افتخارالدوله دختر ناصرالدین شاه و خواهر تنی ظل السلطان است ، که در این مقاله به شرح عروسی 5 تن از دختران وی با 5 تن از پسران برادرش ظل السلطان به روایت ناصرالدین شاه پرداخته شده و سپس نقل می شود عداوت ظل السلطان با شوهر خوشنام همین خواهر "ابولفتح خان صارم الدوله و کشتن او در چهل و یک سالگی و.....
كسرائیل خانم كه بعدها ملقب به افتخارالدوله و سپس بانوی عظمیگردید، در سال 1273 ق.، از عفتالسلطنه همسر صیغهای ناصرالدین شاه متولد گردید. 1 شش سال قبل از این تاریخ ناصرالدین شاه، از همین زنصاحب یك پسر موسوم به مسعودمیرزا شده بود كه بعدها ملقب بهظلالسلطان گردید. 2 ظلالسلطان، سومین فرزند شاه بود و قبل از تولد او،ابتدا فخرالملوك از گلینخانم همسر عقدی(در زمان ولیعهدی) شاه پا به عرصة وجود نهاد وسپس محمودمیرزا ولیعهد از شمسالدوله ـ كه نخستین زن عقدیناصرالدین شاه بود ـ تولد یافت. اما این كودك در چهارماهگی درگذشت 3و پس از آن بود كه ظلالسلطان، پسر ارشد شاه گردید ولی چون از همسرصیغهای بود و مادرش شاهزاده نبود، طبق مقررات آن زمان نمیتوانست بهپادشاهی برسد و به همین علت همیشه از این بابت متأثر بود. نگارنده خودسالها قبل سندی ملاحظه نمود كه دستخط ظلالسلطان بود، خطاب بهمادرش. در این نامه ظلالسلطان، ناسزاها و اتهامات زیادی به مادرشمنتسب كرده و اظهار داشته بود كه تو اگر صیغة شاه نبودی، من ولیعهد وسپس پادشاه ایران میشدم.
عفتالسلطنه مادر افتخارالدوله و ظلالسلطان، به خاندان سلطنتیقاجار تعلق نداشت. وی، دختر موسیرضا بیك و یكی از ملازمان ركاببهراممیرزا عموی ناصرالدین شاه بود. 4 به روایتی دیگر نیز عفتالسلطنهدختر رضاقلی بیك غلامپیشخدمت بهمنمیرزا پسر چهارم عباسمیرزانایبالسلطنه بوده كه در زمان ولیعهدی ناصرالدین شاه، به عقد موقت اودرآمد. 5
علی ایحال، ظلالسلطان در یازده سالگی «سال 1277 ق.» ملقب بهیمینالدوله شد و در همین سال به حكومت مازندران منصوب گشت. دراواخر حكومت او یعنی در سال 1282 در مازندران، ناصرالدین شاه بااردوی همایونی مركب از حرم، شاهزادگان و رجال، جهت تماشایكشتیهای روسی به فرحآباد ساری سفر كرد 6. در آنجا ظلالسلطان بهاردوی پدر پیوست. وی در خاطرات خود ضمن شرح حضور در اردویناصرالدین شاه، در مورد دیدار با خواهر كوچكش چنین مینویسد:
«كلیة توقف ما در اردوی همایونی به قدر بیست روز طول كشید.مادر من عفتالسلطنه و خواهری كه از مادر من بود، كسرائیلخانمنام ـ كه طفلی دو سه ساله بود ـ بعد به توسط من افتخارالدوله وبعد ملقب به بانوی عظمی گردید كه تفصیلش مفصلاً میآید؛ خودمن او را شوهر دادم؛ خودم او را و بچههای او را در حجر تربیتخودم بزرگ كردم. او بعد از حركت من به طرف مازندران واسترآباد، متولد شده بود. ندیده بودم او را، در این سفر ملاقاتشكردم؛ طفلی شیرین بود؛ به قرب سه سال ونیم تمام است كه من ازتهران به طرف مازندران رفتهام...»
و باز ظلالسلطان در خاطراتش ضمن شرح بازگشت خود از مازندران،نقل میكند كه عزتالدوله خواهر ناصرالدین شاه و زن امیركبیر، عمة او ـ كهقرار بود مادرزن او بشود ـ چگونه او را در آغوش گرفت و به همراه مادرشعفتالسلطنه و خواهرش كسرائیل خانم به دید و بازدیدهای رسمیپرداخت 7. ظلالسلطان در بخشی دیگر از خاطرات خود، راجع بهعروسی خواهرش افتخارالدوله چنین مینویسد:
«یك سال بود عمة من و مادرزن من عزتالدوله، به یحییخانآجودان مخصوص اعلیحضرت همایونی شوهر كرده ] بود، بعد ازمرگ شیرخان اعتضادالدوله كه شوهر دومش بود [ چون من ومادرم مرحوم عفتالسلطنه دلتنگ بودیم، ] به[ حكم همایونیبرای رفع دلتنگی ما، خواهر اعیانی من كسرائیل خانم ملقب به«افتخارالدوله» ـ كه نامزد ابوالفتحخان پسر سیم (خان خانان)سردار ایروانی 8 بود و مادرش ماه رخسار خانم ملقب بهفخرالدوله، یكی از زنهای متشخصة دنیا بود ـ عروسی كردند.فخرالدوله دختر ولیعهد مرحوم (عباسمیرزا نایبالسلطنه) وهمشیرة صلبی و بطنی محمدشاه مرحوم بود.» 9
بعدها ظلالسلطان، لقب صارمالدوله را از شاه برای ابوالفتحخانگرفت 10 و وی را به وزارت خود در حكومت اصفهان گماشت. چنانچهروایت است، وی در دستگاه ظلالسلطان بسیار معتبر و جوان نجیب ومعقولی بوده است. 11 برادر صارمالدوله، عبدالحسینخان فخرالملكمعروف به كفری بود. مهدی بامداد در مورد وی ضمن اشاره به اصل و نسبو تاریخ تولد [1269 ق. ] اوچنین نقل کرده است :
«میگویند جوان خوشخلق و خوب صورتی بوده و از بانویعظمی اولاد زیادی داشت و در دستگاه ظلالسلطان برادر زن خود،همه كاره و در آن زمان از ثروتمندان قابل ملاحظه بود. 12»
ظلالسلطان، پنج دختر خود را به عقد و ازدواج پنج پسر افتخارالدوله وصارمالدوله در آورد. چنانچه در خاطرات خود به این نكته اشاره نموده:
«ابوالفتح خان صارمالدوله را ـ كه سالها با كثافت و خفت درتهران زندگی میكرد ـ نزد خود آورده، پنج دخترم را به پنج پسرشـكه همشیرهزادههای خودم باشند ـ دادم :
ـ شوكت السلطنه را به قهرمانمیرزای صارمالدوله [بعدی]؛
ـ عزیزالسلطنه را به خانباباخان؛
ـ عفتالدوله را به بدیعالملك دیوانه؛
ـ بدرالدوله را به سلطان محمدخان؛
ـ قمرالدوله را به عباسقلیخان.» 13
باید گفت كه از این پنج زوج، عقد و عروسی چهار زوج در یك روز درتهران و در خانة مادر ظلالسلطان و افتخارالدوله بوده است. داستان اینجشن را ـ كه همة شاهزادگان، درباریان و رجال در آن شركت داشتند ـ بهتراست از ناصرالدینشاه یعنی پدربزرگ عروسها و دامادها بشنویم. مطالبذیل، با تقریر ناصرالدین شاه و دستخط دخترش تومانآغا فخرالدوله بهرشتة تحریر درآمده است:
خاطرات ناصرالدین شاه
روز دوشنبه 14 شهر جمادلالاول [ 1299 ] :
صبح رفتیم بیرون. دیشب از نصف شب باران شروع شدهبود. صبح هم كه من برخاستم، باز هم در كمال شدتمیبارید. ناودانها كار میكرد. باران زیاد میآمد. امروز درخانة عفتالسلطنه مادر ظلالسلطان، مجلس عقدكنان است.دخترهای ظلالسلطان را، برای پسرهای افتخارالدوله عقدمیكنند.
