نسبنامۀ دولت کی قباد
ورق بر ورق هر سوئی برده باد
«نظامی»
نسخههای خطی فارسی و به تبع آن آثار هنری، نفایس فرهنگی و حاصل تلاش عالمان و هنرمندان کشورمان ایران در طول تاریخ بارها و به اشکال مختلف مورد تهاجم بی رحمانه و دَدمنشانه قرار گرفته است.
چنانچه سلطان محمود غزنوی و پدرش سبکتکین، امیرنشینها و فرمانرواییهای محلی ایران زمین را که هر کدام یک کانون زبان فارسی دری و فرهنگ ایرانی بود، یکی پس از دیگری از میان برداشتند و کتابخانۀ عظیم ری را در آتش سوزاندند.1
http://www.aariaboom.com/content/view/2314/191
محمد بن احمدبن علی بن محمد، ملقب به نورالدین .منشی مخصوص سلطان جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیرۀ جلال الدین است . وی در نیمه اول قرن هفتم می زیست . ابتدا از ملازمان ولاة محلی شهر نسا [در خراسان] بود،و به سال 621 ه' . ق. از طرف والی نسا به دربار سلطان جلال الدین آمد و در ری به خدمت وی رسید و اندکی بعد به منصب کتابت انشای سلطان نایل گشت و تا آخر عمر سلطان جلال الدین [سال 628] با وی بود به سال 629 در میافارقین اقامت گزید و در همانجا به تصنیف کتاب نفثۀالمصدور به زبان فارسی در شرح مصائب زندگی خویش پرداخت و در سال 639 کتابی دیگر در سرگذشت سلطان جلال الدین به پرداخت ، که اکنون از معتبرترین منابع تاریخی اواخر عهد خوارزمشاهیان و دوران استیلای تاتار به شمار است از (تاریخ مغول تالیف اقبال ص 481) (لغت نامه دهخدا).
ر.ک. اسماعیل شفق – بنگاه های فرهنگ و ادب ایران در یورش مغول / نشریه گیلان ما، شمارۀ 11 تابستان 1382، صص 40-32
ر.ک. سورنا گیلانی، تأثیر حمله مغولان بر دانش، فرهنگ و آموزش نشریه ایران مهر، شمارۀ 16و17 شهریور 1384، ص 57 و 58
ناهید حبیبی آزاد، مروری بر کتابخانه های دورۀ مغول، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، جلد اول، دانشگاه شهید بهشتی سال 1379، ص 412
ر.ک. سید احمد حسینی اشکوری، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مفتی الشیعه (قم – ایران، 1381) مجمع ذخائر اسلامی، مقدمه
در این جنگ فرمانده چیره روسی دستور داد کتاب های خطی بقعۀ شیخ صفی الدین را بار کنند و به ماورای قفقاز ببرند و مردم تنها توقعی که داشتند این بود که از روی آنها نسخه بردارند.7
ر.ک. سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر (تهران: انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368)، صص 168-167
جمشید کیانفر، انتقال کتابخانۀ شیخ صفی به روسیه، امانت یا تاراج؛ http://vatanyoli.blog fa.com/post-87.as px نشریه دانشجویی وطن یولی
در عین حال باید به این نکته اذعان کرد که در مقابل تهاجم و آتش زدن و تاراج کتابها از سوی دشمنان، شاهان هنگامی که به قدرت می رسیدند، با انگیزه های مختلف به گردآوری کتاب و تأسیس کتابخانه های سلطنتی اقدام می کردند. مجموعه سازی و فراهم آوری، گردآوری و تأمین منابع کتابخانه های سلطتنی به برکت قدرت و ثروت شاهان چندان دشوار نبود. جست و جو و شناسایی کتب با ارزش در اقصی نقاط تحت سلطه توسط مأموران ویژه، غنیمت گیری کتابخانه های کشورهای مغلوب در لشکرکشی ها، و بالاخره خریداری کتاب و یا مجموعه های شخصی، شکل های مختلف فراهم آوری بوده است. این