توضیح: حدود یک سوم مطالب جهت رعایت حوصله مطالعه کنندگان گرامی حذف شد، در صورت علاقمندی به اصل منبع مراجعه فرمایید.
«ما از دست عيد و شب تحويل فرار كرده بوديم، نشد.»
ناصرالدين شاه قاجار براى نخستين بار در سال 1286 ه .ق به گيلان سفر كرد، خاطرات اين سفر كه حدود دو ماه به طول انجاميد به همّت استاد منوچهر ستوده از روى متنى كه درروزنامه ايران در سالهاى 1288 و 1289 ه .ق به طبع رسيده بود تصحيح و با حواشى مصحح منتشر گرديد1
«روزنامه سفر گيلان ناصرالدين شاه قاجار، دكتر منوچهر ستوده، گيلان : 1367،مؤسسه فرهنگى جهانگيرى».
ناصرالدين شاه در متن اين خاطرات هيچ كجا اشاره نكرده است به چه علت با وجود برف و سرماى شديد و مخالفت ضمنى اطرافيان در به انجام رساندن اين سفر مُصِر بود، ولى در زمان بازگشت در قزوين سبب را توضيح داد و نوشت :
«ما از دست عيد و شب تحويل فرار كرده بوديم، نشد.»
متن خاطرات اين سفر كوتاه و بعضى سطور آن به خط خود ناصرالدين شاه است، حدود 8 صفحه از متن يعنى قسمت عمده آن به خط فخرالدوله دختر ناصرالدين شاه است كه خط زيبائى داشته و شاه را در اين سفر همراهى مىكرده است، حدود 5 صفحه ديگر متن نيز با خط اطرافيان شاه نوشته شده است، كه البته همه آنها به تقرير شخص ناصرالدين شاه مىباشد. اصلِ متن اين سطور، در رده «اسناد بيوتات» هماكنون در آرشیواسناد سازمان اسنادو کنابخانه ملى ايران نگهدارى مىشود.
بسم الله الرحمن الرحيم
سفر گيلان و كناره هاى انزلى است، انشاءالله تعالى به سلامتى و تندرستى خودمان و دوستان به خوشى خواهد گذشت
سفر گيلان و كناره هاى انزلى است، انشاءالله تعالى به سلامتى و تندرستى خودمان و دوستان به خوشى خواهد گذشت
حالا مدت سه ماه است اخبار سفر گيلان شده است و تهيه ديديم وسیورسات2
- مجموع غله و خوراک لشکریان و علوفه ٔ اسبها و دیگر حیوانات . آذوقه ٔ لشکریان و سپاهیان یا پادشاهی یا امیری (.لغت نامه دهخدا :یادداشت بخط مؤلف )
اين همه كه موقوف مىشد و پس مىافتاد محض سرماى سخت زمستان امسال كه همچه سرمائى هيچ كس به خاطر3
اصل : بخواطر
ذات الجنب: ورمی باشد در حجاب که آن پرده ای است میان قلب و معده و این ورم گاه در یمین بود و گاهی در یسار و علامات آن درد پهلو با تب و ضیق النفس بود و.....(فرهنگ آنندراج)
چون هيچ كس از سرما دلش نمىخواهد اين سفر بيايد، از بيرون و اندرون، زنها،پيشخدمتها، هى مىگفتند ساعت نيست و تحتالشعاع5
تحتالشعاع : اجتماع آفتاب و ماه در يك برج (فرهنگ معين)
خلاصه بنا شد روز جمعه اول ماه برويم كه از شب چهارشنبه هوا ابر شد و گرفت و از پنج ساعت از شب رفته بناى باريدن گذاشت الى صبح پنجشنبه. از صبح پنجشنبه الى شب جمعه، ازشب جمعه الى صبح جمعه، از صبح جمعه الى شب شنبه تا هفت ساعت از شب شنبه گذشته،درست پنجاه وهفت ساعت لاينقطع بدون اين كه دقيقهاى آرام بگيرد و بايستد، چنان بارانى آمد، مثل طوفان نوح، كه كسى تا به حال همچه بارانى به خاطر ندارد. من كه از بچگى6
اصل : بچهگى
اصل : طهران
خلاصه از دست باران، رفتن جمعه هم موقوف شد، اكثر بار مردم و پيشخانه8
پيشخانه : بار و چادر و اسباب سفر سلاطين كه از پيش برند لغتنامه دهخدا به نقل از انجمن آرا
بُنه : به ضم اول و فتح ثانى : بار و اسباب و رخوت خانه (برهان قاطع)
خلاصه بنا شد انشاءالله روز يكشنبه [ 3 جمادى الثانى 1304 ] بىگفتگو و حرف ،حركت بشود و به اينجا ختم شد. چون همه حرم را اين سفر همراه نمىبريم و حرمى كه همراه مىآيند بعد خواهيم نوشت، اغلب مىمانند، ديگر حرف زيادى زنها كه گريه مىكنند و قهر كرده اند و گِله مىكنند و قال مقال، كار زياد بيرون و دردسر اندرون و قال و قيل زنها و بچهها. علاوه بر اينها دستم كه دوشانتپه زمين خوردم و درد گرفت درد مىكرد و دو سه روز است كه ..، سينهام هم درد مىكند، اين سه فقره هم مزيد بر اينها شده است.