ـ شوكتالسلطنه را به امیرزاده؛
ـ عزیزالسلطنه را به خانباباخان؛
ـ شمسالنهار را به بدیعالملك؛
ـ زینتالملوك را به سلطانمحمدخان میدهند.
عقد را روز شنبه 12 [جمادیالاول]كرده بودند؛ مجلس ومهمانی امروز است. بنابود ما هم به عروسی برویم، صبح كهدیدم این طور بارندگی است، رفتن را موقوف كردیم.ظلالسلطان هم آمد به حضور، به او گفتم نمیروم. چهارساعتبه غروب مانده باران ایستاد؛ هوا باز شد؛ دوباره عازم شدیمبرویم. مردم هیچكس خبر نداشت؛ تا خبر شدند و كالسكه واسب حاضر شدند، قدری طول كشید. بعد كه همه چیز حاضرشد، سوار شدیم رفتیم. در بین كه عقدكنان است و مجلسمهمانی و محشر و قال مقال، دخترِ مادرِ ظلالسلطان ـ كهاسمش افتخارالدوله است ـ زن صارمالدوله، مادر دامادهاـ كهتازه همراه ظلالسلطان از اصفهان آمده است و آبستن بودـدردش گرفته بود، میخواست بزاید. در اطاق دیگر، اوضاعزاییدن او را فراهم آورده بودند. خلاصه از در شمسالعمارهسوار كالسكه شدیم. هوا خیلی سرد بود. به واسطة آمدن باران،زمینها هم خیلی گل بود. رفتیم خانة ظلالسلطان پیاده شدیم.ظلالسلطان، نایبالسلطنه 14، مردم زیادی بودند. یكراست رفتم اندرون به نایبالسلطنه و ظلالسلطان گفتم شماهم بیائید. نایبالسلطنه آمد. اما ظلالسلطان ـ چون عروسیبود ـ خجالت كشید، نیامد.
خلاصه رفتم اندرون؛ تالار مجلس، همة زنها، هركس رامیخواستی از صاحبخانم گرفته تا از كشكول در رفته، همهبودند بجز حرمخانه. تومانآغا 15، تورانآغا 16، زنامامجمعه، زن معیر 17، همگی از پیر و جوان، عمهها،دخترهای فتحعلیشاه، همه بودند. بعضی خوشگل، بعضیبدگل، دختر مخبرالدوله، زن میرزا جوادخان خیلی خوشگلبود. دختر دیگر فخرالدوله، زن اسمعیل خان پسر سردارمحلاتی، برعكس خیلی بد بود. شوهرش هم چندی استگریخته است، رفته است هند. آنجا قدری نشستیم، نارنگیخوردیم؛ غلیانی كشیده شد. از چهار عروس دو عروس را بهحضور آوردند؛ عزتالدوله 18 هم بود. دیگر ملاابو و از اینقبیل اشخاص هر كه را بخواهی بود. بعد آمدیم بیرون، ازپلههای عمارت رفتیم بالا. دستة اهل طرب، محمدصادق،غلامحسین، كمانچهچیها، همة مطربها و رقاصها بودند. دورغلام گردش پلة عمارت نشسته بودند. میزدند و میخواندند.ما آمدیم تالار. ظلالسلطان، نایبالسلطنه، سایرین همهبودند. امینالملك، موچولخان 19، آقاوجیه 20 و بعضی ازپیشخدمتها بودند. درین بین كه از دَرِ باغ سرخوانچه پیدا شد،جلو خوانچه موزیكانچی و نقارهچی و رقاصها بود[ند]. یكپسرة رذلی اسمش كریم سركهایست، جلو خوانچه رذالتمیكرد. جلو خوانچه هم اشخاص عجیب، غریب دیده شد.حكیمالممالك را دیدم 21. امینحضور 22،حاجیبهاءالدوله 23، جعفر، میرزارضاقلی مستوفی عراقیسرجنبان، جهانسوزمیرزا، از همین قبیل اشخاص زیاد بود.حكیمالممالك و امینحضور، از خفت همراه خوانچه اندروننرفتند. آمدند بالا. امینحضور تعریف یكی از رقاصهایخوانندههای بالا را میكرد. پسره، هشت نه سال بیشتر نداشت.امینحضور متصل میگفت: این، بزرگ شود خیلی خوبمیشود؛ تعریف میكرد. موچولخان، او را توبیخ میكرد؛میگفت: امینحضور، از تو قبیح است. پنجاه سال داری،دیگر بس است. بد چیزی [ است]، تعریف بچه رقاص رامیكنی! امینحضور، باز تعریف میكرد. بعد گفتم خوانندههاآمدند، توی تالار نشستند. قدری هم آنجا زدند. بعد آمدیمگلخانة ظلالسلطان گردش كردیم. محمدصادق آمد. یك پیانوتوی گلخانه بود؛ او را قدری زد. یك قناری هم آنجا هست. تادست به پیانو میزنند، قناری هم میخواند. خیلی چیز غریبیاست! تا دست به پیانو زد، قناری هم خواند! قدری هم آنجاگردش كردیم. بعد آمدیم منزل ظلالسلطان. یك عقد وعروسی دیگر هم دارد. دختر مستوفیالممالك را برایجلالالدوله 24عقد میكنند. گویا روز هجدهم، مجلس زنانهدر خانة میرزاعیسی وزیر است.» 25
ظلالسلطان یعنی پدر عروسها، راجع به صارمالدوله «پدر دامادها» وشوهر خواهرش چنین مینویسد:
«تمام مكنتش روزی كه آمد درب خانة من، چهل هزار توماننمیشد. بعد از خواست خدا، به واسطة من، امروز صاحب دوكرور مكنت و دولت شدهاند. بیجهت و سبب، خودش وبچههایش و زنش [ افتخارالدوله] ـ كه همشیرة من باشد ـ چهخیانتها به من كردند، در عوض آن مهربانیهای من! این مطالب را جزخداوند ـ تبارك و تعالی ـ كسی نمیداند. امیدوارم عدالتخداوندی، میانة ما حاكم باشد». 26
اعتمادالسلطنه نیز به این مراسم اشاره نموده و در بخشی از خاطرات آنروز خود، چنین مینویسد :
«.... باران از دیشب میبارد و خانة ظلالسلطان عروسی است.چهار دختر ظلالسلطان را، به چهار پسر صارمالدوله ـ كه ازافتخارالدوله خواهر ظلالسلطان است ـ عقد میكنند. شاه هم بنابود برود؛ به واسطة باریدن باران موقوف فرمودند. بعد كه بارانایستاد رفتند...» 27.
و باز ظلالسلطان، در شرح حال خود دوباره به حكومت بهبهانصارمالدوله اشاره نموده، به شرح ذیل :
«ابوالفتحخان را ـ كه به عرض من لقب صارمالدوله برای او گرفتهبودم از دولت ـ از قمشه مأمور به بهبهان كردم با همشیرهامافتخارالدوله، از این راه مرخص شده میرفتند.» 28
و نیز باز مسعودمیرزا ظلالسلطان، هنگامی كه با اردوی نظامی راهیسفر خوزستان شد، باز به مذمت صارمالدوله پرداخته و مینویسد:«ابوالفتح خان صارمالدوله ـ كه بعد از حكومت بهبهان، همراه خود بهاصفهان فارس نبردم ـ با كمال فلاكت در تهران زندگی میكرد. وقتی به قریبیك سال دو فوج آذربایجان به او ابوابجمع كرده بودند، از كثرت بیعرضگیو بیقابلیتی نتوانسته بود اداره كند؛ افواج بر او شوریده بودند، افواج را از اوگرفته،. به فرمایش مادرم علیاحضرت عفتالسلطنه، او را با همشیره، در این سفر همراه آوردم.پیشخدمت باشی و رئیس خلوت من بود..... 29»
علیای حال بنا به توصیة ظلالسلطان، در تاریخ 14 جمادیالثانیه1303، در زمان تحویل سال و سلام عید نوروز، به كسرائیل خانمافتخارالدوله، خطاب «بانوی عظمی» از طرف ناصرالدین شاه اعطا شد. 30ولی گویا، كینة ظلالسلطان به صارمالدوله پایان نیافتنی است. زیرا بعد ازآنكه برای خواهرش لقب یا خطاب بانوی عظمی را میگیرد، باز درخاطراتش علیه خواهر خود و شوهرش، چنین مینگارد :
یك فتنة بسیار بزرگی به واسطة میرزااسداللهخان نائینی، میرزا،كنسولگری روس و به تحریك و پول همشیرهام «بانوی عظمی» و جوانی ونفهمی بارونفسكی، نایب كنسول روس برپا شد. آن هم خواست خدا وتوجه اعلیحضرت امام زمان ـ روحی و جسمیفداه ـ خوابانید. به قربهفتاد هشتاد نفر بابی را پول داده و تحریك كرده، به كنسولخانة روس بردند.بابیها، آزادی مذهب و آزادی عقیده و شناسایی رسمی میخواستند، بهضمانت دولت روس. معلوم است در میان یك كرور مسلمان متعصب ـ [كهاگر] بكشد به بهشت میرود [و اگر] كشته شود، زودتر به بهشت میرودـ باخیالات ملاهای متعصب، در شهر اصفهان، این فتنه چه قسم عظیم استو ذیلش چه میشد. ولی به خواست خدا و ائمة هدی، من خودم تنها، باشیخمحمدتقی مشهور به «آقا نجفی حجةالاسلام» و یك پسرم، بهراممیرزا ـكه آن شب نزد من بود ـ در میان صدهزار مسلمان متعصب ـ كهمیخواستند، كنسولخانة روس را آتش بزنند و او را با تمام اجزا بكشند ـرفته، فتنه را خوابانیدم. الحق در اینجا «آقای نجفی»، با ما همراهیكرد.» 31
با این همه، روایات به جای مانده از گذشته بیانگر این نكتهاند كه با اینكه ابوالفتح خان صارمالدوله در دستگاه ظلالسلطان برادر زن خود، صاحبقدرت بوده و از ثروت و مكنت قابل ملاحظهای نیز برخوردار بوده است،عاقبت مورد غضب مسعود میرزا ظلالسلطان واقع شد و در تاریخ 3جمادی الثانیه 1305 در سن 41 سالگی 32 به دستور او كشته شد وظلالسلطان دارائی او را تصاحب نمود و بعدها لقب او به پسرش قهرمانمیرزا داده شد. 33
اعتمادالسلطنه، در خاطرات روز سهشنبه غرة جمادیالثانی 1305 خود،راجع به مرگ او چنین مینویسد :
صبح بازدید مجدالدوله رفتم. آنجا شنیدم صارمالدوله بدحال است.تعجب كردم! روزی كه میآمدم او را دیدم، احوالش در نهایت خوبی بود؛تنها درد كمری داشت. سوار شدم....