ندیم می گوید: اردشیر بابکان پس از تکیه بر مسند حکومت دستور داد کلیه کتب باقیمانده از دوران گذشته را که پراکنده بود، از چین و هند گردآوری کنند و در گنجینه ای نگهداری نمایند. نیزپس از اسلام عضدالدوله دیلمی از پادشاهان آل بویه در قرن چهارم هجری از کسانی بود که به کتاب و علم گرایش داشت ، چنانچه کتابخانۀ بزرگی در شیراز و در محل کاخ خود تأسیس کرد. همچنین سلطان محمود غزنوی که همان طور که در سطور پیشین اشاره شد در «ری» کتابسوزی به راه انداخت ، زمانی که به قدرت رسید ، به تقلید از شاهان آل بویه و سلاطین قبل از خود کتابخانه با شکوهی در غزنه تأسیس کرد که منابع آن را از باقیمانده کتابخانه های دیلمان، عراق، خراسان، و هندوستان فراهم آورده بود. وی پس از فتح شهرها کتابخانه های آنجا را غصب، کتب کلامی یا آنچه متعلق به رافضیان و معتزلیان بود می سوزاند و مابقی کتب را به غزنه منتقل می کرد. غیاث الدین میرزا بایسنقر تیموری (802-838 ق)، فردی دانش دوست و هنرپرور بود ، چنانچه کتابخانه ای بی نظیر در هرات تأسیس کرد ، او خود شعر میسرود و خطاط چیرهدستی بود، به کتابآرایی علاقهمند بود، و به تهیه، استنساخ، و جمعآوری کتاب و رواج هنرهای مربوط به آن عشق میورزید.9
http://portal.nlai.ir/daka/wiki%20pages
صفویان به خصوص شاه عباس به طرز قابل توجهی بر غنای کتابخانۀ شیخ صفی الدین اردبیلی در اردبیل و آستان قدس رضوی در مشهد افزودند.
در دورۀ قاجار فتحعلی شاه، دومین پادشاه این سلسله، به سبب علاقه ای که به کتب نفیس و آثار هنری داشت به تأسیس کتابخانه ای در کاخ گلستان همت گماشت و برای تجهیز آن به گردآوری جمعی از ادیبان و هنرمندان در دستگاه خود پرداخت، و با همکاری آنها، کتابخانۀ شاهنشاهی را که بعدها، در زمان ناصرالدین شاه به «کتابخانۀ سلطنتی» تغییر نام داد، تأسیس نمود و آنجا را به گنجینه ای از کتب نفیس علمی و ادبی که دارای ارزش هنری بودند تبدیل کرد و آثار هنری و علمی گذشتگان از قبیل کتاب های باقیمانده از شاهان صفویه و زندیه و همچنین ذخایر نادرشاه و غیره را در آن جای داد.
. ناصرالدین شاه در سراسر دوران سلطنتش ریاست این کتابخانه را نیز بر عهده گرفت وبه جمع آوری و خرید کتب و مرقعات، تابلوهای نقاشی و سایر آثار هنری پرداخت و با سعی و تلاشی که در نگهداری آنها به کار برد، کتابخانه را بیش از پیش غنی ساخت.10
رک: بدری آتابای، «کتابخانه سلطنتی ایران»، یغما، س 29 (1355)، 9: 224-246
پس از مرگ ناصرالدین شاه در سال 1313 ق، مظفرالدین شاه با تعداد زیادی از افرادِ دون مایه، که در تبریز گِرد او بودند ، ، از تبریز به تهران آمد و به هریک از آنها منصبی داد و از جمله میرزا علی را که در تبریز کتابدار او بود، به سمت کتابدار باشی یا رئیس کتابخانۀ سلطنتی منصوب کرد و او را به لسان الدوله ملقب ساخت.11
رک: مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران (تهران، زوار، 1370)، 2 : 385