خلاصه روز يكشنبه 3 [ جمادى الثانى ] ديگر حتمى شد كه بايد برويم به گيلان:
نيم ساعت به اذان صبح برخاسته مصمم حركت شديم. نماز خوانده رفتيم به اطاق اميناقدس. هوا بعد از باران پنجاه وپنج ساعتى، دو روز است صاف شده. امروز هم صاف و مساعد است. زنها و بچهها كمكم در اطاق امين اقدس جمع شدند، مليجك هم بيدار شده و مشغول تدارك سفر است و ذوق مىكند.
زنها بناى گريه و عمليات زنانه را گذاشتند. ما هم زود چكمه پوشيده، محض خلاصى از دست آنها، رو به ديوانخانه آمديم، تا پشت در، باز گرفتار مشايعت و گريه زنها بوديم.
خلاصه به هزار زحمت ،يك ساعت ونيم از دسته گذشته از در نارنجستان بيرون آمديم، توى نارنجستان، غير از آقانجف سرايدار و بهرام باغبان كسى نبود. بعد مليجك بزرگ10
امین اقدس سوگلی شاه و پدرملیجک کوچک معروف به عزیزالسلطان .
میرزا نایب السلطنه پسر ناصرالدین شاه ، رئیس کل قشون و وزیر جنگ
حاج ميرزا علىخان امينالدوله
دفيله : رژه
ركن الدوله14
میرزا رکن الدوله حاکم خراسان
خان مشیرالدوله
اصغرخان امین السلطان
مستوفی الممالک.
خان وزیرنظام نایب الحکومه تهران
فورت فرانسوی رئیس نظمیه.
پس از ملاقات آنها آمديم از در شمسالعماره سوار بشويم. بعد از اين بارندگى پنجاه وپنج ساعتى، شهر را نديده بوديم. وقتى از در بيرون آمديم گِل و كثافت به اندازهاى بود كه از وصف خارج است. مردم زياد از گدا و غيرگدا، با لباسهاى پاره و كثيف ايستاده و ازدحامى كرده بودند و همه مات مات نگاه مىكردند كه آيا شاه توى اين هوا و خرابى شهر كجا مىرود. مثل اين كه ما معمار هستيم. شهر هم فىالحقيقه به اين مىماند كه مدتها در زير يك درياى عميقى خسبيده باشد و به مرور آب آن دريا ته نشسته، حالا از زير آن آبها درآمده است. ديوارهاى دور ارگ و غيره ملاحظه شدند.
در كوچه خيابان ناصرّيه گدا و درويش زياده از اندازه تصور اجماع كرده بودند. در ميدان توپخانه و خيابان مريضخانه، همين طور از ازدحام و هجوم گدا و مردم راه عبورنبود. به شاطرها و آدمهاى متفرقه گفتيم ايستادند و كالسكه رها شد. رانديم. نايبالسلطنه و عملجات شهرى تماما همراه هستند. نزديك دروازه باغ شاه چون قشون ايستاده بودند سوار اسب شده، با اسب از توى آنها گذشتيم. گداها همان طور همه جا بودند و تا امامزاده حسن گدا ايستاده بود.
از دروازه بيرون آمديم، قشون و توپخانه كنار خندق حاضر بودند. فوج تهران و فوج شقاقى، فوج بهادران، قدرى هم از فوج سوادكوه، كه يعنى من هم فوجم، با توپخانه و اميننظام، محمدصادق خان20
محمدصادق خان قاجار شامبياتى، ملقب به اميرنظام.
بعد از ديدن آنها طرف جاده رفتيم كه به كالسكه بنشينيم. عقب سرِ ما ديگر همه قِسم مردم هستند.
بعد رسيديم به جاده، سوار كالسكه شديم، ملک آرا21
عباس ميرزا ملك آرا برادر ناصرالدين شاه، در سال 1295 به روسيه پناهنده شد، اين خبر كه هنگام بازگشت ناصرالدين شاه از سفر دوم فرنگستان به وى رسيد خشم او را برانگيخت و ناسزاهائى را كه نثار ملك آرا كرد مكتوب نمود. ر.ك . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر دوم فرنگستان، به كوشش فاطمه قاضيها، سازمان اسناد ملى ايران، تهران، 1379، ص 287.
عزالدوله22
عبدالصمدميرزا عزالدوله برادر ناصرالدين شاه.
يحيى خان مشيرالدوله برادر ميرزاحسينخان سپهسالار و شوهر چهارم عزت الدوله كه در اين سال وزير عدليه بوده است.
نايب السلطنه هم اين سفر به گيلان مىآيد. امروز تا اينجا همراه بود. پرسيديم امروز همراه مىآئى، گفت خير، چون حمام نرفته ام مرخص مىشوم و فردا خواهم آمد.
خلاصه رانديم رانديم، تا رسيديم به دسته امين اقدس24
ملقب به امین اقدس سوگلی و خزانه دارحرم
تومان آغا فخرالدوله دختر اديب و مورد علاقه ناصرالدين شاه كه بيشتر متن سفرنامه حاضر به خط اوست. وى در جوانى به بيمارى سل درگذشت.
