اخبار، شایعات،تهمت زدنها، نشر اکاذیب، جنجالها، بدگوییها و افشاگريها همه از بازار سرچشمه می گیرد و در بازار دهان به دهان میگردد ومطابق معمول دست آخر، یک کلاغ و چهل کلاغ می شود.
گشت و گذار یک بانوی اروپائی در کوچه و بازار شهرتهران(عصر ناصری)
مادام کارلا سرنا یک جهانگرد ایتالیایی بود که در عصر ناصری در سال 1294 قمری به ایران آمد و در سال 1295 در حالیکه هشت ماه بیشتر از سفر و اقامت او در ایران نگذشته بود.کشور ما را ترک کرد. وی ،با نوشتن سفرنامه آنچه دیده بود به نگارش در آورد ، ذیلا بخشی و خلاصه ای از نوشتجات این بانوی جهانگرد را به نظر خوانندگان گرامی می رساند:
...... کوچه ها، در محله هاي پرجمعیت شهر، اغلب بسیار تنگ و باریک است. براي گذشتن از این کوچه ها آشنایی قبلی لازم است. چون چاله هاي گود و چاههایی سراسر کوچه را پرکرده و در آنها آب جاري است. در کنار دهانه این چاهها، که از آب آن مردم می آشامند، زنانی چمپاتمه زده اند و لباس می شویند. با دیدن آنان، از خود سئوال می کردم که در روزهاي رختشویی، آب چه مزه اي دارد؟ این زنان رختشو، وقتی که سرگرم کارند، چادر و روبنده را به کناري می گذارند، ولی با پیدا شدن سر و کله مردي از دور زود خود را می پوشانند.
مانند تمامی شهرهاي آسیایی، بازار مرکز جنب وجوش است. مردم در آنجا از اولین ساعات طلوع آفتاب تا دم غروب به طور مداوم در حال حرکت و فعالیت هستند. رفت و آمد پیاده ها و سواره هایی را می بینی که از میان قطار شترها و قاطرهایی که براي خالی کردن بار کالاهاي خود راهی کاروانسراها هستند، به زحمت براي خود راهی باز میکنند. کاروانسراها اغلب ساختمانهاي باشکوهی دارند و در بعضی از آنها سبک مغربی کاملا مشهود است. در وسط حیاط کاروانسراها معمولا حوض بزرگی پیش بینی شده است،که آب جاري از آن می گذرد و هواي محیط را خوب خنک میکند. . بازار محل ملاقات و قرارهاي عمومی است. آنجا مردم همچنانکه درباره مسایل و منافع شخصی و تجاري خود بحث و گفتگو میکنند، درباره مسائل عمومی و امور دولتی نیز به شور و تبادل نظر می پردازند. به طورخلاصه باید گفت که بازار جاي بورس و مجلس را یکجا گرفته است. باز هم تعریف بازار کامل نیست. اخبار، شایعات،تهمت زدنها، نشر اکاذیب، جنجالها، بدگوییها و افشاگريها همه از بازار سرچشمه می گیرد و در بازار دهان به دهان میگردد ومطابق معمول دست آخر، یک کلاغ و چهل کلاغ می شود. جاي تکرار داستانها و طنزهاي بامزه و ساختن و رواج دادن نکته هاي ظریف و حتی ترنم و زمزمه تصنیفهاي جدید نیز جز در بازار، در جاي دیگر معمول نیست. در آنجا قصه ها و افسانه هاي گوناگون، مردم ساده را سخت سرگرم میکند. هیچ جاي دیگر پرجمعیت تر از بازار نیست. همچنین هیچ جاي دیگري چون بازار محل تجمع جالب و اختلاط تمامی طبقات مردم هم نیست که در طول راهروهاي دراز سرپوشیده همه به زور آرنج، درصدد یافتن جایی و باز کردن راهی براي خود هستند. فقط اروپاییها را خیلی به ندرت میتوان در این موج جمعیت مشاهده نمود.