مظفرالدین شاه قاجار که پادشاهی ناتوان در اجرای امور مملکتی بود، ضعف و بی کفایتی خود را نیز در انتخاب کتابدار سلطنتی بروز داد. در این رابطه باید گفت که از دیرباز در ایران به کتابدار «گنجور» می گفتند، زیرا «گنج» به معنای مجموعه ای از جواهر و سنگ های قیمتی و یا فلزات زرین و سیمین و گرانبهاست که در جایی پنهان باشد و اتلاق گنجور به کتابدار به آن معنی بوده که در نزد آنان ارزش کتاب و نوشته یا سخنان مکتوب به در و گوهر و مروارید تعبیر می شده است.و کتاب را برابر با همان گنج و گنجینه چیزهای گرانبها و حتی «نامیرا» می دانسته اند که ضابط و حافظ و خازن آنها را «گنجور» نامیده اند که همین کتابدار فعلی باشد.12
پرویز اذکائی، فهرست ما قبل الفهرست، آثار مکتوب ایرانی پیش از اسلام، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1375، ص 50-52
http://portal.nlai.ir/daka/Wiki%20Pages/کتابخانههای سلطنتی.aspx
http://www.nlai.ir/Default.aspx?tabid=1228 -
عین السلطنه در خاطرات خود راجع به لسان الدوله چنین می نویسد: «....لسان الدوله پدر سوخته را هم برای کتاب های دولتی حبس کرده اند، در ایام مظفرالدین شاه خیلی از کتاب ها را فروخته و خیلی ها را عوض کرده، آنچه همه جلدهای مروارید و نقاشی بوده، با صورت های چینی همه را فروخته» و همچنین دربارۀ شخصیت او چنین می نویسد: «یک کتابدار بود، مثل امیری، وزیری، تجمل داشت، از بس هم بد صورت بود، هر وقت [نزد] شاه می آمد، می گفت، برو صد تومان بگیر و تا یک هفته نزد من نیا.15
ر.ک. جمشید کیانفر، مرده ریگ فرهنگی، نامه بهارستان، بهار و زمستان 1383، ص 279 به نقل از روزنامۀ خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار (تهران: اساطیر 1377) ج 4، ص 2765
لسان الدوله که از ابتدا تا انتهای دوران پادشاهی مظفرالدین شاه عهده دار ریاست کتابخانه بود، چون با بی توجهی شاه و دربار به کتابخانه و ذخایر آن مواجه گردید، فرصت را مغتنم شمرد و به تاراجی بزرگ پرداخت و با همدستان متعددش ، بخشی عمده از میراث کهن ایران زمین را به اجنبی واگذار کرد، تا این که در آغاز سلطنت محمدعلی شاه از ریاست کتابخانه معزول گردید.
این شخص در سراسر عمر ننگینش بارها وبارها توسط "هیات انکشاف اشیای مسروقه سلطنتی" که از نهادهای انقلاب مشروطه بود وسپس نظمیه وعدلیه بازداشت و مورد محاکمه واستنطاق قرار گرفت، این محاکمات سالها به طول انجامید، واو تمام این مدت با همدستانی که تعدادشان کم نبودند به فروش وخروج ذخایر ملی دست می یا زید، تا اینکه پیری فرا رسید و بیماری گریبانِ اورا گرفت ،لذا با وساطت آشنایانش و براساس تقاضای هیات وزرا ، احمد شاه موافقت کرد که از حبس آزاد شود ولی محاکمه ادامه یابد. ولی طولی نکشید که مرگ بر وجود خیانتکارش مستولی گشت ، و پروندۀ محاکمات او که از سال 1326 قمری آغاز شده بود ، حدود سال 1338 قمری بدون نتیجه گیری مختوم ماند.
پس از مرگ او بعضی مسئولین دلسوز نیزبه تعقیب همدستان او پرداختند تا حتی الامکان بتوانند بعضی اموال مسروقه را به کشور باز گردانند ، و یا اگر خارج نشده ، از خروج آنها ممانعت به عمل آورند.. چنان که در سال 1301 ش، وزارت مالیه قانونی را صادر کرد تا کتب خطی، مرقع و تصاویر(نقاشیها) و امثالهم را احدی نتواند بدون مجوز صادره از ادارۀ محاسبات دولتی از سر حد خارج نماید، بلکه از این طریق برخی اشیاء و کتب مسروقۀ سلطنتی را به دست آورد و همان طور که گمان می رفت بعضی از مسروقات به دست آمد و ضبط شد.که در مقایسه با میراث از دست رفته قابل توجه نبود.