جاده همه جا خشك است مگر اطراف جاده، جاهائى كه زراعت بوده گِل است. رودخانه كن خيلى آب هم رسانده و از رودخانه كرج كه بعد مىنويسيم آبش بيشتر است.
يكى از چشمه هاى پل رودخانه را بارندگى اين چند روز قدرى خراب كرده، يك چشمه هم از ريگ مسدود شده و آب از آن نمىرود. ناهار را در كنار رودخانه و کال26
بزرگ ،زمینی که آب آن را کنده و گود کرده باشد(فرهنگ عمید ) ، بستر پُرشیب رودهای فصلی در مناطق خشک (واژه های مصوب فرهنگستان ).
بعد از ناهار سوار شده رانديم تا باز به دسته امين اقدس رسيديم. آنها هم با انيس الدوله دست چپ جاده توى آفتابگردان ناهار خورده بودند، به قدر يك فرسخ رد شديم.
دست راست جاده رسيديم به كريم آباد، ده حاجى ملاعلى مجتهدكنى. به نظر ده خراب كثيفى آمد، بالاتر شاهآباد است كه ده مجدالدوله است و قلعه حسنخان، ده ميرشكار اينها و ده ِ ميرزا زين العابدين البرز كه سابقا دست او بوده است، در يك محاذات27
محاذات : برابر چيزى قرار گرفتن، مقابل بودن. فرهنگ معين
ازگی: مزرعه ازگی واقع در ده «وردآورد» بخش کن شهرستان تهران. (فرهنگ جغرافیايی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران. تهران: انتشارات سازمان جغرافیايی نیروهای مسلح، 1370، ج1)
همه جا رانديم تا رسيديم به مهمانخانه كه چهار پنج سال است نزديك شاه آباد ساخته اند.
آقا باقرايستاده بود، اعتمادالسلطنه اينجا ديده شد، مىگفت صبح زود آمدم و اينجا ناهار خوردم. امين السلطان و امين السلطنه بودند، چون از وقتى اين راه و مهمانخانه را ساخته بودند نديده بودم، پياده شديم، اطاقهاى بسيار خوب با مبل و مايحتاج دارد، از رختخواب و اسباب تحرير و ظروف و غيره همه چيز در آن موجود است. شيرينى و عصرانه آقاباقر تهيه ديده بود.
در اين بين امين اقدس و مليجك رسيدند، قدرى عصرانه و آجيل داديم برايشان بُردند. بعد سوار شده رانديم......... عصر به كرج رسيديم، خيابانى حاجب الدوله تا دم در قلعه و عمارت ساخته، خيلى خوب است. راه هم بسيار خوب و شبيه كالسكه رو است. سربازها ديروز آمده بودند و ترو تازه حاضر شده بودند.
سيصد نفر سرباز بهادران اين سفر همراه است. شجاع السلطنه29
محمدباقرخان شجاع السلطنه، داماد امين السلطان.
آغشغه ـ آغشكه: پنجره بزرگ، در اطاق كه به حياط يا كوچه باز شود و داراى شيشه باشد.
صبح كه از خواب برخاستم، كشيكِ "چهره" بود، گفت برف مىآيد، گفتم پدرسگ چه مىگوئى، گفت بلى برف مىبارد. نگاه كردم ديدم ابر است و كولاك شديد و به قدر چهار انگشت برف صحيح در بام و زمين ايستاده است و حالا هم باد شديد و برف مىآيد. حقيقتةً مات و متحيّر شدم كه آيا چه خواهد شد. اين برف اول منزل با ترس و واهمه كه مردم از سرما و برف و باران و سفر دارند، مليجك هم بيدار شده، صدايش مىآمد، آمد اطاق من، دست پاچه مىخواست برود پايين، گلچهره، جوجوق، [ او را ] بردند توى اين برف پايين. بعد آمد، گريه مىكرد، بىتنبان، از سرما مىلرزيد. خيلى اوقاتم تلخ شد از اين وضع، برخاستم، رخت پوشيديم، رفتيم پايين، ..... بعد كم كم هوا بناى باد را گذاشت، باد آمد. ابرها را برد. هوا كم كم باز شد و آفتاب شد. خيلى ذوق كردم.
ناهار آوردند. ناهار خورديم. صنيع الدوله31
محمدحسن خان صنيع الدوله، اعتمادالسلطنه بعدى.
شيخ الاطباء ديده شد. حمامى كه سه هزار تومان خرج كرد ساخته بود، از اين باران پنجاه وپنج ساعته كه آمد بالمرّه خراب شده است، شيخ الاطباء خودش كه به عُمَر مىماند، حالا اوقاتش هم مثل عمر شده است......
روز سهشنبه 5 [ جمادىالثانى 1304 ] :
بايد برويم ينگى امام، كه ده ملكى امين السلطان است، يعنى سفر اول فرنگ كه رفتم، به امين السلطان مرحوم32
آقا ابراهیم امین السلطان.
اصل : هواسم
........برخاستم، نماز صبح خواندم، خودم از پشت شيشه نگاه كردم، ديدم هوا خيلى خوب است، آفتاب كه بشود صاف خواهد شد. از بس هوا سرد است شِه34
شِه _0eh : در تركى آذربايجانى به معنى رطوبت است.
الله قلى خان ايلخانى كه سالها رئيس ايل قاجار بوده است.