در بازار هیچ موضوعی نه سرّي است و نه مورد احترام. در آنجا اسرار اندرونیها و توطئه ها و دسیسه ها برملا می شود.البته مایه تعجب نیست که اسرار زندگی داخلی اشخاص این چنین در بازار بر سر زبانها باشد.درواقع بین خدمتکاران و مغازه داران قرارداد ضمنی وجود دارد که به موجب آن یک درصد معین از کل مبلغ خرید شده، به آنان تعلق میگیرد. مخصوصا موضوع از اینجا معلوم است که ارباب چه همراه نوکرش باشد چه تنها، همان قیمتی را همیشه پرداخت می کند که مغازه دار می گوید. و او حواسش جمع است که مابه التفاوت بها را نگه دارد و بعد یواشکی با نوکر حساب کند. و الا درصورت نرساندن به موقع مداخل نوکر، صاحب مغازه یک مشتري دائمی را از دست خواهد داد.
... دکانهاي موجود در بازار اتاقکهاي چهارگوشی است که در داخل آنها بازرگانان، تمام روز، روي گوشه فرشی می نشینند وکارگران و پادوها آنچنان سرگرم کار خویشند که اصلا به عابرانی که از مقابل آنان دائما به سویی می روند کمترین توجهی نمی کنند. آنان براي هر نوع کار وسیله و ابزار اندك و ابتدایی در اختیار دارند. نجاران، خراطان، خیاطان، با تردستی اعجاب انگیزي به جاي ابزار کار از انگشتان پا استفاده میکنند. پس درواقع خداوند به این پیشه وران با هنر به جاي دست و ده انگشت ، چهار دست و بیست انگشت داده است. به نسبت مغازه داران که از سر صبح تا دم غروب تنها کارشان چانه زدن با مشتریان است و از جاي خود تکان نمیخورند، کارگران زندگی فعالتري دارند.
اقامت در این حجره هاي عاري از هوا و آفتاب نباید براي سلامت مزاج سودمند باشد. در زمستانها آنجا را به وسیله منقل گرم میکنند، اگر فضاي دکان گنجایش داشته باشد، منقل را زیر میز کوتاه و چهارگوشی که رویش لحاف انداخته اند می گذارند و به آن کرسی می گویند. آنوقت همه زیر کرسی نشسته پاها را دراز میکنند ... سقف گنبدي بازار روزنه هایی دارد که از آن شعاع آفتاب و هواي تازه بیرون به داخل نفوذ می کند و از سنگینی هوا می کاهد. شبها شبگردها از بازار مراقبت می کنند. دزد خیلی کم در آن حول وحوش دیده می شود. چون دزدي، مجازات وحشتناك بریدن قسمتی از عضو بدن را به دنبال دارد که چنین مجازاتی بی باک ترین آدمها را نیز به وحشت می اندازد.
نحوه غذا خوردن کارگران و مغازه داران هم دیدنی است؛ کبابیها، چلوکبابیها، میوه فروشان و قهوه چیها، هر یک محصول خود را به محل کار آنان می آورند و علاوه بر آن مشتریان را از لذت شنیدن سخنان شیرینی نیز برخوردار می کنند. چون ایرانی، عاشق اختلاط و گپ زدن است.
سلمانیها هم آنچه را که براي تمیز کردن گوش، کوتاه کردن موي سر و اصلاح ریش لازم دارند، درجعبه اي با خود حمل میکنند و از حجره اي به حجره دیگر سرمی زنند.و درهمان محلِ کارِ مشتري اصلاح می کنند. این دلاكهاي دوره گرد نرخ معینی ندارند و دستمزدشان بسته به همت مشتری.ایرانیها موي سر خود را در وسط سر، از پیشانی تا پشت گردن می زنند، ولی موهاي دو طرف را میگذارند آنقدر بلند شود که از زیر کلاه بیرون بریزد. استاد سلمانی بهطور چمباتمه روبروي مشتري می نشیند و کارش را آغاز می کند، ضمنا آیینه کوچک مدوري نیز به دست مشتري می دهد تا وي هم بتواند با لبخند رضایت هنرنمایی استاد را در آن تماشا کند.
... با آغاز شب، دکانهاي بازار و کاروانسراها بسته می شوند، کاري که وقت زیادي نمی گیرد، چون لازم نیست چیزي را جابه جا کنند، تنها چند قطعه تخته، مقابل دکانها می گذارند و به سوي خانه راه می افتند. اهل بازار بدون آنکه کارشان واقعا جدي به نظر برسد، همه خوش برخورد، خندا ن رو، پرتحرك و پرجنب وجوش ... هستند. باوجوداین از حق نباید گذشت من کوچکترین شرارتی از آنان ندیدم.