به هر روی، در فروردین سال 1310 ش، علی اسفندیاری، وکیلِِ عیال لسان الدوله، تقاضای استرداد نوشتجات توقیفی لسان الدوله را که در عدلیه موجود بود ارائه داد، زیرا املاک لسان الدوله در تهران به همسرش صلح شده بود که اسناد آن در توقیف عدلیه بود. مکاتبات مربوط جهت استرداد آنها تا سال 1315 ش ادامه یافت تا این که دراین سال از طرف عدلیه حکمی صادرشد مبنی براینکه چون در زمان زنده بودن لسان الدوله اتهام او ثابت نشده، املاک دوباره به وراثش بر می گردد. و در واقع اموال حاصل از خیانت این شخص به وراثش بخشیده می شود
(سند شماره 1)
وزارت مالیه ، مورخه 13 شهر ربیع الاول 1329
وزارت جلیلۀ عدلیه اعظم
شرحی که به نمرۀ (14985) بر طبق تقاضای شعبۀ ثالث محکمۀ جزاء در خصوص فرستادن اشیای مستخرجه از خانه لسانالدوله به محکمه مزبوره مرقوم رفته بود ملاحظه شد.
اولاً عمل لسانالدوله و سرقتهای او مطلب غیر مکشوف پوشیده نیست که بعد از یک سال محاکمه و استنطاق و رسیدگی و تشخیصات عمده در ثانی حاجت به محاکمه و تحقیقات ابتدائی باشد و ثانیاً این عمل اداری است و حکایت ادعّا نیست و به موجب سندی که خود لسانالدوله سپرده است باید هر قدر باقی دارد از عهده برآید. فرضاً که برای عمل سرقت او باید جزائی معین شود. ادارۀ مدعیالعمومی و محاکم جزاء به اندازهای که باید تحقیقات بعمل آوردهاند، خاصه اینکه در چندی قبل بنا به تقاضای ادارۀ مدعیعمومی جمعی از اعضای محکمه جزاء با رئیس مدعی عمومی به عمارت گلستان رفته و در کتابخانه و صندوقخانه آنچه که باید از سرقتهای لسانالدوله ببینند، دیدهاند و مخصوصاً رئیس ادارۀ مدعی عمومی در آنجا تصدیق کرده است که باید هر قدر تا بحال باقی لسانالدوله از کتب دولتی معین شده است، از او مطالبه و دریافت شود. در این صورت مجال انکاری برای لسانالدوله باقی نخواهد ماند، وانگهی چنانکه دیدهاند از این اشیاء و اسبابها در جزو اثاثه دولتی در چند محل درب هر محل به مهر جمعی ممهور شده است ضبط و توقیف است که فرستادن اشیای دولت به محکمه به این آسانی میّسر نخواهد شد. بهتر این است مقرر فرمائید در این باب بیش از این تعطیل نکرده، با همه مراتب واضحه احقاق حق دولت را که در حقیقت، امروز حق عامه است مانع نبا شد.[ امضاء ] . از طرف وزیر مالیه16
فاطمه قاضیها،اسنادی از تاراج کتابخانه سلطنتی،تهران،سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، 1390،صص154-155
سند شماره (2)
اداره جلیله نظمیه ـ ورقه استنطاق
18 ذیقعده
تقریرات سیدباقر
من حدود شش سال در خدمت لسانالدوله بودهام، یعنی نوکر رفیع السلطنه برادر او بودم، با اینکه از من پنهان میکرد، باز بعضی چیزها را میفهمیدم، از جمله مقداری زیاد کتاب به اسکندرخان و مسیو رفیع دندانسار و شاگرد او میرزا ابراهیم و ملا اسحاق کلیمی که در دالان کاروانسرای امیر حجره دارد فروخته است، حتی طلاهای چفت درزه کتابخانه را که کشیده بود آورد به مشهدی ابوالقاسم ترک آنیتکه فروش که در بازار سقط فروشان دالان تیمچه حاجب الدوله حجره دارد داد برد . مشهدی عباس کتاب فروش در تیمچه کتابفروشان تیمچه حاجبالدوله است، کتاب و قرآن قیمتی زیاد به او فروخته است.