از دم منزل ديروز نايب السلطنه گذشتيم، آدمهاى نايب السلطنه چون هرگز سفر نيامده اند اين سفر خيلى خنده دارند، همه رختشان خوب، اسباب سفرشان خوب، اسبشان خوب، اما خودشان مثل آدم مقوائى مىمانند. وضعشان خيلى خنده دارد، سهام الدوله36
محمدابراهيم خان سهام الدوله
حاج ساسان ميرزا بهاءالدوله
اصل : جعده
اصل : بواسته
طرفين راه آنقدر بنه و آدم بود كه ماشاءالله حساب نداشت، مثل بازار تهران جمعيت بود........بعد اول انيس الدوله و شمس الدوله و بدرالدوله اينها آمدند. جاى انيس الدوله و امين اقدس را معين كرده بودم. جايشان40
اصل : جاشان
آن قزوين نيست كه ما دو سال پيش از اين آمديم، بالمره عوض شده است، در حقيقت آقاباقرخان سحر كرده است. تمام عمارات و باغها را بطور بسيار خوب همه را تعمير كرده است، در حقيقت از نو ساخته است.... امروز همه اش تعريف آقاباقرخان بود......... امروز هم لقب سعدالسلطنه به آقاباقرخان التفات شد. ر.ك . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر سوم فرنگستان به كوشش دكتر محمداسماعيل رضوانى، فاطمه قاضيها، از انتشارات سازمان اسناد ملى ايران با همكارى مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران: 1369، ص ص 47 و 48.
وليان، كُردان، فشند، آجين دوجين، چندارِ صاحب اختيار42
سليمانخان صاحب اختيار
آمديم بالا. همه پيشخدمتها بودند، امين السلطان، مجدالدوله و سايرين بودند. اطاقهاى خوب توهم توهمى دارد. دور حياط هم كه كاروانسرا مانند است، اطاقهاى كوچك كوچك دارد، كه نصف حرم بايد منزل كنند. يك نردبانى هم گذاشته بودند به پشت بام سردر، مجدالدوله تا نردبان را ديد جست بالا و گفت، آى، هر كس اينجا را نديده است دنيا را نديده است، جاده و آمدن مردم و بُنه خيلى تماشا دارد، تا امين السلطان شنيد، او هم جست بالا، ناظم خلوت و مليجك هم رفتند بالا. من گفتم من كه نمىتوانم از نردبان بالا بيايم، يك گنبدى بود كه قدرى از پشت بام كه آنها رفته بودند كوتاهتر بود، گفتم نردبان را تكيه دادند رفتيم بالا، ديدم درحقيقت خيلى تماشا دارد. دوربين انداختم، حَرَم را ديدم كه مىآمدند.
اول دسته انيس الدوله آمدند، بعد قورق كرديم مردها رفتند. جعفرى تنها را نگاه داشتم، نايب السلطنه خيار داده بود، از ترس اين كه مبادا مليجك بيايد ببيند بخورد، خيارها را توى جيبم گذاشتم، نمك و دوربين را دست جعفرى داده بودم، بعد مليجك و اميناقدس اينها هم آمدند. جعفرى هم رفت بيرون.
اطاق بخارى داشت، آتش كرديم، دود كرد، دود بخاريها خيلى اذيت كرد، هر كس كه وارد شد فكر اين بود كه براى خودش جا و منزل پيدا كند. كسى به كسى نبود. مردم همه توى گِل منزل كردهاند. زمينها همه گِل و شُل است، همه مردم توى گِل برف منزل كردهاند، قال مقال غريبى بود.
بعد از يك ساعت كه همه جابجا شدند، منظم شد و آرام شدند. هوا خيلى خوب صاف و آفتاب بود. الحمدلله عبدالقادرخان و آغاسلطان خواجه نايب السلطنه هم آمده اند. شهاب الملك43
غلامرضاخان شهاب الملک که درهمین سال 1304 ملقب به آصف الدوله شد.
روز چهارشنبه 6 [ جمادىالثانى ] :
بايد برويم به مهمانخانه قشلاق، يعنى مهمانخانه را محاذى قشلاق ساخته اند. از دور ده قشلاق دست چپ پيدا مىشود. نزديك به مهمانخانه آبادى ندارد. خلاصه صبح خيلى زود، وقت اذان از خواب بيدار شدم. كنيز فرستادم ببيند اطاق مليجك گرم است، هيزم دارند يا خير، رفت و آمد گفت اطاقش سرد است و دود مىكند. مىخواستم بگويم بگو مليجك را بياورند. اطاق من، كه ديدم خود مليجك گريه كنان آمد و از عقب او امين اقدس آمد، او هم گريه مىكند.
مليجك مىگفت جاى من گرم بود، امين اقدس آمد، من [ را ] بيدار كرد و فحش مىداد.
امين اقدس هم فحش مىداد و گريه مىكرد، هى به هم فحش مىدادند. صبح به اين زودى، هواى سرد، گريه مليجك و امين اقدس. آخر به هزار معركه مليجك را آرام كرديم و رخت پوشيديم.
هوا ابر تكه تكه بود. كم كم بالا مىآمد، اما چنان سرد بود و يك سوزى مىآمد كه
نعوذباالله. ديگر هر چه تصور كنى سرد است، كالسكه ما هم حاضر بود. دو ساعت از دسته رفته بيرون آمده سوار شديم.