ر.ک. سفرنامه ی مادام کارلا سرنا : آدمها و آیینها در ایران، مادام کارلا سرنا، مترجم: علی اصغر سعیدی، تهران ، کتابفروشی زوار، 1362 ،صص63-69.
مادام کارلا سرنا یک جهانگرد ایتالیایی بود که در عصر ناصری در سال 1294 قمری به ایران آمد و در سال 1295 در حالیکه هشت ماه بیشتر از سفر و اقامت او در ایران نگذشته بود.کشور ما را ترک کرد. وی ،با نوشتن سفرنامه آنچه دیده بود به نگارش در آورد ، ذیلا بخشی و خلاصه ای از نوشتجات این بانوی جهانگرد را به نظر خوانندگان گرامی می رساند:
...... کوچه ها، در محله هاي پرجمعیت شهر، اغلب بسیار تنگ و باریک است. براي گذشتن از این کوچه ها آشنایی قبلی لازم است. چون چاله هاي گود و چاههایی سراسر کوچه را پرکرده و در آنها آب جاري است. در کنار دهانه این چاهها، که از آب آن مردم می آشامند، زنانی چمپاتمه زده اند و لباس می شویند. با دیدن آنان، از خود سئوال می کردم که در روزهاي رختشویی، آب چه مزه اي دارد؟ این زنان رختشو، وقتی که سرگرم کارند، چادر و روبنده را به کناري می گذارند، ولی با پیدا شدن سر و کله مردي از دور زود خود را می پوشانند.
مانند تمامی شهرهاي آسیایی، بازار مرکز جنب وجوش است. مردم در آنجا از اولین ساعات طلوع آفتاب تا دم غروب به طور مداوم در حال حرکت و فعالیت هستند. رفت و آمد پیاده ها و سواره هایی را می بینی که از میان قطار شترها و قاطرهایی که براي خالی کردن بار کالاهاي خود راهی کاروانسراها هستند، به زحمت براي خود راهی باز میکنند. کاروانسراها اغلب ساختمانهاي باشکوهی دارند و در بعضی از آنها سبک مغربی کاملا مشهود است. در وسط حیاط کاروانسراها معمولا حوض بزرگی پیش بینی شده است،که آب جاري از آن می گذرد و هواي محیط را خوب خنک میکند. . بازار محل ملاقات و قرارهاي عمومی است. آنجا مردم همچنانکه درباره مسایل و منافع شخصی و تجاري خود بحث و گفتگو میکنند، درباره مسائل عمومی و امور دولتی نیز به شور و تبادل نظر می پردازند. به طورخلاصه باید گفت که بازار جاي بورس و مجلس را یکجا گرفته است. باز هم تعریف بازار کامل نیست. اخبار، شایعات،تهمت زدنها، نشر اکاذیب، جنجالها، بدگوییها و افشاگريها همه از بازار سرچشمه می گیرد و در بازار دهان به دهان میگردد ومطابق معمول دست آخر، یک کلاغ و چهل کلاغ می شود. جاي تکرار داستانها و طنزهاي بامزه و ساختن و رواج دادن نکته هاي ظریف و حتی ترنم و زمزمه تصنیفهاي جدید نیز جز در بازار، در جاي دیگر معمول نیست. در آنجا قصه ها و افسانه هاي گوناگون، مردم ساده را سخت سرگرم میکند. هیچ جاي دیگر پرجمعیت تر از بازار نیست. همچنین هیچ جاي دیگري چون بازار محل تجمع جالب و اختلاط تمامی طبقات مردم هم نیست که در طول راهروهاي دراز سرپوشیده همه به زور آرنج، درصدد یافتن جایی و باز کردن راهی براي خود هستند. فقط اروپاییها را خیلی به ندرت میتوان در این موج جمعیت مشاهده نمود.
در بازار هیچ موضوعی نه سرّي است و نه مورد احترام. در آنجا اسرار اندرونیها و توطئه ها و دسیسه ها برملا می شود.البته مایه تعجب نیست که اسرار زندگی داخلی اشخاص این چنین در بازار بر سر زبانها باشد.درواقع بین خدمتکاران و مغازه داران قرارداد ضمنی وجود دارد که به موجب آن یک درصد معین از کل مبلغ خرید شده، به آنان تعلق میگیرد. مخصوصا موضوع از اینجا معلوم است که ارباب چه همراه نوکرش باشد چه تنها، همان قیمتی را همیشه پرداخت می کند که مغازه دار می گوید. و او حواسش جمع است که مابه التفاوت بها را نگه دارد و بعد یواشکی با نوکر حساب کند. و الا درصورت نرساندن به موقع مداخل نوکر، صاحب مغازه یک مشتري دائمی را از دست خواهد داد.