و باز اعتمادالسلطنه دو روز بعد: «شنیدم دیروز دوساعت به غروب مانده،ابوالفتحخان صارمالدوله، مرحوم شد. زیاد متألم شدم. من با این جوان ازطفولیت آشنا بودم. این شخص پسر خانباباخان سردار و مادرشفخرالدوله، ماه رخسار خانم دختر نایبالسلطنة مرحوم بود. خودش جوانخوشخلق و خوب صورتی بود، افتخارالدوله خواهر صلبی و بطنیظلالسلطان، زنش میباشد؛ اولاد هم از این زن دارد. در دستگاهظلالسلطان همه كاره بود و مكنت زیاد دارد. خداوند او را رحمتكند. 34»
چنین شهرت دارد كه صارمالدوله را، ظلالسلطان با قهوه مسموم نمودكه موجب مرگ او شد. بانوی عظمی هم، از این تاریخ به بعد رسماً برایخود شوهری اختیار ننمود، و همیشة اوقات با ظلالسلطان برادر خود به سرمیبرد. 35
طبیب مخصوص بانوی عظمی، امانالله خان پسر اسدالله خان آقاولیبود كه این شخص از جملة شاگردانی بود كه در سال 1275 برای فرا گرفتنعلوم و فنون، به اروپا فرستاده شدند. 36
افتخارالدوله چند ماه پس از مرگ همسرش، از اصفهان به تهران مسافرتكرده و برای شاه انگشتر الماس هدیه آورد و ناصرالدین شاه نیز، درروضهخوانی او شركت كرد. اعتمادالسلطنه به این مطلب در خاطرات 4 و 9محرم 1306، به شرح ذیل اشاره نموده است :
«خانباباخان پسر صارمالدوله مرحوم با والدهاش افتخارالدوله دخترشاه از اصفهان دیروز آمدند. امروز همراه جلالالدوله حضور آمد.» 37
«.... از جملة تازگیها روز ششم ماه افتخارالدوله، بانوی عظمی ـ كه ازاصفهان آمده ـ شنیدم دو حلقة انگشتر الماس پیشكش حضور شاه برده بودكه یكی پیشكش شاه است و دیگری را برای برادرم عزیزالسلطان آوردم.تملق را به چه درجه رساندهاند. شاه هم انگشتر را به فخرالدوله داده بود.ظاهراً از این وضع پیشكش بیقاعده، چندان خوششان نیامده. در حقیقتانگشتر هم مناسب نبود [ كه] دختر به جهت پدر، پیشكش یا سوغاتبیاورد». 38
«قتل امام حسن علیهالسلام است. صبح درب خانه رفتیم. سر ناهار شاهبودم..... شاه، امروز خانة مادر ظلالسلطان روضة بانوی عظمی، همشیرةظلالسلطان تشریف بردند». 39
و دو ماه بعد باز اعتمادالسلطنه در خاطرات 27 ربیعالثانی 1306 خود،راجع به فریب رقاصهای تهرانی توسط پسران بانوی عظمی و بردن آنها بهاصفهان، چنین نقل میكند:
«..... اسماعیلبزاز، پوستین دارد؛ نپوشیده رفته بود[ نزد شاه][؛عرض میكند كه پسرهای مرحوم صارمالدوله ـ كه خواهرزادههایظلالسلطان باشند ـ رقاصهای مرا فریب دادهاند و این، برای شماننگ است كه رقاص تهران را برای ظلالسلطان ببرند. شاه، سقائیمأمور فرمودند كه برود از حضرت عبدالعظیم رقاصها را از پسربانوی عظمی بگیرد، به اسماعیل بزاز بسپارد....» 40
در سال 1312، باز بانوی عظمی از اصفهان به تهران آمده و در جلالیهمنزل میكند. ناصرالدین شاه، به دیدار بانوی عظمی رفته و ناهار را با اوصرف میكند و چند روز بعد نیز بانوی عظمی، راهی اصفهان میشود. درآن زمان شایع شده بود كه بانوی عظمی، برای گرفتن حكومت فارس برایبرادرش به تهران آمده است و شایعاتی دیگر از این دست. 41
در سال 1326 قمری نیز در جریان انقلاب مشروطیت ،هنگامی که مجلس را به توپ بستند، خانه چند تن از درباریان از جمله ظل السلطان، جلال الدوله و ملکه ایران(همسر ظهیرالدوله) مورد تهاجم قرار گرفت.درین میان خانه بانوی عظمی نیز توسط قزاقان ویران و اسباب واثاثیۀ آن به غارت رفت. 42
اسنادی كه در انتهای این مقاله به چاپ رسیده، حكایت از آن دارد كهبانوی عظمی، تابعیت روسی داشته و برای اینكه مالیات املاك خود رانپردازد، از این موضوع استفاده میكرده است و سفارت روسیه هم، مصراً ازاو حمایت مینموده است.
سبب تبعة روس شدن او، شوهر مرحومش صارمالدوله بوده است كهچون پدر وییعنی حسن خان سردار ایروانی تبعة روس بود ،او نیز به تَبَع پدرش روسی محسوب می شد، و چون بانوی عظمی بعد از شوهرش همسر دیگری اختیار نكرده بود،تبعة روس قلمداد میشد. علی ای حال بهرغم پافشاری این زن درنپرداختن مالیات، در پی مكاتبات مجدانة وزارت مالیه با وزارت امورخارجه و سفارش روس و گماشتگان بانوی عظمی، بالاخره مبلغی مالیاتاز طریق سفارت روس پرداخت میشود. ولی اسناد دیگر، مؤید این نكتهاست كه این مسئله ادامه داشته است. اسنادی نیز، راجع به مسائل حقوقیاین شخص بعد از سالهای 1328 و 29 ق. در دست است كه ارائة آنها،فرصت دیگری را میطلبد.
برای دستیابی و ملاحظه اسناد این مقاله رجوع کنید به:
ر.ک. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری ،به کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی(تهران، دنیای کتاب، 1367)،ج3،ص2062.
