Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
زن ایرانی متوسط القامه است، نه لاغر و نه فر به، چشمانی دارد درشت، گشاده، بادامی شکل و مست و مخمور. همان چشم خمار غزلسرایان....زن ایرانی ماجرا را دوست دارد، و در ماجرا سازی بسیار ماهر است؛ وی که زیاد خرافاتی است بسیار به سحر و جادو، بخت، چشم بد، بخصوص در امور عشقی، پایبند است....زنان اعيان تقريبا تمام اوقات خود را به حمام رفتن، قلیان کشیدن، دید و بازدید، خوردن شیرینیهای مختلف و میوه های چر بی دار از قبیل گردو و پسته و بادام، نوشیدن چای و قهوه می گذرانند؛
زن ایرانی به روایت دکتر پولاک اطریشی طبیب مخصوص ناصرالدین شاه.

زن ایرانی متوسط القامه است، نه لاغر و نه فر به، چشمانی دارد درشت، گشاده، بادامی شکل و مست و مخمور. همان چشم خمار غزلسرایان. ابروان آنها کمانی و در بالای بینی بهم پیوسته است. چهره گرد سخت مورد ستایش است، و شعرا آن را ماهرو اصطلاح می کنند. اعضا و جوارح آنها بخصوص شکیل و زیباست، ... رنگ پوستشان گندمگون است (پوست سفید که مورد پسند و رشك است بندرت دیده می شود)؛ موها برنگ تند بلوطی و پرپشت است. سعی می کنند با توسل به وسایل مصنوعی بر زیبایی بدن بیفزایند؛ صورت را با رنگهای سرخ و سفید (سرخاب و سفیداب) بزك می کنند. موها و ابروها را مشکی می کنند و کف دستها، ناخنها و کف پا را به رنگ پرتقالی در می آورند. از این گذشته بعضیها جاهای مختلف بدن خود را خالکوبی میکنند که عبارت است از چانه، گلوگاه، و روی شکم؛ پیش از این خال کوبیدن رسمی بود عمومی و فعلا نیز در اینجا و آنجا نزد طبقات متوسط هنوز رایج است، اما طبقات بالا بکلی از آن روی گردانده اند. طرز رفتار و حرکت زن ایرانی ملیح است و دلربا، در راه رفتن آزاد است و نرم و سبك پا. بسیار کنجکاو است و طناز و پایبند آرایش، و از آنجا که در طبقات مرفه لباس زنان اغلب از شال و ابریشم و ملیله و زری سنگین بهاست، مخارج آرایه و پیرایه اغلب موجب ورشکستگی خانواده ها می شود. علاوه بر اینها بسیاری از زنان می کوشند که در روزهای خوش، هرچه می توانند برای آینده خود کنار بگذارند و جمع کنند. بدین طریق تمام ثروت مکتسب مرد در اثر فریب و تهدید، در مدت کوتاهی بباد می رود.
زن ایرانی ماجرا را دوست دارد، و در ماجرا سازی بسیار ماهر است؛ وی که زیاد خرافاتی است بسیار به سحر و جادو، بخت، چشم بد، بخصوص در امور عشقی، پایبند است؛ تمام طلسمات و وسایل عجیب و غریب را بکار می برد تا مرد محبوب خود را به چنگ آورد و عاشق خود کند، چشم بد را دور سازد، حامله شود یا از بارداری دوستان و رقبای خود جلو بگیرد.
زن فقط حق دارد در برابر شوهر و چند تن از نزدیکترین خویشاوندانش که به او محرمند بدون حجاب ظاهر شود؛ هرگاه در کوچه بر اثر تصادف حجاب زنی از صورتش بیفتد رسم چنین است که مردی که با او روبرو است روی بگرداند تا آن زن دو باره حجاب خود را مرتب کند. حتی زن پیر گدای کوچه و بازار نیز بدون نقاب دیده نمی شود. زنهای اروپائی که بدون حجاب در خیابانها ظاهر بشوند خود موجب تحريك حس کنجکاوی عمومی می شوند و حتی مردم بر آنها دل می سوزانند. فقط صورت زنان چادر نشین باز است اما آنها نیز از اینکه در برابر غريبه ها ظاهر شوند اجتناب دارند.