یک جعبه بزرگ در آن کتاب، قرآن و سایر مرقعات و غیره گذاشتهاند، به توسط اسکندرخان در بانک گذاشتهاند، مشهدی هاشم نوکر لسانالدوله بود بعد مجاهد شد، از این کارها اطلاع دارد و او خیلی پول گرفته است، او را بخواهید، بروز میدهد و او در موقعی که کتابها را از کتابخانه میآورد همراه بود، پسرهایش آقاخان و عزیزخان هر کدام یک عبا میپوشیدند، به کتابخانه میرفتند، در موقعی که اجزای دربار در هوای گرم متفرق میشدند، هر کدام مقدار زیادی کتاب با خودشان به خانه میبردند . یک نفر صحاف که اسمش مشهدی علی بود و دکانش در خیابان جبه خانه نزدیک بلدیه بود و سیدی کاشانی شریک او بود آن صحاف را آورده بود دو سه ماه در خانه خودش، با یکی دو نفر شاگرد کتابها را تغییر تبدیل میداد، مُهرهای کتابها را برمیداشت. گاهی هم آن سید کاشانی هم میآمد، آنجا کار میکردند.
یعقوب شاگرد ملا اسحاق هم در این معاملات دخیل بود، کتابهائی [که] ملا اسحاق میخرید او میآورد، میبرد. او را اگر بخواهید سخت بگیرید، بروز میدهد. وقتی که رفتند خانۀ او را بگردند، یک بقچه بزرگ که گویا قطعه بود، مشهدعلی بست به اندرون بردند و اهالی اندرون بیل کلنگ رفیعالسلطنه [را] به اندرون برد[ند]، درب اندرون را بستند، معلوم است آنجا دفن کردند.
یک نفر خدمتکار دارند اسمش فاطمه است، از داخلۀ آنها اطلاع دارد،پنجاه تومان هم به او دادند به مشهد رفت، امسال قبل از ماه رمضان با دلیجان برگشت، او را حاضر کنند، میگوید. سابقاً فاطمه جای دیگر دایه بود و مدتی است در خانۀ لسانالدوله است و از تمام کارهائی که در اندرون میکردند اطلاع دارد
یک بار* میرزا ابراهیم دندانسار با دو نفر یهودی دیگر آمدند خانه لسانالدوله به زیرزمین رفتند، از آنجا به باغ رفتند، معامله کردند، وقتی که میرفتند دو بقچه زیر بغل گرفته بودند، قبل از گرفتاری لسانالدوله، ما از میرزا ابراهیم انعامی خواستیم پنج تومان به ما وعده داد، دفعۀ دیگر که آمد از او مطالبه کردیم، گفت دادهام به لسانالدوله، و از او خواستیم گفت چیزی نگرفتهام.
* * *
سیدباقر حالیه بیکاراست و مشهدی علی گلکار هم بعضی اطلاعات دارد، هر وقتی بخواهید اطلاع بدهید. هر دو را حاضر کرده میفرستم. 17 همان صص 47 -49
(سند شماره 3)
[استنطاق از حسینآقا نام]
س(از حسینآقا): تفصیل کتاب بردن اعتماد حضور و لسانالدوله را از کتابخانه به ترتیبی که در هیأت انکشافیه گفتهاید، بدون هیچ ملاحظه و کم و زیاد، صدق مطلب را از روی حقیقت و درستی بیان کنید!
ج: بنده پهلوی اعتماد حضور نوکر بودم، روزها کتابخانه را از لسانالدوله تحویل میرزا سیدرضاخان میدادند، اعتماد حضور ومیرزا یوسف و میرزا محمدآقا در آنجا حاضر میشدند، از برای خواندن ثبت و تحویل گرفتن.
اعتماد حضور یک روزی به من گفت که با لسانالدوله قرار گذاشتیم که کیف خالی را ببریم درب خانه، کتاب تویش بگذازیم، بیاوریم خانه. این[ها] روز دیگر کیف خالی را به دست من دادند گفتند: ببر درب خانه!
اعتماد حضور گفت، لسانالدوله کیف را پر از کتاب میکند به تومیدهد، میگوید ببرخانه، تو ببر به خانۀ خودمان، چون نوکر من هستی! لسانالدوله رفت توی کتابخانه، کتابهای صحیح را برداشته گذاشت توی کیف و داد دست من. گفت: ببرخانه، من از عقب به تو میرسم. من بردم خانۀ لسانالدوله، توی حوضخانهاش. فوراً لسانالدوله رسید و کتابها را خالی کرده، کیف را داد دست من.
س: شما چند کیف کتاب حمل به خانۀ لسانالدوله و چند کیف کتاب به خانۀ اعتماد حضور بردید؟
ج: والله خاطرم نیست، من ده بیست روز بیشتر نمیرفتم و در این ده بیست روزه دو روز یک دفعه اعتماد حضور و لسانالدوله میآمدند درب خانه و این کارشان بود خاطرم نیست که چند کیف به خانۀ آنها بردهام.