مسعود میرزا ظل السلطان،تاریخ سرگذشت مسعودی،به تصحیحو اهتمام حسین خدیو جم( تهران،انتشارات اساطیر،1373)ج1 ص19
ر.ک. عبدالسین نوایی، ولیعهدهای ناصرالدین شاه،مجلۀ یادگار ، سال سوم ،شماره دهم ، خرداد 1326، ص53 -67
عفتالسلطنه مادر افتخارالدوله و ظلالسلطان، به خاندان سلطنتیقاجار تعلق نداشت. وی، دختر موسیرضا بیك و یكی از ملازمان ركاببهراممیرزا عموی ناصرالدین شاه بود. 4
مسعود میرزا ظل السلطان، همان،ج2 ص 689
ر.ک . مهدی بامداد، شرح حل رجال ایران،(تهران زوار، 1371) ج4، ص379
علی ایحال، ظلالسلطان در یازده سالگی «سال 1277 ق.» ملقب بهیمینالدوله شد و در همین سال به حكومت مازندران منصوب گشت. دراواخر حكومت او یعنی در سال 1282 در مازندران، ناصرالدین شاه بااردوی همایونی مركب از حرم، شاهزادگان و رجال، جهت تماشایكشتیهای روسی به فرحآباد ساری سفر كرد 6
ر.ک. روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر اول فرنگستان ، به کوشش فاطمه قاضیها ( تهران:سازمان اسناد ملی ایران، 1377 ) ص 365 و 399.
«كلیة توقف ما در اردوی همایونی به قدر بیست روز طول كشید.مادر من عفتالسلطنه و خواهری كه از مادر من بود، كسرائیلخانمنام ـ كه طفلی دو سه ساله بود ـ بعد به توسط من افتخارالدوله وبعد ملقب به بانوی عظمی گردید كه تفصیلش مفصلاً میآید؛ خودمن او را شوهر دادم؛ خودم او را و بچههای او را در حجر تربیتخودم بزرگ كردم. او بعد از حركت من به طرف مازندران واسترآباد، متولد شده بود. ندیده بودم او را، در این سفر ملاقاتشكردم؛ طفلی شیرین بود؛ به قرب سه سال ونیم تمام است كه من ازتهران به طرف مازندران رفتهام...»
و باز ظلالسلطان در خاطراتش ضمن شرح بازگشت خود از مازندران،نقل میكند كه عزتالدوله خواهر ناصرالدین شاه و زن امیركبیر، عمة او ـ كهقرار بود مادرزن او بشود ـ چگونه او را در آغوش گرفت و به همراه مادرشعفتالسلطنه و خواهرش كسرائیل خانم به دید و بازدیدهای رسمیپرداخت 7
ر. ک مسعود میرزا ظل السلطان ، همان ، ج 1، ص168
«یك سال بود عمة من و مادرزن من عزتالدوله، به یحییخانآجودان مخصوص اعلیحضرت همایونی شوهر كرده ] بود، بعد ازمرگ شیرخان اعتضادالدوله كه شوهر دومش بود [ چون من ومادرم مرحوم عفتالسلطنه دلتنگ بودیم، ] به[ حكم همایونیبرای رفع دلتنگی ما، خواهر اعیانی من كسرائیل خانم ملقب به«افتخارالدوله» ـ كه نامزد ابوالفتحخان پسر سیم (خان خانان)سردار ایروانی 8
محمد حسن خان سردارایروانی نسبتی با دو برادر سردار در جنگ دوم روس(حسین خان سردار ایروانی و حسن خان سردار ایروانی) یا بعبارتی سرداران قزوینی ندارد. ایشان فرزند سردار محمد خان ایروانی حاکم سابق ایروان بود که توسط عباس میرزا خلع قدرت شد، به نقل از(آقای امیر علی سردار ایروانی ندیده محمد حسن خان سردار ایروانی)
مسعود میرزا ظل السلطان ، همان ، ج 2، ص442.
بعدها ظلالسلطان، لقب صارمالدوله را از شاه برای ابوالفتحخانگرفت 10
همان ، ص445 .
ر. ک . محمد حسن خان اعتماد السلطنه،روزنانه خاطرات اعتماد السلطنه، به کوشش ایرج افشار، (تهران ، امیر کبیر،1356 )ص146
«میگویند جوان خوشخلق و خوب صورتی بوده و از بانویعظمی اولاد زیادی داشت و در دستگاه ظلالسلطان برادر زن خود،همه كاره و در آن زمان از ثروتمندان قابل ملاحظه بود. 12
مهدی بامداد، همان ، ج1 ، ص51
ظلالسلطان، پنج دختر خود را به عقد و ازدواج پنج پسر افتخارالدوله وصارمالدوله در آورد. چنانچه در خاطرات خود به این نكته اشاره نموده:
«ابوالفتح خان صارمالدوله را ـ كه سالها با كثافت و خفت درتهران زندگی میكرد ـ نزد خود آورده، پنج دخترم را به پنج پسرشـكه همشیرهزادههای خودم باشند ـ دادم :
ـ شوكت السلطنه را به قهرمانمیرزای صارمالدوله [بعدی]؛
ـ عزیزالسلطنه را به خانباباخان؛
ـ عفتالدوله را به بدیعالملك دیوانه؛
ـ بدرالدوله را به سلطان محمدخان؛
ـ قمرالدوله را به عباسقلیخان.» 13
مسعود میرزا ظل السلطان ، همان ، ج 2، ص679.
باید گفت كه از این پنج زوج، عقد و عروسی چهار زوج در یك روز درتهران و در خانة مادر ظلالسلطان و افتخارالدوله بوده است. داستان اینجشن را ـ كه همة شاهزادگان، درباریان و رجال در آن شركت داشتند ـ بهتراست از ناصرالدینشاه یعنی پدربزرگ عروسها و دامادها بشنویم. مطالبذیل، با تقریر ناصرالدین شاه و دستخط دخترش تومانآغا فخرالدوله بهرشتة تحریر درآمده است:
خاطرات ناصرالدین شاه
روز دوشنبه 14 شهر جمادلالاول [ 1299 ] :
صبح رفتیم بیرون. دیشب از نصف شب باران شروع شدهبود. صبح هم كه من برخاستم، باز هم در كمال شدتمیبارید. ناودانها كار میكرد. باران زیاد میآمد. امروز درخانة عفتالسلطنه مادر ظلالسلطان، مجلس عقدكنان است.دخترهای ظلالسلطان را، برای پسرهای افتخارالدوله عقدمیكنند.
