Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
ج - پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت وكيل الدوله، آقای عزیزالسلطان ، امین خاقان و این اراذل و اوباش و بی پدر ، مادرهایی که ثمره این شجره شده اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند ،چنین شجر را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد (ماهی از سر گنده گردد نی ز دم) اگر ظلمی می شد از بالا میشد .
میرزا رضای کرمانی در صبح جمعه هجدهم ذیقعده ۱۳۱۳ ناصرالدین شاه قاجار را ترور کرد. استنطاق میرزا رضا کرمانی توسط میرزا ابوتراب خواجه نوری ردیس نظمیه وقت، معروف به نظم‎الدوله نوه برادر میرزا آقاخان صدراعظم نوری صورت گرفت. وی علاوه بر اینکه صاحب مقام بود نیز مترجمی زبر دست هم بوده است و آثار نویسندگان فرانسه را ترجمه می کرد.متن ذیل چکیده و منتخبی از صورت استنطاق نظم الدوله از میرزا رضای کرمانی است.
منتخبی از صورت استنطاق میرزا رضای کرمانیعامل ترور ناصرالدین شاه :
س- شما از اسلامبول چه وقت حرکت کردید ؟ ج - روز بیست و ششم ماه رجب ۱۳۱۳ ...
به حضرت عبدالعظیم کی وارد شدید ؟ ج - روز دویم شوال ۱۳۱۳ .....
س - در کجا ها توقف کردید ؟ ج - دربارفروش در کاروانسرای حاج سید حسین ، ...
س- دستورالعملی که می گویند از آنجا داشتید نگفتید .
ج - دستورالعمل مخصوصی نداشتم الااینکه حاج سید [جمال الدین اسد آبادی]واضح است که از چه قبیل گفتگو می کند، پروایی ندارد می گوید ظالم هستند و از این حرفهامی زدند .
س - پس شما از کجا به خیال قتل شاه شهید افتادید ؟
ج - از کجا نمی خواهد. از کنده ها و بند ها که بناحق کشیدم و چوبها که خوردم وشكم خودم را پاره کردم. از مصیبت ها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار و باز در انبار بسرم آمد . چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم ...به خیال خودم خیر دولت و ملت را می خواستم . ..
س - کسی که با شما غرض وعداوت شخصی نداشت ...
ج - الحال هم حاضرم ... آدم بیغرضی تحقیق نماید که من عرایض صادقانه خودم را محض حب وطن و ملت و دولت بعرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصیل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمایل و غیره وغیره بعرض نرساندند الحال هم حاضرم برای تحقیق .
س - این ارباب غرض کیها بودند ؟ ج - شخص پست و نا نجیب و بی اصل رذل غير لایق .. آقای آقا بالا خان وكيل الدوله و کثرت محبت حضرت والا آقای نایب السلطنه به او .
س - وكيل الدوله می گوید همانوقت با اسناد و کاغذجات مفسدانه که بر همه کس معلوم شد شما را گرفته است و اگر آن وقت شما را نگرفته .. شاید همانوقت اینکار را کرده بودید .

. ج - پس در حضور وكيل الدوله معلوم خواهد شد.
س - پس در صورتی که شما اقرار می کنید که تمام این صدمات را و کیل الدوله برای تحصیل شئونات و نایب السلطنه برای حب مادی به شما وارد آورده اند، شاه شهید چه تقصیر داشت ؟ ...
ج - پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت وكيل الدوله، آقای عزیزالسلطان ، امین خاقان و این اراذل و اوباش و بی پدر ، مادرهایی که ثمره این شجره شده اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند ،چنین شجر را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد (ماهی از سر گنده گردد نی ز دم) اگر ظلمی می شد از بالا میشد .
س - در صورتی که واقعا خیال شما خیر عامه بود و برای رفع ظلم از تمام اینکار را کردید پس باید تصدیق بکنید به آنکه اگر این مقاصد بدون خونریزی بعمل بیاید و این مقصود حاصل شود البته بهتر است حالا ما می خواهیم بعد از این در صدد اصلاح این مفاسد بر آییم باید خیال ما از بعضی جهات آسوده باشد که از روی اطمینان مشغول ترتیبات تازه بشویم. در اینصورت باید بدانیم اشخاصی که با شما متفق هستندکی هستند و خیالشان چیست ؟...
ج - صحیح نکته ای می فرمایید من چنانچه به شما قول داده ام به شرف و ناموس انسانیت خودم قسم میخورم که بشما دروغ نخواهم گفت هم عقیده من در این شهر و مملکت بسیار هستند ...، حالا همه کس با من همعقیده است ولی به خدای قادر متعال که خالق سیدجمال[اسد آبادی] و همه مردم است قسم که از این خیال و نیت کشتن شاه احدی غیر از خودم و سید اطلاع نداشت. سید هم در اسلامبول است هر کاری با او می توانید بکنید .
