نامگذاري گذر لوطی صالح نیز به عهدآغا محمدخان قاجار برمی گردد. این گذر درشمال خیابان مولوي فعلی و جنوب بازار تهران در امتدادگذر قاطرچی وکوچه باغ ایلچی قرار دارد.
گذرلوطی صالح کجاست و لوطی صالح که بود؟
نامگذاري گذر لوطی صالح نیز به عهدآغا محمدخان قاجار برمی گردد. این گذر درشمال خیابان مولوي فعلی و جنوب بازار تهران در امتدادگذر قاطرچی وکوچه باغ ایلچی قرار دارد.
عضـدالـدوله سـلطان احمـدمیرزا در تاریـخ عضـدي شـرح کوتاهی درباره لوطی صالح نوشـته است که خواندن آن خالی از لطف نیست:
«آغـا محمـدخان به جعفر قلی خان برادرش نهایت میل را داشت.جعفر قلی خان هم بسـیار مرد رشـیدي بود و در همه جا خـدمات عمده براي برادر تاجور خود کرده بود. معاندین بتدریج خاطر پادشاه غیور را بر برادر آشـفته ساختند.شبی در مجلس شـرب، لوطی صالح شـیرازي که در عهدکریمخان در شـیراز اظهار چاکري بلکه جاسوسی به جهت شاه شهید[لقبی که به آغا محمدخان پس از کشـته شـدنش دادنـد!] می نمود، بعضـی مطالب به طور مضـحکه درخدمت جعفرقلیخان گفته بودکه خلاف احترام سـلطنت بود.
خبر به آغا محمـدشاه رسـیدو باطنا نهایت تغیر را به همرسانیدند. در وقت خواب، به قانون معمول یکنفر شاهنامه خوان براي شاه مشغول خواندن شهنامه می شد. شاهنامه خوان درخدمت شاه شهیداین بیت راخواند:
به هرجا سر فتنه جویی که دید// ببریدو بر رخنه ملک چید
حضـرت پادشاهی به مجرد شـنیدن این شعر،حالتش منقلب شده در همان شب یا شب دیگرش جعفر قلیخان به طناب افتاد. بعداز قتـل برادر، برادرزاده خودجهانبـانی[منظور فتحعلی شاه است] راخواسـته بود و برسـر نعش برادر به سـر وسـینه می زد و به جهانبانی می فرمود: براي تدارك سـلطنت توچه کارهاکردم. یک برادرم به خاك روسـیه فراري شد. برادر دیگرم از دیدگان نابینا ماند. این یکی را هم به این حـالت می بینی...
بعـداز فقره قتـل جعفر قلیخـان برادرش، لـوطی صالـح را،که آشـناي قـدیم خـودش بود، در خلـوت خواسـته فرمود به جهت مسـخرگی وصـحبتهایی که در مجـالس اجراي سـلطنت زنـدیه و درحضورخود وکیـل می کردي، سرمایه و مکنت تو را می دانم. باید راست و بی کم و کاست بگویی و تقدیم کنی تا جان تو سلامت بماند. لوطی صالح عرض کرد:
- راست می گویم و تقـدیم می کنم. امـا خداونـد عـالم در وجود تو گـذشت خلقت نفرموده، می گیري و بـازجان مرا تلف می کنی.
فرمودند:تو نگفته من میدانم چه داري. از ملک و مال و پولی که پیش تجارسپرده اي قریب پانزده هزار تومان داري. لوطی صالح عرض کرده بود:
- به خدا قسم زیاده بر هشت هزار تومان ندارم و می دهم.
فرموده بودند این مبلغ از اوگرفته شود. روز دیگر او راخواسته فرمودند:
- می بایددرحق تو رفتاري شودکه دیگر روي رفتن به مجالس وصحبت مضاحک را نداشته باشی.
حکم شد دماغ او را بریدند. بعداز بریدن دماغ،چو ن لوطی صالح آشـنای ا یام گرفتاري بود، بازجرأت نموده عرض کرد، دیدي که خداي تعالی در وجودت گذشت نیافریده؟
آغا محمـدشاه فرمودنـد آنچه از اوگرفته شـده بود ردکردنـدو فرمودندبرو به عتبات مجاورت اختیارکن. زیرا می ترسم بازطرف غضب من واقع شوي و حرف تو راست شود. لوطی صالح، بدون آنکه دیناري ضـرر مالی تحمل کند، با همان دماغ بریده درکمال تردماغی، رفت و در مشهدکاظمین علیه السلام تا زمان وفات مجاورت داشت.»
منبع: حسین شهیدي مازندرانی ،سرگذشت تهران ، تهران: راه مانا: دنیا، ۱۳۸۳. ،ص37.
پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۵:۵۷