ـ شوكتالسلطنه را به امیرزاده؛
ـ عزیزالسلطنه را به خانباباخان؛
ـ شمسالنهار را به بدیعالملك؛
ـ زینتالملوك را به سلطانمحمدخان میدهند.
عقد را روز شنبه 12 [جمادیالاول]كرده بودند؛ مجلس ومهمانی امروز است. بنابود ما هم به عروسی برویم، صبح كهدیدم این طور بارندگی است، رفتن را موقوف كردیم.ظلالسلطان هم آمد به حضور، به او گفتم نمیروم. چهارساعتبه غروب مانده باران ایستاد؛ هوا باز شد؛ دوباره عازم شدیمبرویم. مردم هیچكس خبر نداشت؛ تا خبر شدند و كالسكه واسب حاضر شدند، قدری طول كشید. بعد كه همه چیز حاضرشد، سوار شدیم رفتیم. در بین كه عقدكنان است و مجلسمهمانی و محشر و قال مقال، دخترِ مادرِ ظلالسلطان ـ كهاسمش افتخارالدوله است ـ زن صارمالدوله، مادر دامادهاـ كهتازه همراه ظلالسلطان از اصفهان آمده است و آبستن بودـدردش گرفته بود، میخواست بزاید. در اطاق دیگر، اوضاعزاییدن او را فراهم آورده بودند. خلاصه از در شمسالعمارهسوار كالسكه شدیم. هوا خیلی سرد بود. به واسطة آمدن باران،زمینها هم خیلی گل بود. رفتیم خانة ظلالسلطان پیاده شدیم.ظلالسلطان، نایبالسلطنه 14
کامران میرزا نایب السلطنه
خلاصه رفتم اندرون؛ تالار مجلس، همة زنها، هركس رامیخواستی از صاحبخانم گرفته تا از كشكول در رفته، همهبودند بجز حرمخانه. تومانآغا 15
تومان آغا فخرالدوله بعدی (دختر شاه از خازن الدوله)
توران آغا فروغ الدوله بعدی (دختر شاه از خازن الدوله)
عصمت الدوله ( دختر شاه از تاج الدوله)
خواهر شاه ، همسر امیر کبیر، اعتضاد الدوله، یحیی خان مشیرالدوله و..
موچول خان= صریق السلطنه.
آقا وجیه پسر عضدالدوله، سیف الملک سردارمعظم.
علی نقی حکیم الممالک ، طبیب ، روزنامه خوان ،کتابخوان و مترجم ناصرالدین شاه
میرزا علی آشتیانی امین حضور
ساسان میرزا بهاء الدوله
سلطان حسین میرزا جلال الدوله پسر ظل السلطان و نوه امیر کبیر
اسناد خاطرات ناصرالدین شاه، سال 1299، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، آرشیو اسناد.
ظلالسلطان یعنی پدر عروسها، راجع به صارمالدوله «پدر دامادها» وشوهر خواهرش چنین مینویسد:
«تمام مكنتش روزی كه آمد درب خانة من، چهل هزار توماننمیشد. بعد از خواست خدا، به واسطة من، امروز صاحب دوكرور مكنت و دولت شدهاند. بیجهت و سبب، خودش وبچههایش و زنش [ افتخارالدوله] ـ كه همشیرة من باشد ـ چهخیانتها به من كردند، در عوض آن مهربانیهای من! این مطالب را جزخداوند ـ تبارك و تعالی ـ كسی نمیداند. امیدوارم عدالتخداوندی، میانة ما حاكم باشد». 26
مسعود میرزا ظل السلطان ، همان
اعتمادالسلطنه نیز به این مراسم اشاره نموده و در بخشی از خاطرات آنروز خود، چنین مینویسد :
«.... باران از دیشب میبارد و خانة ظلالسلطان عروسی است.چهار دختر ظلالسلطان را، به چهار پسر صارمالدوله ـ كه ازافتخارالدوله خواهر ظلالسلطان است ـ عقد میكنند. شاه هم بنابود برود؛ به واسطة باریدن باران موقوف فرمودند. بعد كه بارانایستاد رفتند...» 27
روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ، همان
و باز ظلالسلطان، در شرح حال خود دوباره به حكومت بهبهانصارمالدوله اشاره نموده، به شرح ذیل :
«ابوالفتحخان را ـ كه به عرض من لقب صارمالدوله برای او گرفتهبودم از دولت ـ از قمشه مأمور به بهبهان كردم با همشیرهامافتخارالدوله، از این راه مرخص شده میرفتند.» 28
مسعود میرزا ظل السلطان ، همان،ج2،ص445
و نیز باز مسعودمیرزا ظلالسلطان، هنگامی كه با اردوی نظامی راهیسفر خوزستان شد، باز به مذمت صارمالدوله پرداخته و مینویسد:«ابوالفتح خان صارمالدوله ـ كه بعد از حكومت بهبهان، همراه خود بهاصفهان فارس نبردم ـ با كمال فلاكت در تهران زندگی میكرد. وقتی به قریبیك سال دو فوج آذربایجان به او ابوابجمع كرده بودند، از كثرت بیعرضگیو بیقابلیتی نتوانسته بود اداره كند؛ افواج بر او شوریده بودند، افواج را از اوگرفته،. به فرمایش مادرم علیاحضرت عفتالسلطنه، او را با همشیره، در این سفر همراه آوردم.پیشخدمت باشی و رئیس خلوت من بود..... 29
همان،ص579
علیای حال بنا به توصیة ظلالسلطان، در تاریخ 14 جمادیالثانیه1303، در زمان تحویل سال و سلام عید نوروز، به كسرائیل خانمافتخارالدوله، خطاب «بانوی عظمی» از طرف ناصرالدین شاه اعطا شد. 30
اعتماد السلطنه، همان ص420
یك فتنة بسیار بزرگی به واسطة میرزااسداللهخان نائینی، میرزا،كنسولگری روس و به تحریك و پول همشیرهام «بانوی عظمی» و جوانی ونفهمی بارونفسكی، نایب كنسول روس برپا شد. آن هم خواست خدا وتوجه اعلیحضرت امام زمان ـ روحی و جسمیفداه ـ خوابانید. به قربهفتاد هشتاد نفر بابی را پول داده و تحریك كرده، به كنسولخانة روس بردند.بابیها، آزادی مذهب و آزادی عقیده و شناسایی رسمی میخواستند، بهضمانت دولت روس. معلوم است در میان یك كرور مسلمان متعصب ـ [كهاگر] بكشد به بهشت میرود [و اگر] كشته شود، زودتر به بهشت میرودـ باخیالات ملاهای متعصب، در شهر اصفهان، این فتنه چه قسم عظیم استو ذیلش چه میشد. ولی به خواست خدا و ائمة هدی، من خودم تنها، باشیخمحمدتقی مشهور به «آقا نجفی حجةالاسلام» و یك پسرم، بهراممیرزا ـكه آن شب نزد من بود ـ در میان صدهزار مسلمان متعصب ـ كهمیخواستند، كنسولخانة روس را آتش بزنند و او را با تمام اجزا بكشند ـرفته، فتنه را خوابانیدم. الحق در اینجا «آقای نجفی»، با ما همراهیكرد.» 31
مسعود میرزا ظلالسلطان، همان،ص695
با این همه، روایات به جای مانده از گذشته بیانگر این نكتهاند كه با اینكه ابوالفتح خان صارمالدوله در دستگاه ظلالسلطان برادر زن خود، صاحبقدرت بوده و از ثروت و مكنت قابل ملاحظهای نیز برخوردار بوده است،عاقبت مورد غضب مسعود میرزا ظلالسلطان واقع شد و در تاریخ 3جمادی الثانیه 1305 در سن 41 سالگی 32
مهدی بامداد ، همان ، ج1 ص51.