زنان در اتاقهای داخل منزل که به عربی حرم و به فارسی اندرون نامیده می شود سکونت دارند. لفظ حرم به معنی مقدس است که ورود آن برای هر کسی که به این حریم تجاوز کند به سهولت ممکن است جان خود را بر سر آن کار بگذارد. هرگاه زنان متعددی در يك خانه ساکن باشند، هر يك از آنها در قسمتی خاص مستقر است و در منازل ثروتمندان هر زن برای خود حیاط، خدمه و آشپزخانه، غلامان و خواجگان مخصوص دارد. هیچ زنی نه برای خود و نه برای فرزندش هرگز از غذا و دست پخت هوویش استفاده نمی کند زیرا همواره از سوء نیت آنها در هراس است.
از آنجا که مرد ایرانی اندرون را مقدس و غير قابل لمس میداند هرگز در حضور جمع درباره زنان یا کودکانش چیزی بر زبان نمی آورد؛ هرگز اسم زنی را ذکر نمی کند، و فقط در صورت لزوم به عنوان مادر این بچه یا آن بچه یا عموقزی و غیره به وی اشاره دارد. حتی هرگاه طبیبی اروپائی از شوهری احوال زن یا دختر بیمارش را بپرسد کاری کرده است سخت مغایر آداب و رسوم رایج. وقتی که قبل از شروع جنگ ایران و انگلیس به فرمان سفیر انگلیس فراشها برای اجرای حکم ضبط و مصادره قهرا به اندرونی وارد شدند، شهر در آستانه قیام قرار گرفت و فراشها ناگزیر برای نجات جان خود پا به فرار گذاردند.
طبق عقیده عموم طبيب فقط می تواند نبض زن بیمار را بگیرد؛ آخر طبيب باید به هنگام ضرورت به بقیه معاینات خود نیز بپردازد. بالاترین چیزی که ممکن است زن بیمار به طبیبش نشان بدهد، صورت است. وی می پندارد که با این کار به فحشا دست زده است؛ اما دختر واقعی حوا در این مورد نیز چاره ای پیدا کرده است؛ اول می گوید دندانهایش معالجه لازم دارند و حجاب را تا بینی خود بالا میزند؛ بعد لکه ای روی پیشانی خود کشف می کند و قسمت بالای پیچه را پائین می کشد به صورتی که طبيب باید با افزودن این اجزا بهم پی به کل ببرد.
عنوانی که به زن محترم میدهند «خانم» است؛ زنهای درجه دوم را « بیگم» یا «باجی» می گویند، عنوان زنان از پائینترین مرتبه و درجه ضعيفه است. عنوان «بی بی» به معنی سرکارخانم سابقا سخت رواج داشته است اما فعلا استعمالی ندارد. اشتغال زنان برحسب مقام اجتماعی آنها و سکونتشان در شهر و روستا فرق می کند. در طبقات فقیر کلیه کارهای منزل را انجام میدهند؛ بقیه اوقات را به پشم ریسی می پردازند. آنها دوك را زیر بغل نگاه می دارند و رشته های پشم از قرقره ای که آزاد است به پائین در حرکت است. از این نخ پشم که رشته اند جوراب، فرش و جل اسب می بافند.
زنان اعيان تقريبا تمام اوقات خود را به حمام رفتن، قلیان کشیدن، دید و بازدید، خوردن شیرینیهای مختلف و میوه های چر بی دار از قبیل گردو و پسته و بادام، نوشیدن چای و قهوه می گذرانند؛ بندرت ممکن است به خواندن کتاب یا نوشتن رقعه ای مشغول شوند.
زن ایرانی در خروج از منزل آزادی بسیار دارد. زنان طبقه متوسط یا حتی زنان محترم به صورت ناشناس به تنهائی به بازار و پیش طبیب می روند و غيره.
زنان بسیار ثروتمند با اسب و در معیت خدمة متعدد به دید و بازدید می روند؛ پشت سر آنها «گیس سفید» شان سوار بر اسب است و خواجه با یکی دیگر از نوکران عنان اسب را بدست دارد. رفتن به زیارت امامزاده ها یکی از سر گرمیهای مورد علاقه زنان است و البته خیلی می شود که سوای زیارت به انجام دادن کارهای عادی و دنیوی هم می پردازند.
على العموم می توان گفت که مردان با همسران خود خوب رفتار می کنند؛ تنبيهات بدنی به هیچ وجه مورد ندارد؛ زنان علیرغم جدا و مستور بودن خود بر همه امور اعمال نفوذ می کنند؛ حتی در کارهای سیاسی و سقوط بعضی از حکام یا وزرا نیز سر نخ را باید در اندرون جست.