جميع دنيا يخ بسته است. زمين جاده از گِل ديروز سوراخ سوراخ و پست و بلند شده بود وهمين طور يخ بسته بود. كالسكه خيلى بد مىرفت و بد تكان مىخورد.... اگر چه حالت جغرافيايى اين صحرا و دست راست و دست چپ را مكرر نوشته ام و در اين روزنامه لازم نبود بنويسيم. اما چون از وقتى كه داريم باز مىنويسيم :
طرف دست راست امروز كوهها نزديك و بزرگ و برف دار بود. در دامنه اين كوه دهات زياد است. دِه موسكول، زياران، خزنان، آبيكِ نايب ناظر كه معدن ذغال سنگ هم دارد و دهات زياد هست. هوايش ييلاق است و در تابستان خيلى خوش هواست، بعضى جاها سختان دارد. تكه بُز و قوچ و ميش پيدا مىشود. اين كوه چندين راه دارد كه مىرود به تنكابن و اَلَمُوت و طالقان و شاهرود، طرف دست چپ صحراى صاف است و بلوك افشارنشين است كه مىرود تا اول خاك قزوين. طرف دست راست زير آبيك يك دسته ايلات چگنى چادر زدهاند. يك دسته شاهسون اينانلو هم اينجا اُوبه دارند كه قشلاق شاهسون اينانلو است، اسمش ازُوُن اوبه است. از محاذى آبيك كه گذشتيم يك بلندى پيدا شد، نمىشد گفت گردنه است. قدرى بلندى شد، بعد قدرى سرازير شد. آن طرف بلندى مهمانخانه منزل پيدا شد. به آقادائى و ناهارىها، گفتيم برويد ناهار را ببريد منزل.
آنها تاختند، جلو رفتند. بعد ما رانديم، پنج ساعت از دسته گذشته وارد منزل شديم. مهمانخانه بسياربسيار خوبى است. اطاقهاى بخارىدار سفيد قشنگ. يك طرف جاى
امين اقدس و مليجك را معين كرده بودند، يك طرف جاى انيس الدوله و شمس الدوله و سايرين را معين كرده بودند. اطاق من هم وسط بود. چند چادر هم در حياطچه مهمانخانه كه طويله مانند است زده بودند.
خلاصه ناهار خورديم. نيم ساعت بعد از ما حرم آمدند، اول امين اقدس و مليجك آمدند، بعد انيس الدوله و سايرين آمدند. ....... عصر قورق شد. زنها آمدند....
روز پنجشنبه 7 [ جمادىالثانى ] :
بايد برويم به مهمانخانه، [ به ] كَوَنْده. برويم كه مهمانخانه خوبى دارد، و چسبيده است به قشلاق و مزرعه اكراد قزوين. اين مهمانخانه هم به همان اسم موسوم است.... قدرى بالاتر از قراولخانه توى صحرا طرف دست راست چادر زدند. افتاديم به ناهار.
عضدالملك، امين حضور، امين السلطان و ساير پيشخدمتها جمع شدند. هوا صاف و آرام وآفتاب گرم خوبى بود. مردم دماغى داشتند. خيلى صحبت كرديم. احتشام الملك پسرمعتمدالدوله از اول با ما بوده است. اما من امروز او را ديدم.
اينجا كه ما چادر زدهايم سنگهاى معدنى خوب دارد. معلوم است كه اين كوه دست راست معدنهاى خوب دارد و اين سنگها را سيلاب آورده است توى صحرا بايد انشاءالله برگشتن، قهوه چى باشى اينها را بفرستيم سنگ خوب پيدا كنند.... ما هم سوار شده رانديم.
طرف دست راست به كوه نزديك است و برف كمتر دارد. توى صحرا لكّه، لكّه برف است، طرف دست چپ هم كه جلگه دهات قزوين است چندان برف ندارد، از دور دهات پيداست.
دور دهات برف دارد. هر چه به منزل نزديك مىشود برف زيادتر است. همين طور رانديم تا رسيديم به منزل كه مهمانخانه است. اين مهمانخانه از همه مهمانخانهها بزرگتر و قشنگتر است. حرم هم رسيده بودند، جابجا شده بودند.... خلاصه رسيديم. منزل جاى خوبى است. محاذى منزل يك دماغه كوهى است سياه. آقاباقر و امين السلطان هم دم در ايستاده بودند. آقاباقر ديشب آمده بود اينجا را منظم كند، هيزم و غيره حاضر كرده بود. ... بعد از ريش تراشيدن قورُق شد، مردها رفتند، زنها آمدند. مليجك هم ماشاءالله از صبح تا حالا توى حياط بازى مىكند. امروز سر ناهار ايلخانى هم بود، با او خيلى صحبت كرديم. مثل يك گاو شده است.
جمعه 8 [ جمادىالثانى ] :
بايد برويم قزوين خراب شده، صبح از خواب برخاسته رخت پوشيده، حرم و مليجك جلو رفتند. هوا آفتاب و صاف بسيار خوب بود، از اينجا تا قزوين چهارفرسنگ راه است.