س: این ده بیست روز لسانالدوله کتاب به خانهاش میبرد و یا اعتماد حضور؟
ج: هر دو میبردند، ولی لسانالدوله چون خانهاش نزدیکتر بود، بیشتر میبرد.
س: فقط با کیف میبردند یا به ترتیب دیگر هم میبردند؟
ج: من با کیف برای آنها میبردم و به خانههاشان میدادم و یک روز دیدم اعتماد حضور که به خانه آمد قرآن کوچک و کتاب کوچک از جیب خود بیرون آورد که به توسط میرزا محمدآقا و میرزا یوسف به میرزا محمود کتابفروش فروختند، ولیکن یک شب با اعتماد حضور من رفتم خانۀ لسانالدوله، اعتماد حضور و لسانالدوله رفتند توی باغ لسانالدوله نشستند، دیدم پسرهای لسانالدوله کتاب زیادی آوردند جلوی اعتماد حضور چیدند، به اعتماد حضور لسانالدوله گفت: از این کتابها هم به تو سهم میدهم، اگر با من راه بیایی. و آن شب چند صفحه مرقعی به اعتماد حضور داد که اعتماد حضور فروخت به اسحاق یهودی به چهارصد تومان.
س: پس چرا شما چند روز پیش به اتاق تجارت نزد معتمدالملک رفته و گفته بودید که آنچه من در هیأت انکشافیه گفتهام دروغ بوده است و من ندیدیم لسانالدوله کتاب ببرد و در آن مجلس به زور ماوزر* پطروسخان و فحشهای آقای مرتضی قلیخان، من این اظهارات را کردهام و شرحی هم در این خصوص نوشته و دادهاید؟
ج: تفصیل آن این است که عرض کردم: شب ساعت سه از شب گذشته بنده در منزلم بودم، دیدم یکی درب را میزند، وقتی آمدم دم درب دیدم رفیعالسلطنه با میرزا محمدآقا، آدم اعتماد حضور، هستند، مرا خواستند توی کوچه، صحبت زیادی با من داشتند که تو بیا از این حرفهایی که در هیأت انکشاف گفته ای قولت را برگردان. من گفتم چطور میتوانم با این که در هیأت انکشاف دو سه مرتبه رفتم استنطاق دادهام، بیایم انکار کنم. گفت رفیع السلطنه چرا نمیشود، دو نفر را آزاد میکنی، اینها را تو گیر انداختی، فلان وکیل در عدلیه میرود توی اتاق میگوید ده تومان از فلان آقا مثلاً گرفتم، از آن اتاق میآید میرود به اتاق دیگر میگوید مجبور بودم ده تومان را گرفتم. تو هم بیا در عدلیه بگو که مرا اینها بردند و ترساندند و در هیأت انکشافیه مجبورم کردند که اقرار کنم که لسانالدوله و اعتماد حضور کتاب بردهاند. بنده گفتم شب خیالاتم را میکنم و صبح بیایید به شما جواب میدهم. رفیعالسلطنه گفت: خیر؛ تا اطمینان به ما ندهی، من نمیروم. بعد گفت: برادر من، تو باید کاری بکنی که پول پیدا کنی، اقرار کردن در هیأت که پول از برای شما نمیشود، بعد به من هر چه اصرار کرد، دید به خرج نمیرود، عاقبت گفت من بیستتومان به توم میدهم و بیست تومان هم از مادر اعتماد حضور میگیرم برایت. چون من پول نداشتم، معاملۀ پول که میان آمد، قبول کردم . گفتم:بسیار خوب، شما بروید، صبح زود بیایید، پول را بیاورید، من میآیم اقرار میکنم. صبح زود رفیعالسلطنه با پسر لسانالدله آمدند درب منزل من، مرا برداشتند بردند گلوبندک، درب خانۀ یک آخوندی، به همان طریقی که سابقاً گفتم و نوشتهاید، ده تومان به من دادند و بقیه را بنا بود من بیایم عدلیه جلوی این آقا (معاون حضرت) اقرار کنم به من بدهند، ولیکن از بابت اعتماد حضور چیزی نداد.
