Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
محسن صدر یا صدرالاشراف بازپرس مشروطه خواهان زندانی در باغشاه بود ، در زمان رضا شاه وزیر عدلیه بود و از خرداد الی مهر ۱۳۲۴نیز نخست‌وزیر ایران بود، و بعدها خاطرات خود را تحت عنوان "خاطرات صدرالاشراف" منتشر نمود
یادداشت صدر الاشراف در مورد یك واقعه از آخرین سفر قم ناصر الدین شاه
در اواخر سال 1309 قمری كه فصل بهار بود، ناصر الدین شاه قصد مسافرت به طرف قم و محلات و عراق (اراك) كرد و البته با حشمت و تجملی كه لازم و مناسب مسافرت پادشاهان در آن اوان بود و در آن تاریخ ملازمت شاه برای درباریان و رجال دولت موجب اعتبار و افتخار بود.
جلال الدوله پسر ظل السلطان كه نوه پسری ناصر الدین شاه بود،عریضه به شاه نوشت و استدعا كرد كه به اصطلاح در این سفر ملتزم ركاب باشد، شاه قبول كرد و اجازه داد كه در این مسافرت همراه باشد و در آن‌وقت جز حرمخانه یعنی زنهای شاه و خواجه‌ها و مستخدمین شخص شاه، مخارج مسافرت هریك از رجال با خودشان بود. شاه با همراهان و اردو از سواره‌نظام و سرباز ،از تهران حركت كرده، به كهریزك كه سه فرسخی تهران در راه قم است وارد شد، و چون جلال الدوله چندی قبل از آن حاكم یزد بوده و شاه مكرر تأكید كرده بود كه رسیدگی كنند و رفع شكایت شاكیان را نمایند، در این موقع كه جلال الدوله همراه شاه به مسافرت می‌رفت، جمعی قریب سی نفر یزدیهای شاكی در كهریزك جمع شده و بنای دادوفریاد گذاشتند. شاه دستخطی به امین السلطان كه فی الواقع صدراعظم بود نوشت كه جلال الدوله را به شهر برگردانند، و مشیر الدوله (حاجی محسن خان) وزیر عدلیه به شكایت شاكیان رسیدگی كرده آنچه مسلم شد از جلال الدوله بگیرند و به شاكیان بدهند، و تا رضایت‌نامه از شاكی‌ها گرفته نشود جلال الدوله قانونی نیست از تهران حركت كند. این دستخط را یكی از خواجه‌ها آورد و به امین السلطان داد، در حالتی كه تمام رجال دولت كه همراه شاه در این مسافرت بودند یا به مشایعت تا كهریزك آمده بودند، در منزل امین السلطان نشسته بودند.
امین السلطان بعد از ملاحظه، دستخط را برای محسن خان مشیر الدوله داد و او به جلال الدوله ارائه كرد، جلال الدوله چون به این واسطه موهن می‌شد حاضر شد كه تمام دعاوی یزدیها را بدهد. این نكته هم ناگفته نماند كه هرچند حكام ایران ظلم می‌كردند و پول‌هائی به زور و بهانه از مردم می‌گرفتند، ولی شاكی‌ها هم همیشه اغراق می‌گفتند و در آن تاریخ یزدیها معروف به این اغراق‌گوئیها بودند. خلاصه بعد از سئوال و جواب وزیر عدلیه با شاكیان و جلال الدوله، مشار الیه حاضر شد چهل هزار تومان به شاكی‌ها بدهد (من باز تكرار می‌كنم كه چهل هزار تومان در آن تاریخ مساوی لا اقل هشتصد هزار تومان حالا بود) 1 لازم به توضیح است که مرحوم صدرالاشراف در گذشته 1341 شمسی می باشد، اگر هم در آخرین سال زندگیش این یادداشت را نوشته باشد،حساب کنید که هشتصد هزار تومان سال 1341 حالا چقدر می شود. و همان وقت وكالتی داد كه املاك او در تهران از جمله فرحزاد و باغ و اراضی جلالیه نزددیك شهركه حالا محل دانشگاه و حوالی آن است، با چند ده دیگر، به بانك روس به گرو داده و چهل هزار تومان قرض كرد. مشیر الدوله با تقبل این ترتیب رضایت نامه از شاكی‌ها گرفته، در اول شب در كهریزك به امین السلطان دادند و او هم به عرض شاه رسانید. آن‌وقت اجازه حركت به جلال الدوله داده شد.
این تفصیل را چند نفر از اعیان كه در كهریزك حضور داشتند برای عموم حكایت كردند و این املاك در رهن بانك ماند و بالاخره خود جلال الدوله یا ورثه او عوض اصل و فرع طلب به بانك واگذار كردند كه بعدها نصرت الدوله پسر فرمانفرما خریداری كرد و او هم عوض طلب تاجر تبریزی واگذار كرد.


نگارنده : اللـه اعلم، بنده اسنادی دیده ام که ناصرالدین شاه دستور داده شاکیان را چوب بزنند ، در اینجا احتمالا قصد تسویه حساب باظل السلطان یا جلال الدوله را داشته است.

منبع : فاطمه قاضیها، سفرهای ناصرالدین‌شاه به قم،تهران، سازمان اسناد ملی ایران،1381 ، ص: 213

توضیح: صدرالاشراف در گذشتۀ ۱۳۴۱ شمسی می باشد، اگر هم در آخرین سال زندگیش این یادداشت را نوشته باشد،حساب کنید که هشتصد هزار تومان سال ۱۳۴۱ حالا چقدر می شود؟






































۱. لازم به توضیح است که مرحوم صدرالاشراف در گذشته ۱۳۴۱ شمسی می باشد، اگر هم در آخرین سال زندگیش این یادداشت را نوشته باشد،حساب کنید که هشتصد هزار تومان سال ۱۳۴۱ حالا چقدر می شود.
شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۴:۵۶