دکتر باقر عاقلی،شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصرایران،(تهران:نشر گفتار و نشر علمی،1370)،ج2 ص1245
اعتمادالسلطنه، در خاطرات روز سهشنبه غرة جمادیالثانی 1305 خود،راجع به مرگ او چنین مینویسد :
صبح بازدید مجدالدوله رفتم. آنجا شنیدم صارمالدوله بدحال است.تعجب كردم! روزی كه میآمدم او را دیدم، احوالش در نهایت خوبی بود؛تنها درد كمری داشت. سوار شدم....
و باز اعتمادالسلطنه دو روز بعد: «شنیدم دیروز دوساعت به غروب مانده،ابوالفتحخان صارمالدوله، مرحوم شد. زیاد متألم شدم. من با این جوان ازطفولیت آشنا بودم. این شخص پسر خانباباخان سردار و مادرشفخرالدوله، ماه رخسار خانم دختر نایبالسلطنة مرحوم بود. خودش جوانخوشخلق و خوب صورتی بود، افتخارالدوله خواهر صلبی و بطنیظلالسلطان، زنش میباشد؛ اولاد هم از این زن دارد. در دستگاهظلالسلطان همه كاره بود و مكنت زیاد دارد. خداوند او را رحمتكند. 34
اعتمادالسلطنه، همان ، ص542 .
چنین شهرت دارد كه صارمالدوله را، ظلالسلطان با قهوه مسموم نمودكه موجب مرگ او شد. بانوی عظمی هم، از این تاریخ به بعد رسماً برایخود شوهری اختیار ننمود، و همیشة اوقات با ظلالسلطان برادر خود به سرمیبرد. 35
مهدی بامداد ، همان ، ج1، ص51
طبیب مخصوص بانوی عظمی، امانالله خان پسر اسدالله خان آقاولیبود كه این شخص از جملة شاگردانی بود كه در سال 1275 برای فرا گرفتنعلوم و فنون، به اروپا فرستاده شدند. 36
مهدی بامداد ، همان ، ج5، ص25
افتخارالدوله چند ماه پس از مرگ همسرش، از اصفهان به تهران مسافرتكرده و برای شاه انگشتر الماس هدیه آورد و ناصرالدین شاه نیز، درروضهخوانی او شركت كرد. اعتمادالسلطنه به این مطلب در خاطرات 4 و 9محرم 1306، به شرح ذیل اشاره نموده است :
«خانباباخان پسر صارمالدوله مرحوم با والدهاش افتخارالدوله دخترشاه از اصفهان دیروز آمدند. امروز همراه جلالالدوله حضور آمد.» 37
اعتمادالسلطنه، همان ، ص590.
«.... از جملة تازگیها روز ششم ماه افتخارالدوله، بانوی عظمی ـ كه ازاصفهان آمده ـ شنیدم دو حلقة انگشتر الماس پیشكش حضور شاه برده بودكه یكی پیشكش شاه است و دیگری را برای برادرم عزیزالسلطان آوردم.تملق را به چه درجه رساندهاند. شاه هم انگشتر را به فخرالدوله داده بود.ظاهراً از این وضع پیشكش بیقاعده، چندان خوششان نیامده. در حقیقتانگشتر هم مناسب نبود [ كه] دختر به جهت پدر، پیشكش یا سوغاتبیاورد». 38
اعتمادالسلطنه، همان ، ص592.
«قتل امام حسن علیهالسلام است. صبح درب خانه رفتیم. سر ناهار شاهبودم..... شاه، امروز خانة مادر ظلالسلطان روضة بانوی عظمی، همشیرةظلالسلطان تشریف بردند». 39
اعتمادالسلطنه، همان ، ص600
و دو ماه بعد باز اعتمادالسلطنه در خاطرات 27 ربیعالثانی 1306 خود،راجع به فریب رقاصهای تهرانی توسط پسران بانوی عظمی و بردن آنها بهاصفهان، چنین نقل میكند:
«..... اسماعیلبزاز، پوستین دارد؛ نپوشیده رفته بود[ نزد شاه][؛عرض میكند كه پسرهای مرحوم صارمالدوله ـ كه خواهرزادههایظلالسلطان باشند ـ رقاصهای مرا فریب دادهاند و این، برای شماننگ است كه رقاص تهران را برای ظلالسلطان ببرند. شاه، سقائیمأمور فرمودند كه برود از حضرت عبدالعظیم رقاصها را از پسربانوی عظمی بگیرد، به اسماعیل بزاز بسپارد....» 40
اعتمادالسلطنه، همان ، ص610
در سال 1312، باز بانوی عظمی از اصفهان به تهران آمده و در جلالیهمنزل میكند. ناصرالدین شاه، به دیدار بانوی عظمی رفته و ناهار را با اوصرف میكند و چند روز بعد نیز بانوی عظمی، راهی اصفهان میشود. درآن زمان شایع شده بود كه بانوی عظمی، برای گرفتن حكومت فارس برایبرادرش به تهران آمده است و شایعاتی دیگر از این دست. 41
اعتمادالسلطنه، همان ، ص 986 و 987
در سال 1326 قمری نیز در جریان انقلاب مشروطیت ،هنگامی که مجلس را به توپ بستند، خانه چند تن از درباریان از جمله ظل السلطان، جلال الدوله و ملکه ایران(همسر ظهیرالدوله) مورد تهاجم قرار گرفت.درین میان خانه بانوی عظمی نیز توسط قزاقان ویران و اسباب واثاثیۀ آن به غارت رفت. 42
- ر.ک. جهانگیر قائم مقامی،اسناد تاریخی وقایع مشروطیت ایران، «نامه های ظهیرالدوله» ،(تهران:کتابخانه طهوری، 1348 )ص46
اسنادی كه در انتهای این مقاله به چاپ رسیده، حكایت از آن دارد كهبانوی عظمی، تابعیت روسی داشته و برای اینكه مالیات املاك خود رانپردازد، از این موضوع استفاده میكرده است و سفارت روسیه هم، مصراً ازاو حمایت مینموده است.