سوزنده ترین دردی که آتش به جان زن ایرانی میزند زن جدید گرفتن شوهرش یا مهر ورزیدن بیشتر به هووی دیگری است؛ در چنین موردی دیگر تسلی نمی پذیرد؛ بسیاری در چنین وضع و حالی نزد من می آمدند و برای رفع ناراحتی خود چاره ای طبی می جستند و هرگاه می پرسیدم چه ناراحتی دارند در جواب می گفتند: «باد اعراض دارم.» هرگاه زنی در یابد که شوهرش خیال گرفتن زن جدیدی دارد ، می کوشد با تهدیدها، التماسها و گریه ها وی را از آن باز دارد و اگر در چنین کاری توفیق نیابد آن وقت می کوشد زن مورد نظر او را از چشم بیندازد و متهم کند؛ اما سرانجام رضا به داده میدهد و با هووی خود آشتی می کند. نوعی سازش و حتی رقابت بین آنها برقرار می گردد و هر دو با توسل به خیانت از شوهر خود انتقام می کشند. در تابستان (1269 ق)۱۸۵۳ ،به همدان میرفتم؛ بین راه خانم محترمی از ما پیشی گرفت. این خانم با ارابه پست به همدان می رفت و این کاری است سخت دشوار که بندرت خانمی به آن تن در میدهد. وی خود را شاهزاده خانمی معرفی کرد. به محض رسیدن به همدان شنیدم که این شاهزاده خانم قلابی زن فیلبان سلطنتی بوده که به محض شنیدن خبر امکان ازدواج شوهرش بدون فوت وقت پیش او می رفته است. وی سی و پنج میل راه را ظرف دو روز طی کرد و این سعادت را یافت که عروسی را بهم بزند.
مطابق رسم و قاعده زنی که با شوهر خویشاوندی دارد مرتبه اول را احراز می کند؛ وی امور خانه را می گرداند، سهم روزانه برنج، هیزم، نان و غیره را تقسیم می کند و حق همبستری را معلوم می دارد و بر دیگر زنان چنان اعمال نفوذ می کند که آنها در حضور وی بدون اجازه حق نشستن و قلیان کشیدن ندارند. حال هرگاه یکی از زنان بچه هائی آورد یا بخت با وی همراه بود که مرگ آنان را در نر باید دیگر می تواند به جای زنی که با شوهر قرابت دارد زن سوگلی باشد. همه زنان دیگر به زنی که از لحاظ نسب شاهزاده خانم باشد جای می پردازند و هرگاه در اندرون به آنها و بچه شان جای کوچکی واگذار شود دیگر خود را خوشبخت می شمارند.
هرگاه پسری از خانواده زن بگیرد طبق آداب و سنن مادرش نیز به همراه او میرود تا روزهای آخر عمر را در کنارش باشد. بدین ترتیب این زن از اهانتی که ممکن است در ایام پیری با آمدن زن جوان دیگری به خانه اش به وی بشود اجتناب می کند. زن ایرانی زود پیر می شود؛ در سی و پنج سالگی دیگر عجوزه بحساب می آید. در نتیجه اغلب شنیده می شود که میگویند: «ای وای جوانی رفت.»
ایرانی درک نمی کند که چگونه می شود دور از خانواده خود بسر برد یا از کار و سرنوشت آنها غافل ماند. بدین ترتیب بود که روزی صدراعظم از من پرسید آیا در اروپا هیچ خویشاوندی ندارم، و پس از آنکه به سؤالش جواب مثبت دادم با ریشخند از من جویا شد که: «مگر با قجران خویش و قوم هستی ؟
هرگاه پدر خانواده بمیرد، این دیگر از جمله بدیهیات شمرده می شود که بیوه ها و يتيمها به خانه برادر وی بروند و در آنجا بمانند و بخورند و بپوشند؛ تا به حال هیچ موردی خلاف آنچه گفته شد شنیده نشده است.
به کسی که از مملکت به خارج سفر کرده و برادری از خود گروگان به جا گذارده است اعتماد میکنند و هر مبلغ پول که بخواهد میدهند، زیرا اطمينان دارند که به هیچ وجه آبروی برادر خود را نخواهند برد.
ایرانی تا آن اندازه در خانواده ریشه دارد که هر کاری از دستش برآید برای آن می کند، کارش با خانواده بالا می گیرد، و با آن سقوط می کند و کاملا در احساس افتخار و سرافکندگی هر يك از افراد فامیل خود شريك است، درست مانند اینکه ماجرا بر خود وی رفته باشد. ....

منبع: سفرنامه پولاک «ایران و ایرانیان»، نویسنده یاکوب ادوارد پولاک، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران: انتشارات خوارزمی ، 1368(تلخیص صفحات 155 -160 ).
چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۳:۱۹