... دکانهاي موجود در بازار اتاقکهاي چهارگوشی است که در داخل آنها بازرگانان، تمام روز، روي گوشه فرشی می نشینند وکارگران و پادوها آنچنان سرگرم کار خویشند که اصلا به عابرانی که از مقابل آنان دائما به سویی می روند کمترین توجهی نمی کنند. آنان براي هر نوع کار وسیله و ابزار اندك و ابتدایی در اختیار دارند. نجاران، خراطان، خیاطان، با تردستی اعجاب انگیزي به جاي ابزار کار از انگشتان پا استفاده میکنند. پس درواقع خداوند به این پیشه وران با هنر به جاي دست و ده انگشت ، چهار دست و بیست انگشت داده است. به نسبت مغازه داران که از سر صبح تا دم غروب تنها کارشان چانه زدن با مشتریان است و از جاي خود تکان نمیخورند، کارگران زندگی فعالتري دارند.
اقامت در این حجره هاي عاري از هوا و آفتاب نباید براي سلامت مزاج سودمند باشد. در زمستانها آنجا را به وسیله منقل گرم میکنند، اگر فضاي دکان گنجایش داشته باشد، منقل را زیر میز کوتاه و چهارگوشی که رویش لحاف انداخته اند می گذارند و به آن کرسی می گویند. آنوقت همه زیر کرسی نشسته پاها را دراز میکنند ... سقف گنبدي بازار روزنه هایی دارد که از آن شعاع آفتاب و هواي تازه بیرون به داخل نفوذ می کند و از سنگینی هوا می کاهد. شبها شبگردها از بازار مراقبت می کنند. دزد خیلی کم در آن حول وحوش دیده می شود. چون دزدي، مجازات وحشتناك بریدن قسمتی از عضو بدن را به دنبال دارد که چنین مجازاتی بی باک ترین آدمها را نیز به وحشت می اندازد.
نحوه غذا خوردن کارگران و مغازه داران هم دیدنی است؛ کبابیها، چلوکبابیها، میوه فروشان و قهوه چیها، هر یک محصول خود را به محل کار آنان می آورند و علاوه بر آن مشتریان را از لذت شنیدن سخنان شیرینی نیز برخوردار می کنند. چون ایرانی، عاشق اختلاط و گپ زدن است.
سلمانیها هم آنچه را که براي تمیز کردن گوش، کوتاه کردن موي سر و اصلاح ریش لازم دارند، درجعبه اي با خود حمل میکنند و از حجره اي به حجره دیگر سرمی زنند.و درهمان محلِ کارِ مشتري اصلاح می کنند. این دلاكهاي دوره گرد نرخ معینی ندارند و دستمزدشان بسته به همت مشتری.ایرانیها موي سر خود را در وسط سر، از پیشانی تا پشت گردن می زنند، ولی موهاي دو طرف را میگذارند آنقدر بلند شود که از زیر کلاه بیرون بریزد. استاد سلمانی بهطور چمباتمه روبروي مشتري می نشیند و کارش را آغاز می کند، ضمنا آیینه کوچک مدوري نیز به دست مشتري می دهد تا وي هم بتواند با لبخند رضایت هنرنمایی استاد را در آن تماشا کند.
... با آغاز شب، دکانهاي بازار و کاروانسراها بسته می شوند، کاري که وقت زیادي نمی گیرد، چون لازم نیست چیزي را جابه جا کنند، تنها چند قطعه تخته، مقابل دکانها می گذارند و به سوي خانه راه می افتند. اهل بازار بدون آنکه کارشان واقعا جدي به نظر برسد، همه خوش برخورد، خندا ن رو، پرتحرك و پرجنب وجوش ... هستند. باوجوداین از حق نباید گذشت من کوچکترین شرارتی از آنان ندیدم.
ر.ک. سفرنامه ی مادام کارلا سرنا : آدمها و آیینها در ایران، مادام کارلا سرنا، مترجم: علی اصغر سعیدی، تهران ، کتابفروشی زوار، 1362 ،صص63-69.
چهارشنبه ۲۰ تير ۱۳۹۷ ساعت ۵:۲۵