س: بقیه را هم به شما داد یا خیر؟
ج: نداد و گفت حالا پول نیست، من قول که به تو دادم میدهم، لیکن ده تومانش را داد.
س (از رفیعالسلطنه): تفصیلی را که حسینآقا میگوید چه چیز است و شما با او چه مذاکره کردهاید؟ بیان کنید!
ج: این تفصیل را بنده یک روز تمام در این خصوص استنطاق دادهام. اگر محکمۀ محترمه رجوع فرمایند مطلب مکشوف خواهد شد.
س: شما به حسینآقا پول ندادهاید؟
ج: خیر بکلّی دروغ میگوید، چنانچه برهان این مسأله را امروز عرض کردهام.
س: حسینآقا نوشته به مهر آخوندی که میگوید به شما داده است یا خیر؟
ج: بلی داده است و در دوسیه ضبط است.
س: چه شده است که حسینآقا در هیأت انکشافیه و حال در عدلیه این طور بیان میکند و به شما آن نوشته را میدهد؟
ج: از شعورو دینداری او سؤال بفرمایید.
س: این نوشته را حسینآقا در خدمت آن مجتهدی که در گلوبندک است با حضور شما، داده یا در غیاب شما؟
ج: با کمال میل و طیب خاطر، محض خلاص آقای اعتماد حضور و جناب لسانالدوله، خود حسینآقا حاضر شد و این نوشته را داد و از محکمۀ محترمه استدعا مینماید که ترتیب رفتن حسینآقا را به منزل جناب آقای آقامیرزا مرتضی خان که شب رفته بود سؤال بفرمایید که برای چه رفته بود که حسین آقا خودش به من گفت که آقای مرتضی خان مرا برد خانه خودشان و تعلیمات داد که دربارۀ لسانالدوله این طور بگویید.
س (از حسین آقا): شما به خانۀ میرزا مرتضیخان رفته بودید؟
ج: بلی، کاغذی نوشته بودم به نصرالملک که من بیکارم، میرزا مرتضیخان به من گفت: شب بیا به خانه ما، من با تو کار دارم،من رفتم به منزل ایشان. به من گفت: کاغذی که به نصرالملک نوشته بودی من دیدم، او به من گفت: من آدم لازم دارم، اگر میل داشته باشی پهلوی خود من بمانی از شما نگاهداری میکنم. بنده گفتم: خیلی خوب، و گفت:هیچ کاری با شما نداشتم، غیر از این.
س: این واقعه قبل از استنطاقات هیأت انکشافیه بود یا بعد از آن؟
ج: خیر، استنطاقات را داده بودم که به منزل ایشان رفتم.
اظهار رفیعالسلطنه: بنده شاهد دارم بر این که حسینآقا خودش گفت که مخصوصاً مرا برای تعلیم دادن برده بود و شاهد را نمیتوانم علنی و در حضور آقای میرزا مرتضیخان عرض نمایم. 18
، همان، صص101 -104
(سند شماره 4)
اداره نظمیه .راپورت اقدامات اعضای پلیس تأمینات
حسب الامر و دستور رئیس شعبه 7.تاریخ 28 جمادی الاولی ـ 5 ثور 1332
حسب الامر ریاست محترم شعبه هفتم .اینجانبان، اعضای اداره پلیس تأمینات برای تفتیش و تجسس اثاثیه سلطنتی به خانۀ لسانالدوله رفته، اقدامات ذیل را به عمل آورد.