سوار كالسكه شده رانديم. هر چه بالا مىرفتيم برف صحرا زياد مىشد، طورى كه بقدر نيم ذرع برف روى زمين است. جاده را عمله برفش را پاك كرده بود، با وجودى كه برف را پاك كرده بودند، باز اين همه جمعيت و اردو كه گذشته بودند، سُم اسب روى برف بود و به گِل نمىرسيد.
خلاصه با نهايت زحمت، از ميان بنه و جمعيت با كالسكه رد شديم و رسيديم به قزوين. از دروازه نو بسيار خوبى، تمام كاشى، كه ما ساخته بوديم وارد شديم، مثل دروازه هاى تهران، ولى اين دروازه مثل پل آن طرف جوى44
اصل : جوب
خيلى باشكوه و محكم ساخته. دو مرتبه عمارت، تالارهاى بزرگ، اطاقهاى ممتاز، تمام با مبل وكاغذ و اسباب، ملزومات، مثل مهمانخانههاى كوچك خوب فرنگستان است. ولى من خيلى كِسل هستم، به اين جهت كسل بودم كه، تلگرافى از صادق خان سركرده رسيده بود كه راه خرزان بواسطه برف و راه يوزباشى چائى بواسطه حركت و طغيان آب مسدود است، نمىشود به هيچ وجه عبور كرد.
امروز منتظر بودم كه صادقخان را ببينم و از وضع راه تحقيق كنم. صادقخان ديده نشد. حاجى خان سركرده سواره غياثوند45
اصل : قياسوند
نصرالملك هم چند روز قبل در مزرعه مانده بود و برف راه نداده بود كه برود. حالا هم معلوم نيست كجاست. سيصد چهارصد سرباز او قبل از اين كه اين راهها مسدود شده بود رفته بودند، اما معين نيست كه آنها در كجا و چه حالت دارند.46
اصل : دارد
شنبه 9 جمادىالثانى :
صبح از خواب برخاستيم، ... رخت پوشيده قورق شكست. پيشخدمتها آمدند. هوا از ديروز الى حال ابر، گاهى برف، گاهى باران، گاهى باد، گاهى كولاك. بسيار هواى كِسل دلتنگ بدى بود. نايب السلطنه فرستاد، عرض كرد كه صادق خان وارد شد، يشموت خان [ ؟ ] و آقاحسين آدم من هم كه براى ديدن راه رفته بودند آمدند، گفتم بسيار خوب، آنها را بياورند از آنها تفصيل راه را سؤال كنيم، حضرات آمدند، يشموتخان و آقاحسين فراشخلوت نايبالسلطنه از راه خرزان رفته بودند و از يوزباشى چاى آمده بودند. اولاً روى صادقخان سياه شده بود، مثل آدمهاى حبشى، عرض كرد، بكلى راه مسدود است و عبور ممكن نيست، يشموتخان و آقاحسين عرض كردند كه برف راه معركه است، سواره محال است ما بتوانيم حركت كنيم، تمام را پياده رفتيم، طورى مىگفتند از راه، كه ممكن نيست بتوان حركت كرد. صادقخان عرض كرد يك نفر سلطان سوار كه بسيار جوان عاقل رشيدى بود با چهار نفر سوار در كولاك گير كرده مرده بودند.پنج شش نفر هم از آدمهاى صادق خان عرض مىكرد [ كه ] مفقودالاثر شده اند. معلوم نيست چه شده و كجا مرده اند.
فردا هم انشاءالله مىرويم مهمانخانه ناهار مىخوريم. علما، اعيان و غيره اينجا حضور خواهند آمد. پس فردا هم ان شاءالله مىرويم به تهران. ان شاءالله تعالى به خواست خدا، دوباره 2047
براساس شواهد موجود اين سفر انجام نشد.
روز چهارشنبه 13 [ جمادىالثانى ] :
مراجعت به تهران، ....امروز رفتم به ينگىامام.
ديروز كه به قشلاق مىآمديم ابر بود و باد شديدى از روبرو مىآمد، شب باد بيشتر شد و برف شديدى آمد. بوران سختى كرد. الحمدلله كه مردم چادر زده بودند، باز خيلى بد گذشت به مردم، از سرما و برف و گل. يك قهوهچى اردو بازار كه با پيشخانه از قشلاق به ينگىامام مىرفت روى مال خشكيده و مرده بود. به فراشهاى پسخانه48
پس خانه : بنه و اسباب شاهى يا اميرى كه از پس آرند فرهنگ معين
روزى كه از قشلاق به ينگه امام مىآمديم، ملك الاطباء را ديديم كه با چند نفر سيد معمم وبعضى اطباى نظام در روى پشت بام يكى از قراولخانه هاى بين راه عباى غريبى49
اصل : قريبى
روز جمعه 15 [ جمادىالثانى ] :
از كرج سوار كالسكه شده به سمت تهران رانديم، هوا آفتاب و صاف بود ولى باد و سوزى مىآمد. اهل اردو، از قاطرچى و شتردار و ساير تماما از اين رفتن به شهر مشعوف و خوشوقت و خوشحال بودند، هيچ كس دلگيرى نداشت. خلاصه رانديم. رسيديم به مهمانخانه شاه آباد، انيس الدوله جلو آمده بودند به مهمانخانه. مليجك و امين اقدس هم عقب سرما بودند.
