما برای همه حاصل است ،جناب اشرف صدر اعظم هم که با ماست این واقعه را دیده معلوم است که ابتدا چقدر متوحش شده و حالا تا چه درجه خوشوقت و مسرورند و شکر گذاری به درگاه خدا می کنند که در شهر پاریس و این همه بعد مسافت به خاك ایران و مملكت خودمان للهُ الحمد هيچ آسیبی به ما روی نداد. جنرالِ مهماندار که دیگر از شدت وجد و شعف خود داری نمی نمود و معلوم است در حالی که ما در مملکت فرانسه به مهمانی آمده ایم و مقصود دولت و ملت فرانسه همه تكريم ما و تهیه اسباب خوشی و راحت و سلامت ماست، در پایتخت آنها چنين خطر عظیمی از ما گذشته و اسباب تأسف وندامت برای آنها رخ نداد، چقدر شاکر و مسرور می شوند ،خاصه این شخص که خودش مهماندار ماست و بسیار مرد خوبی است.
خلاصه رفتیم تارسیدیم به کنار رود خانه سن آنجا کشتی حاضر کرده بودند ، سوار کشتی شدیم، اشخاصی که در کشتی با ما بودند :جناب اشرف صدر اعظم و( مسیو دلكاسه وزیر امور خارجه فرانسه ) و وزیر دربار و جنرال پاران مهماندار و نظر آقای یمین ا لسلطنه ، سردار مكرم وناصرالملک و موثق الدوله و مهندس الممالك ومشير الممالك بودند. رفتیم کار خانۀ ( سور) و گردش کاملی کرده، وضع ساختن ظروف چینی و پختن گل آنها و ریختن و قالب کردن آنرا تماشا نمودیم،دو ظرف ممتاز قشگ هم بجهت یادگار آمدن ما به اینجا رئیس کار خانه تقديم نمود.دراینجا خمره چینی دیدم ساخته بودند بقدری بزرگ که چهار نفر آدم توی آن می توانستند بنشینند از وضع کارخانه و ترتیب ساختن ظروف و غیره که الحق کمال صنعت و حسن تتبع را بکار برده اند ومنتهای تحسین را دارد بسیار خوشمان آمد. بعد از آن بیرون آمده سوار کالسگه شده به طرف ورسایل رفتیم.......



منبع: سفرنامه مظفرالدین شاه به فرنگستان (سفر اول-1317 ه.ق)، به قلم خودش ، بندر بمبئی ، مطبعه مصطفوی ،چاپ سربی، 1321 ه.ق . صص 147 - 150
يكشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۹:۲۹