سبب تبعة روس شدن او، شوهر مرحومش صارمالدوله بوده است كهچون پدر وییعنی حسن خان سردار ایروانی تبعة روس بود ،او نیز به تَبَع پدرش روسی محسوب می شد، و چون بانوی عظمی بعد از شوهرش همسر دیگری اختیار نكرده بود،تبعة روس قلمداد میشد. علی ای حال بهرغم پافشاری این زن درنپرداختن مالیات، در پی مكاتبات مجدانة وزارت مالیه با وزارت امورخارجه و سفارش روس و گماشتگان بانوی عظمی، بالاخره مبلغی مالیاتاز طریق سفارت روس پرداخت میشود. ولی اسناد دیگر، مؤید این نكتهاست كه این مسئله ادامه داشته است. اسنادی نیز، راجع به مسائل حقوقیاین شخص بعد از سالهای 1328 و 29 ق. در دست است كه ارائة آنها،فرصت دیگری را میطلبد.
برای دستیابی و ملاحظه اسناد این مقاله رجوع کنید به:
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/92438
- ر.ک. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری ،به کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی(تهران، دنیای کتاب، 1367)،ج3،ص2062.
- مسعود میرزا ظل السلطان،تاریخ سرگذشت مسعودی،به تصحیحو اهتمام حسین خدیو جم( تهران،انتشارات اساطیر،1373)ج1 ص19
- ر.ک. عبدالسین نوایی، ولیعهدهای ناصرالدین شاه،مجلۀ یادگار ، سال سوم ،شماره دهم ، خرداد 1326، ص53 -67
- مسعود میرزا ظل السلطان، همان،ج2 ص 689
- ر.ک . مهدی بامداد، شرح حل رجال ایران،(تهران زوار، 1371) ج4، ص379
- ر.ک. روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر اول فرنگستان ، به کوشش فاطمه قاضیها ( تهران:سازمان اسناد ملی ایران، 1377 ) ص 365 و 399.
- ر. ک مسعود میرزا ظل السلطان ، همان ، ج 1، ص168
- محمد حسن خان سردارایروانی نسبتی با دو برادر سردار در جنگ دوم روس(حسین خان سردار ایروانی و حسن خان سردار ایروانی) یا بعبارتی سرداران قزوینی ندارد. ایشان فرزند سردار محمد خان ایروانی حاکم سابق ایروان بود که توسط عباس میرزا خلع قدرت شد، به نقل از(آقای امیر علی سردار ایروانی ندیده محمد حسن خان سردار ایروانی)
- مسعود میرزا ظل السلطان ، همان ، ج 2، ص442.
- همان ، ص445 .
- ر. ک . محمد حسن خان اعتماد السلطنه،روزنانه خاطرات اعتماد السلطنه، به کوشش ایرج افشار، (تهران ، امیر کبیر،1356 )ص146
- مهدی بامداد، همان ، ج1 ، ص51
- مسعود میرزا ظل السلطان ، همان ، ج 2، ص679.
- کامران میرزا نایب السلطنه
- تومان آغا فخرالدوله بعدی (دختر شاه از خازن الدوله)
- توران آغا فروغ الدوله بعدی (دختر شاه از خازن الدوله)
- عصمت الدوله ( دختر شاه از تاج الدوله)
- خواهر شاه ، همسر امیر کبیر، اعتضاد الدوله، یحیی خان مشیرالدوله و..
- موچول خان= صریق السلطنه.
- آقا وجیه پسر عضدالدوله، سیف الملک سردارمعظم.
- علی نقی حکیم الممالک ، طبیب ، روزنامه خوان ،کتابخوان و مترجم ناصرالدین شاه
- میرزا علی آشتیانی امین حضور
- ساسان میرزا بهاء الدوله
- سلطان حسین میرزا جلال الدوله پسر ظل السلطان و نوه امیر کبیر
- اسناد خاطرات ناصرالدین شاه، سال 1299، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، آرشیو اسناد.
- مسعود میرزا ظل السلطان ، همان
- روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ، همان
- مسعود میرزا ظل السلطان ، همان،ج2،ص445
- همان،ص579
- اعتماد السلطنه، همان ص420
- مسعود میرزا ظلالسلطان، همان،ص695
- مهدی بامداد ، همان ، ج1 ص51.
- دکتر باقر عاقلی،شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصرایران،(تهران:نشر گفتار و نشر علمی،1370)،ج2 ص1245
- اعتمادالسلطنه، همان ، ص542 .
- مهدی بامداد ، همان ، ج1، ص51
- مهدی بامداد ، همان ، ج5، ص25
- اعتمادالسلطنه، همان ، ص590.
- اعتمادالسلطنه، همان ، ص592.
- اعتمادالسلطنه، همان ، ص600
- اعتمادالسلطنه، همان ، ص610
- اعتمادالسلطنه، همان ، ص 986 و 987
- - ر.ک. جهانگیر قائم مقامی،اسناد تاریخی وقایع مشروطیت ایران، «نامه های ظهیرالدوله» ،(تهران:کتابخانه طهوری، 1348 )ص46
گنجینه اسناد :: بهار 1383 - شماره 53صص12-22
شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱:۲۲