بدواً که شروع به تفتیش نمود لسانالدوله، یک طغرا قبض دویست تومان به عنوان رشوه و تعارف به خط خود نوشته تسلیم اینجانبان نموده، که خانۀ مشارالیه را تفتیش نکنیم، قبض مزبور دریافت، بعد کاملاً شروع به تفتیش شد. آنچه که به دست آمده از قرار ذیل است:
ـ یک مقدار زیادی اشیاء و اثاثیه نفیسه سلطنتی از قبیل تصاویر و نقاشیهای قدیمه و مرقعات و خطوط خطاطان قدیمه و غیره و غیره، از خانۀ لسانالدوله کشف و در سه لنگه صندوق هشترخانی و یک چمدان و خود لسانالدوله درب آنها را قفل و به مهر خود مهر موم نموده و یک نفر از اعضای ادارۀ پلیس تأمینات نیز در ظهر مهر لسانالدوله، مهر خود را الصاق نمود. پس از آن، سه لنگه صندوق و یک لنگه چمدان حاوی اشیای نفیسه سلطنتی را به انضمام چند جلد کلامالله مجید و کتاب شعر و یک کتاب قیمتی بزرگ که دارای تصاویر قدیمه است، در جلد خود مهر موم است، به اتفاق لسانالدوله، به شعبه هفتم آورده، پس از ملاحظه رئیس شعبه مزبوره اشیای مزبوره به مخزن اداره تأمینات تحویل گردید و نیز یک دو لابچه حاوی کتب چاپی و یک صندوق نوشتجات مختلفه و یک جعبه آهنی کوچک که دارای نوشتجات میباشد، از خانۀ خود لسانالدوله به مهر خود لسانالدوله و یکی از اعضا مهر موم است. [امضای افراد فوق الذکر] 19
همان ص 169
این مقاله برگرفته از کتاب ذیل است:
فاطمه قاضیها، اسنادی از تاراج کتابخانه سلطنتی، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، 1390.
- http://www.aariaboom.com/content/view/2314/191
- محمد بن احمدبن علی بن محمد، ملقب به نورالدین .منشی مخصوص سلطان جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیرۀ جلال الدین است . وی در نیمه اول قرن هفتم می زیست . ابتدا از ملازمان ولاة محلی شهر نسا [در خراسان] بود،و به سال 621 ه' . ق. از طرف والی نسا به دربار سلطان جلال الدین آمد و در ری به خدمت وی رسید و اندکی بعد به منصب کتابت انشای سلطان نایل گشت و تا آخر عمر سلطان جلال الدین [سال 628] با وی بود به سال 629 در میافارقین اقامت گزید و در همانجا به تصنیف کتاب نفثۀالمصدور به زبان فارسی در شرح مصائب زندگی خویش پرداخت و در سال 639 کتابی دیگر در سرگذشت سلطان جلال الدین به پرداخت ، که اکنون از معتبرترین منابع تاریخی اواخر عهد خوارزمشاهیان و دوران استیلای تاتار به شمار است از (تاریخ مغول تالیف اقبال ص 481) (لغت نامه دهخدا).
- ر.ک. اسماعیل شفق – بنگاه های فرهنگ و ادب ایران در یورش مغول / نشریه گیلان ما، شمارۀ 11 تابستان 1382، صص 40-32
- ر.ک. سورنا گیلانی، تأثیر حمله مغولان بر دانش، فرهنگ و آموزش نشریه ایران مهر، شمارۀ 16و17 شهریور 1384، ص 57 و 58
- ناهید حبیبی آزاد، مروری بر کتابخانه های دورۀ مغول، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، جلد اول، دانشگاه شهید بهشتی سال 1379، ص 412
- ر.ک. سید احمد حسینی اشکوری، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مفتی الشیعه (قم – ایران، 1381) مجمع ذخائر اسلامی، مقدمه
- ر.ک. سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر (تهران: انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368)، صص 168-167
- جمشید کیانفر، انتقال کتابخانۀ شیخ صفی به روسیه، امانت یا تاراج؛ http://vatanyoli.blog fa.com/post-87.as px نشریه دانشجویی وطن یولی
- http://portal.nlai.ir/daka/wiki%20pages
- رک: بدری آتابای، «کتابخانه سلطنتی ایران»، یغما، س 29 (1355)، 9: 224-246
- رک: مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران (تهران، زوار، 1370)، 2 : 385
- پرویز اذکائی، فهرست ما قبل الفهرست، آثار مکتوب ایرانی پیش از اسلام، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1375، ص 50-52
- http://portal.nlai.ir/daka/Wiki%20Pages/کتابخانههای سلطنتی.aspx
- http://www.nlai.ir/Default.aspx?tabid=1228 -
- ر.ک. جمشید کیانفر، مرده ریگ فرهنگی، نامه بهارستان، بهار و زمستان 1383، ص 279 به نقل از روزنامۀ خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار (تهران: اساطیر 1377) ج 4، ص 2765
- فاطمه قاضیها،اسنادی از تاراج کتابخانه سلطنتی،تهران،سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، 1390،صص154-155
- همان صص 47 -49
- ، همان، صص101 -104
- همان ص 169
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۳:۴۱