شرح دونقاشی : 1 -تصوير يک دختر بچه که ناصرالدین شاه لقب چرکی به او داده بود.
دستخط ناصرالدين شاه در حاشيه: صورت چرکی شب 21 شهر محرم در جاجرود کشيده شد 2 ورود توشقان ئيل
2 -ا ین نقاشی حاوی محوطه سرسبزی است که اردوی شاهی چادر زده و اطراق کرده اند دراین نقاشی درخت ، کوه ،نهرآب، اسب ،آدم وغیره دیده می شود.
2 - تصوير يک دختر بچه که ناصرالدین شاه لقب چرکی به او داده بود.
دستخط ناصرالدين شاه در حاشيه: صورت چرکی شب 21 شهر محرم در جاجرود کشيده شد 2 ورود توشقان ئيل .
برگرفته از کتاب،ناصرالدین شاه و نقاشی، فاطمه قاضیها (تهران ، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران)ص 68 و 131
دستخط ناصرالدين شاه در حاشيه: صورت چرکی شب 21 شهر محرم در جاجرود کشيده شد 2 ورود توشقان ئيل
2 -ا ین نقاشی حاوی محوطه سرسبزی است که اردوی شاهی چادر زده و اطراق کرده اند دراین نقاشی درخت ، کوه ،نهرآب، اسب ،آدم وغیره دیده می شود.
2 - تصوير يک دختر بچه که ناصرالدین شاه لقب چرکی به او داده بود.
دستخط ناصرالدين شاه در حاشيه: صورت چرکی شب 21 شهر محرم در جاجرود کشيده شد 2 ورود توشقان ئيل .
برگرفته از کتاب،ناصرالدین شاه و نقاشی، فاطمه قاضیها (تهران ، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران)ص 68 و 131
محمدعلي فروغي تحت عنوان نقاشي ناصرالدين شاه چنين مينويسد:
وقتي ناصرالدين شاه براي مشغوليات هوس كرد خود نقاشي كند، پردهاي از آب و درخت و سبزه كشيد و آن پرده بايد اكنون در عمارات سلطنتي باشد. آن اوقات شبي كمالالملك حكايت كرد كه امروز شاه مشغول نقاشي بود و دماغ داشت و با من مزاح و ضمناً ملاطفت ميكرد از جمله گفت حالا ديگر من خود نقاشم و به تو اعتنائي ندارم. من گفتم چه فرمايشي است و من به موجب فرمان همايوني نقاشباشيم و همه نقاشها زيردست مناند. حالا كه شما هم نقاش شدهايد از اتباع من محسوب ميشويد. چگونه ميتوانيد به من بياعتنايي بكنيد.
از قصهها كه گمان ميكنم هيچكس نداند اين است كه شبي كمالالملك براي پدرم حكايت كرد كه امروز من در حضور شاه تنها بودم و صحبت از نقاشي ميكرد. ضمناً از تقاضاهاي رجال دولت از جهت مناصب و امتيازات و نشان و غيرها عصباني بود. قلم آهني و كاغذ گرفت و با مركب جوهر صورت مردي ساخت كه جبۀ مرصع و نشان و حمايل و تمثال و عصاي مرصع و هر قسم امتيازي گرفته چنانكه تمام بدنش از اين امتيازات پر بود و باز امتياز خواسته و شمشير مرصعي گرفته و چون ديگر جائي در بدنش باقي نمانده شمشير را به ... خود فرو برده است و آن تصوير را كمالالملك همراه داشت و به ما نشان داد ».
وقتي ناصرالدين شاه براي مشغوليات هوس كرد خود نقاشي كند، پردهاي از آب و درخت و سبزه كشيد و آن پرده بايد اكنون در عمارات سلطنتي باشد. آن اوقات شبي كمالالملك حكايت كرد كه امروز شاه مشغول نقاشي بود و دماغ داشت و با من مزاح و ضمناً ملاطفت ميكرد از جمله گفت حالا ديگر من خود نقاشم و به تو اعتنائي ندارم. من گفتم چه فرمايشي است و من به موجب فرمان همايوني نقاشباشيم و همه نقاشها زيردست مناند. حالا كه شما هم نقاش شدهايد از اتباع من محسوب ميشويد. چگونه ميتوانيد به من بياعتنايي بكنيد.
از قصهها كه گمان ميكنم هيچكس نداند اين است كه شبي كمالالملك براي پدرم حكايت كرد كه امروز من در حضور شاه تنها بودم و صحبت از نقاشي ميكرد. ضمناً از تقاضاهاي رجال دولت از جهت مناصب و امتيازات و نشان و غيرها عصباني بود. قلم آهني و كاغذ گرفت و با مركب جوهر صورت مردي ساخت كه جبۀ مرصع و نشان و حمايل و تمثال و عصاي مرصع و هر قسم امتيازي گرفته چنانكه تمام بدنش از اين امتيازات پر بود و باز امتياز خواسته و شمشير مرصعي گرفته و چون ديگر جائي در بدنش باقي نمانده شمشير را به ... خود فرو برده است و آن تصوير را كمالالملك همراه داشت و به ما نشان داد ».
فاطمه قاضیها،،ناصرالدین شاه و نقاشی، (تهران ، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران)ص45 و50
جمعه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۴:۰۴