اين مهمانخانه سرِ آب رودخانه قورى چاى واقع است، قدرى از مهمانخانه رفتيم پايين،رانديم سربالا، كنار يكى از نهرهاى قورى چاى آفتاب گردان زدند، به ناهار افتاديم.
امين السلطان، امين خلوت، اعتمادالسلطنه، سايرين بودند. ناهار خورديم، اعتمادالسلطنه روزنامه خواند، چاى و عصرانه را گفتيم ببرند باغ شاه،امين السلطان، مجدالدوله، امين خلوت، مليجك و بعضىها جلو رفتند باغ شاه..... دو ساعت ونيم به غروب مانده به باغ شاه وارد شديم........ مستقبلين غريبى هم امروز از قبيل ملك آرا، عزالدوله، مؤتمن الدوله پسر وزير خارجه مرحوم و بعضى ديگر جلو آمده بودند.
خلاصه پس از چاى و عصرانه سوار شده به كالسكه رانديم براى شهر.
اهل شهر و مردم تمام توى كوچهها جمع شده بودند و خيلى شادى از آمدن ما مىكردند وخوشوقت بودند. يك ساعت به غروب مانده از خيابان جليل آباد و ميدان ارك وارد باغ شديم.
وزيرنظام،50
محمدابراهيم خان وزير نظام
محمدتقى خان ركن الدوله حاكم خراسان
ميرزاكاظم نورى نظام الملك پسر ارشد ميرزاآقاخان نورى
آقارضاخان اقبال السلطنه، عكاسباشى.
قيه كشيدن : جيغ كشيدن به هنگام جشن، مخصوصا از طرف زنان فرهنگ معين
چوب دستش بود، مىدويد، بازى مىكرد، داد مىكرد، همه خوشوقت بودند، آغاباشى، سايرخواجهها تمام بودند و از آمدن ما تعجب مىكردند و خوشحال بودند.
روز بعد از ورود پسرى داشتيم از آغا شاهزاده به سن شش هفت ماه، مرحوم شد. ... هوا سرد است، ولى بوى بهار مىآيد، اول بنفشه است، تك و توك ديده مىشود....
* * *
[ در اينجا روزنامه سفر ناتمام گيلان كه سطر آخر آن با دستخط خود ناصرالدين شاه مىباشد، به پايان رسيده است، ولى چون در همين صفحه اشعارى را كه خودش سروده درج نموده است،عينا سرودۀ وى به نظر مطالعه كنندگان گرامى مىرسد ] :
اين اشعار را در اول جمادىالاول ايت ئيل توى كالسكه هنگامى كه به دوشان تپه مىرفتم گفته ام وحالا مىنويسم :
خدائى ز جوّ هوا تا به عرش
خدائى به عرش برين تا به فرش
خدائى به مريخ و بر هر شل است
خدائى به هر كور و بر هر شل است
خدائى به برف و به حرف و سخن
خدائى به هر تازه دهر كهن
خدائى به مور و خدائى به مار
خدائى به نور و خدائى به نار
خدائى به برّ و خدائى به بحر
خدائى به لطف و خدائى به قهر
خدائى به شمشير و تير وسنان
خدائى به فولاد و گرز گران
خدائى به شمشاد و بر ارغوان
خداى ضعيفى و هم پهلوان
خدائى به جنگ آوران در نبرد
خدائى به باد و خدائى به گرد
خدائى به صلح و خدائى به جنگ
خدائى به آواز طنبور و چنگ
خدائى به عيسى و موسى و لُوط
خدائى به سرو [ و] به كاج و بلوط
خدائى به هر مجلس و انجمن
خدائى به نظم و به نثر و سخن
خدائى به اين گردش اختران
خدائى زما بدتر و بهتران
خدائى به ابرو [ به ] مژگان چشم
خدائى به علم و خدائى به خشم
خدائى به هر مرده [و] زندهيى
خدائى به هر تازه و ژندهيى
خدايى به باد و خدايى به خاك
خدايى به هر سينه دردناك
خدائى به رخسار گلگون و زرد
خدائى به صحت، خدائى به درد
خدائى به عيسى و موسى و لُوط
خدائى به سرو [ و] به كاج و بلوط
خدائى به هر مجلس و انجمن
خدائى به نظم و به نثر و سخن
خدائى به اين گردش اختران
خدائى زما بدتر و بهتران
خدائى به ابرو [ به ] مژگان چشم
خدائى به علم و خدائى به خشم
خدائى به هر مرده [و] زندهيى
خدائى به هر تازه و ژندهيى
خدايى به باد و خدايى به خاك
خدايى به هر سينه دردناك
خدائى به رخسار گلگون و زرد
خدائى به صحت، خدائى به درد
- «روزنامه سفر گيلان ناصرالدين شاه قاجار، دكتر منوچهر ستوده، گيلان : 1367،مؤسسه فرهنگى جهانگيرى».