س - این طپانچه شش لول بود که داشتی ؟ ج - خیر پنج لول روسی بود.
س - از کجا تحصیل کردید؟ ج - دربار فروش از شخصی که از برای بادکوبه میوه حمل میکرد....
س - آن وقت که خریدید بھیمن نیت خریدید؟ ج - خیر ... و به خیال نایب السلطنه بودم.
س - با وجود این ... پس چرا او را نکشتید و شاه را شهیدکردید ؟
ج- همچو خیال کردم که اگر او را بکشم ناصر الدین شاه با این قدرت هزاران نفر را خواهد کشت. پس باید قطع اصل شجر ظلم را کرد نه شاخ و برگ را اینست که بتصورم آمد، اقدام کردم.
س - من شنیدم که گفته بودی که در شب چراغانی شهر که هنگام جشن شاه خواهدبود و شاه به گردش می آمده است اینکارا می خواستی بکنی؟
ج - خير من همچو اراده ای نداشتم و این حرف من نیست و نمی دانستم که شاه به گردش شهر خواهد رفت و این قوه را هم در خودم نمیدیدم. روز پنجشنبه شنیدم که شاه به حضرت عبدالعظيم می آید در خیال دادن عریضه به صدارت عظمی بودم که امنیت بخواهم . عريضه را هم نوشته در بغل داشتم و رفتم در بازار منتظر صدر اعظم بودم . از خیال دادن عریضه منصرف شدم ويك مرتبه به این خیال افتادم و رفتم منزل، طپانچه را برداشتم، آمدم از درب امامزاده حمزه رفتم توی حرم قبل از آمدن شاه . تا اینکه شاه وارد شد، آمد توی حرم زیارت نامه مختصری خوانده بطرف امامزاده حمزه خواست بیاید دم در يك قدم مانده بود که داخل حرم امامزاده حمزه بشود ، طپانچه را آتش دادم .
س - شاه شهید به طرف شما مستقبل می آمد و شما را میدید یا خیر ؟
ج - بلی مرا دید و تكانی هم خورد که طپانچه خالی شد. دیگر نفهمیدم.
س - شنیدم شما مکرر به بعضی از دوستان خودتان گفته بودید که من صدر اعظم
را خواهم کشت. باصدراعظم چه عداوت داشتید؟
ج - خیر این مقولات دروغ است. بلی در اوایل امر که سید[جمال الدین اسد آبادی] را اذیت و نفی بلد.کردند، شبهه ای برایش حاصل شده بود که او سبب افتضاح و نفی او شده ولی بعد در اسلامبول .. برای او اثبات شد که صدراعظم دنبال اینکار نبوده ،.. من هم به خیال کشتن ایشان نبودم.
س . اگر مردم همه با شما هم خیال هستند پس چرا آحاد و افراد مردم از بزرگ و کو چك و زن و مرد در این واقعه مثل آدم فرزند مرده گریه و زاری می کنند و در خانه ای نیست که عزا برپا نباشد؟
ج-این ترتیبات عزاداری .. اسباب رقت میشوداما برویدبيرونها حالت فلاکت رعیت را تماشا بکنید .
س - خوب در صورتی که شما در اسلامبول به آن احترام بودید دیگر به ایران آمدی چه کنی که آنقدر باین و آن التماس کنی که برای تو امنیت حاصل کنند؟
ج - مقدر اینطور بود که بیایم و این کار بدست من جاری شود . ... .
س - یعنی سید بعد از این تفصیلات که ذکر کردید مطمئن میشود که به ایران بیاید ؟ ج - بلی من سیدرا می شناسم . همانقدر که یکی از دولت های خارجه ضامن بدهند که جان او در امان باشد او دیگر در بند هیچ چیز نیست و خواهد آمد که شاید بتواند خدمتی به اسلامیت بکند. وانگهی او یقین میداند که خون او کار آسانی نیست و تا قیامت خشك نخواهدشد.
این بود صورت استنطاق میرزارضا کرمانی پسر شیخ حسین عقدائی که وسیله ابوتراب خان نظم الملك وزير نظمیه وقت انجام شده است .
در پایان صورت استنطاق مذکور شرح زیر به عنوان پی نوشت آمده که گویا نظر صریح نظم الملك باشد:
«هوالعلیم این کتابچه سئوال و جواب و استنطاقی است که در مجالس عدیده در حضور این غلام خانه زاد ابو تراب و ... ، عجالتا بطورملایمت و زبان خوش از میرزا محمد - رضا بعمل آمد لیکن مسلم است در زیر شکنجه و صدمات لازم استنطاق بهتر از این مطالب و مکنونات بروز خواهد داد. ....غلام جان نثار ابو تراب،محل مهر نظم الدوله
منبع : مرتضی سیفی فمی تفرشی،نظم و نظمیه در دوره قاجار ،۱۳۶۲ ، تهران ، انتشارات یساولی، فرهنگسرا،صص۹۴ -۱۱۶
شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۸:۳۵