Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
این نظم و بی صدایی و آسودگی هیچ نیست مگر از قانون که می گذارند، در هر مملکتی که قانون دارد این طور است ، هر مملکتی که قانون ندارد هرج و مرج است، تمام مملکت قانون دارد که این طور بی سر و صداست، پلیس این شهر پنج هزار نفراست...
جناب ناصرالدین شاه بالاخره قانون یا بی قانونی؟ ؟
میرزا یوسف مستشارالدوله از پیشروان نشر فکر آزادی و تغییر الفبا در ایران بود. و مدتها در حاجی ترخان ، تفلیس، پاریس و غیره سمت کاردار ایران را داشته است ،در ایران نیزمناصب وزیر دادگستری، نایب وزارت خارجه و...را داشت،وی همیشه از دستگاه دولت و بیدادگری عمال آن انتقاد می کرد، وی فاضل و صاحب تألیفات زیادی از جمله "رساله یک کلمه" است، .
این رساله اقتباس شده از قانون اساسی فرانسه بوده و مستشارالدوله آن را
به امید برقراری نظم و به امید آنکه از اهمیت کشور داری بگوید نوشت ، و در آن نشان داد که آنچه که بیش از هرچیز برای کشور داری نیاز مند آن هستیم یک کلمه است: «قانون».
،میرزا یوسف مستشارالدوله همیشه از دستگاه دولت و بیدادگری عمال آن انتقاد می کرد، وی در ایران اولین نویسنده‌ای‌ است که در «یک کلمه» گفت منشاء قدرت دولت اراده‌ جمهور است. ...این فکر نو و مترقی را نیز در ایران آورد که همه آحاد کشور مسلمان و و غیر مسلمان از نظر حقوق اساسی برابر و شاه و گدا در برابر قانون مساوی هستند. میرزا یوسف‌خان با توجه به افکار عامه و مقتضیات زمان کوشش کرد،اصول قانون اساسی فرانسه را با مبانی شرع اسلامی تطبیق دهد. از این رو در تایید اصول مزبور از آیه‌های قرآن و احادیث و اخبار و گفته‌های علمای بزرگ اسلام شواهدی آورده است.»
مطالب میرزا یوسف خان در رساله یک کلمه به مزاج ناصرالدین شاه خوش نیامد. و به فرمان وی ، مستشار الدوله را در اوایل سال ۱۳۰۹ ه.ق در عمارت رکنیه قزوین محبوس کردند. وی در زندان، اسیر در زنجیر و کنده، تنها مانده بود و اجازه ملاقات با هیچ کس را نداشت، حتی با سایر محبوسین قزوین. در زندان چندان زجرش دادند که عاقبت زمین‌گیر شد و چند سال بعد به سال ۱۳۱۳ ق درگذشت. ، معروف است هنگامی که او را زنجیر کرده و به قزوین تبعید و زندانی کردند، کتاب یک کلمه را آنقدر بر سرش کوفتند که بر سر عوارض آن چشمش آب آورد.
اما از طرفی دیگر ببینیم ناصرالدین شاه در اروپا قانون را چگونه می بیند، در اینجاست که باید ضرب المثل معروف مرگ خوبست برای همسایه را برعکس کنیم.
وی در خاطرات خود در سفر سوم فرنگستان هنگام سیاحت ورشوپایتخت لهستان روسیه چنین می نویسد:
...ورشوی می گویند ۴۵۰هزار جمعیت دارد، ۱۵۰هزار نفر یهودی دارد، که صراف و معامله گر هستند، از دست این یهودیها، هم روسها جَر هستند ،هم لهستانیها، که تمام این یهود جمیع پول ، طلا و نقره مردم را می گیرند....کوچه های ورشو تمام پاک تمیز و سنگفرش است،....کالسکه سازی این شهر خیلی خوب و مشهور است، ما هم چند کالسکه خریدیم....اهل شهر از صاحب منصب و خانم و نوکر و پلیس و سر باز و سوار و مشدی و غیر مشدی ِ این شهر توی کوچه راه میروند و متصل در گردش هستند،و این همه کالسکه و تراموای ، پیاده و سواره از پهلوی هم میروند ، صدای یک نفر بلند نیست و لباس همه یک جور است و کسی میان آقا ،نوکر ، کنیز و خانم فرق نمی دهد، این همه آیند و روند که از صبح تاشب و شب تا صبح می شود و می آیند و می روند ، دکان باز است و خرید می کنند و هر کس به خیال خودش گردش می کند ، یک صدای بلند که اسباب عبرت باشد شنیده نمی شود ، بی صدا و هیچ معلوم نیست که در این شهر آدم باشد ،فحش کسی به کسی نمی دهد ، بلند کسی به کسی حرف نمی زند، دعوا که ابداً نمی شود، خیلی شهر بی صدای با تعریفی است . این نظم و بی صدایی و آسودگی هیچ نیست مگر از قانون که می گذارند، در هر مملکتی که قانون دارد این طور است ، هر مملکتی که قانون ندارد هرج و مرج است، تمام مملکت قانون دارد که این طور بی سر و صداست، پلیس این شهر پنج هزار نفراست...
عامل این تناقض آشکار چیست؟
منابع: ،
-مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، (تهران،زوار،۱۳۷۱ )جلد چهارم، صص۴۹۰-۴۹۳.
- فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت؛ فریدون آدمیت؛ تهران ،انتشارات سخن.
-روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها،تهران، سازمان اسناد ملی ایران، و موسسه رسا، ۱۳۶۹(کتاب اول صص۱۸۹- ۱۹۰ ).



شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۶