- - مجموع غله و خوراک لشکریان و علوفه ٔ اسبها و دیگر حیوانات . آذوقه ٔ لشکریان و سپاهیان یا پادشاهی یا امیری (.لغت نامه دهخدا :یادداشت بخط مؤلف )
- اصل : بخواطر
- ذات الجنب: ورمی باشد در حجاب که آن پرده ای است میان قلب و معده و این ورم گاه در یمین بود و گاهی در یسار و علامات آن درد پهلو با تب و ضیق النفس بود و.....(فرهنگ آنندراج)
- تحتالشعاع : اجتماع آفتاب و ماه در يك برج (فرهنگ معين)
- اصل : بچهگى
- اصل : طهران
- پيشخانه : بار و چادر و اسباب سفر سلاطين كه از پيش برند لغتنامه دهخدا به نقل از انجمن آرا
- بُنه : به ضم اول و فتح ثانى : بار و اسباب و رخوت خانه (برهان قاطع)
- امین اقدس سوگلی شاه و پدرملیجک کوچک معروف به عزیزالسلطان .
- میرزا نایب السلطنه پسر ناصرالدین شاه ، رئیس کل قشون و وزیر جنگ
- حاج ميرزا علىخان امينالدوله
- دفيله : رژه
- میرزا رکن الدوله حاکم خراسان
- خان مشیرالدوله
- اصغرخان امین السلطان
- مستوفی الممالک.
- خان وزیرنظام نایب الحکومه تهران
- فورت فرانسوی رئیس نظمیه.
- محمدصادق خان قاجار شامبياتى، ملقب به اميرنظام.
- عباس ميرزا ملك آرا برادر ناصرالدين شاه، در سال 1295 به روسيه پناهنده شد، اين خبر كه هنگام بازگشت ناصرالدين شاه از سفر دوم فرنگستان به وى رسيد خشم او را برانگيخت و ناسزاهائى را كه نثار ملك آرا كرد مكتوب نمود. ر.ك . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر دوم فرنگستان، به كوشش فاطمه قاضيها، سازمان اسناد ملى ايران، تهران، 1379، ص 287.
- عبدالصمدميرزا عزالدوله برادر ناصرالدين شاه.
- يحيى خان مشيرالدوله برادر ميرزاحسينخان سپهسالار و شوهر چهارم عزت الدوله كه در اين سال وزير عدليه بوده است.
- ملقب به امین اقدس سوگلی و خزانه دارحرم
- تومان آغا فخرالدوله دختر اديب و مورد علاقه ناصرالدين شاه كه بيشتر متن سفرنامه حاضر به خط اوست. وى در جوانى به بيمارى سل درگذشت.
- بزرگ ،زمینی که آب آن را کنده و گود کرده باشد(فرهنگ عمید ) ، بستر پُرشیب رودهای فصلی در مناطق خشک (واژه های مصوب فرهنگستان ).
- محاذات : برابر چيزى قرار گرفتن، مقابل بودن. فرهنگ معين
- ازگی: مزرعه ازگی واقع در ده «وردآورد» بخش کن شهرستان تهران. (فرهنگ جغرافیايی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران. تهران: انتشارات سازمان جغرافیايی نیروهای مسلح، 1370، ج1)
- محمدباقرخان شجاع السلطنه، داماد امين السلطان.
- آغشغه ـ آغشكه: پنجره بزرگ، در اطاق كه به حياط يا كوچه باز شود و داراى شيشه باشد.
- محمدحسن خان صنيع الدوله، اعتمادالسلطنه بعدى.
- آقا ابراهیم امین السلطان.
- اصل : هواسم
- شِه _0eh : در تركى آذربايجانى به معنى رطوبت است.
- الله قلى خان ايلخانى كه سالها رئيس ايل قاجار بوده است.
- محمدابراهيم خان سهام الدوله
- حاج ساسان ميرزا بهاءالدوله
- اصل : جعده
- اصل : بواسته
- اصل : جاشان
- آن قزوين نيست كه ما دو سال پيش از اين آمديم، بالمره عوض شده است، در حقيقت آقاباقرخان سحر كرده است. تمام عمارات و باغها را بطور بسيار خوب همه را تعمير كرده است، در حقيقت از نو ساخته است.... امروز همه اش تعريف آقاباقرخان بود......... امروز هم لقب سعدالسلطنه به آقاباقرخان التفات شد. ر.ك . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر سوم فرنگستان به كوشش دكتر محمداسماعيل رضوانى، فاطمه قاضيها، از انتشارات سازمان اسناد ملى ايران با همكارى مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران: 1369، ص ص 47 و 48.
- سليمانخان صاحب اختيار
- غلامرضاخان شهاب الملک که درهمین سال 1304 ملقب به آصف الدوله شد.
- اصل : جوب
- اصل : قياسوند
- اصل : دارد
- براساس شواهد موجود اين سفر انجام نشد.
- پس خانه : بنه و اسباب شاهى يا اميرى كه از پس آرند فرهنگ معين
- اصل : قريبى
- محمدابراهيم خان وزير نظام
- محمدتقى خان ركن الدوله حاكم خراسان
- ميرزاكاظم نورى نظام الملك پسر ارشد ميرزاآقاخان نورى
- آقارضاخان اقبال السلطنه، عكاسباشى.
- قيه كشيدن : جيغ كشيدن به هنگام جشن، مخصوصا از طرف زنان فرهنگ معين
فاطمه قاضیها، روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفرناتمام گیلان (جمادی الثانی1304 )، پژوهشهای ایرانشناسی، ناموارۀ دکتر محمود افشار، (تهران، 1381، جلد چهاردهم، شماره 89) پیوست دوم
سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۱:۵۷