Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
پس تصور می کنم که بی رونقی علم و فرهنگ در این جامعه نه براي رواج رسوم ناپسند
بلکه به علت این است که فکر و معرفت مردم هنوز پیش نرفته است. فکر میکنم که بایسته است که ایران هرچه زودتر کار را بر قاعده استوار کند و مدارس مخصوص علوم، پزشکی و نظامی بنیاد نهد و شاگردان را با نظم و مراقبت فراخواند و به تحصیل وادارد و آنان را پس از فراغت از تحصیل در کار و مسؤولیّتی که بتوانند از آموخته هاي خود بهره گیرند، بگمارد تا در آینده نتیجه مطلوب به دست آید. این آرزویم است. اگر چنین بشود، خاندان سلطنت به افرادي از مردم عامه که اهل دانش اند احترام می کنند، و مردم طبقه پایین هم به اعیان و اشراف که از دانش بهره ندارند دست یاري میدهند، و تمدن روز به روز پیشتر می رود و قوت مملکت پیوسته فزونی می گیرد. اگر مملکت ایران با این تدبیر به موقع و مقام خوبی برسد، اگر هم در قید از میان بردن رسوم ناپسند نباشند این عادات به خودي خود متروك می شود. امیدوارم که ایران سیاستی براي توانگر و متمدن شدن در پیش گیرد.
وضعیت دار الفنون به روایت فوروکاوا افسر ژاپنی

در سال ۱۸۸۰ میلادی مقارن با ۱۲۹۷ ه.ق به دستور وزیر دارایی وقت ژاپن که علاقمند به گسترش روابط بازرگانی ژاپن با ممالک آسیایی از جمله ایران بود، هیئت هفت نفره ای را به ریاست ماساهارو یوشیدا به ایران اعزام گردید. این هیأت نخستین فرستادگان ژاپن به دربار قاجار(ناصرالدین شاه) بودند. فوروکاوا نوبویوشی ،افسر ستاد حزب ژاپن بود که در آن زمان بیش از سی و یک سال نداشت. سیّاحی بود سرزنده و ورزیده با روحیّه نظامی که خود را براي سفري پرمشقّت و دورودراز در ممالک آسیا آماده کرده بود. فوروکاوا قبل از این سفر، به مطالعه تاریخ ایران پرداخت و اطّلاعات خود را راجع به این سرزمین تکمیل کرد.
هیأت ژاپنی از طریق خلیج فارس با ناو جنگی هیهي Hiei قدم به خاك ایران گذاشت. فوروکاوا در کتاب خود ضمن وصف جزایر خلیج فارس، به این نکته نیز اشاره میکند که خلیج فارس به عنوان نام عام و سراسري، به آبهاي میان تنگه عمان تا دهانه اروند رود، جایی که دجله و فرات به هم وصل می شوند، اطلاق می گردد. هیأت اعزامی با گذر از دشتهاي برهنه ایران، و از طریق شهرهاي شیراز و کاشان به تهران رسید و فورو کاوا به ثبت خاطرات خود پرداخت . سؤال و جوابهاي ردوبدل شده بین ناصر الدین شاه و هیأت ژاپنی که بخشی از کتاب را به خود اختصاص داده، در نوع خود جالب توجّه و در عین حال غم انگیز است.نگارنده بدون اینکه عین نوشتار فوروکاوا را تایید کند به بخشی از خاطرات وی مربوط به دارالفنون می پردازد.

وصف دارالفنون :

درباره مدرسه اي که در تهران دایر است و وضع آن را از نزدیک دیدم، در اینجا شرحی مینویسم:
این مدرسه در گوشه شمال شرق ارك واقع است و ردیف خانه هاي عادي جلو آن را گرفته، و از بیرون ناپیداست.
با معرفی اي کهMr .Taylor آقاي تایلور معلم انگلیسی این مدرسه کرده و ترتیبی که داده بود توانستم در روز ۱۳ اکتبر سال ۱۳ میجی۱۸۸۰ م از این مدرسه دیدن کنم. به جلوي در ورودي این مدرسه که رسیدم، شش- هفت مدرس یا مأمور پایین رتبه تر اینجا از من و
همراهان استقبال و ما را به بالاخانه هدایت کردند. در اینجا مدیر مدرسه و هفت- هشت معلم ادبیات و نظام به ما خوشامد گفتند.
مدیر مدرسه برادر مخبر الدوله رئیس تلگرافخانه است. همه به صحبت نشستیم، و ضمن صرف چاي و شیرینی از چیزهاي گوناگون گفتگو کردیم. پس از آن از بالاخانه پایین آمدیم و به کلاسهاي درس رفتیم. ساختمان این مدرسه که هر برِ آن پنجاه- شصت کن ،[حدود یکصد متر] است،حیاط و باغی در وسط داشت با گلکاري و حوضی در میان چمن آن. آب از فواره بالا میرفت و توي حوض می ریخت.

سرزدن به کلاسها
نخستین کلاسی که دیدیم اتاقی بود که در آن علوم فرنگی و نقشه کشی میخواندند. بر کفِ سنگی این اتاق نیمکت و چارپایه ردیف شده و نزدیک ۵۰ شاگرد با لباس تیره بر این نیمکتها نشسته بودند. معلم فرنگی بر تخته سیاه که به دیوار آویخته بود به فرانسه می نوشت، و به شاگردان درس می داد. بالاي چهار دیوار اتاق نقاشی سیاه قلم اروپایی و نیز نقاشی رنگی کار شاگردان نمایش داده شده بود.
با رسیدن ما از شاگردان خواسته شد که به پا خیزند و سلام و احترام کنند، و معلم آن کلاس در حضور ما از شاگردها درس پرسید. فرانسه شاگردها تا اندازه اي خوب بود. دیدم که یکی دو نفر از شاگردان لباس قشون ایران پوشیده و کلاه نظامی به سر گذاشته و شمشیر به کمر بسته اند. به نظرم آمد که آنها افسر نظام هستند که در درس حاضر می شوند. شاگردها همسن و سال نبودند و به تفاوت از ۱۲ – ۱۳ ساله تا ۲۴-۲۵ ساله می نمودند.

کلاس زبان روسی
اتاق دومی که رفتیم کلاس زبان روسی بود، و معلم مرد روس به یازده- دوازده شاگرد درس میداد. چند تا از این شاگردها با مقدمات زبان روسی آشنا شده بودند؛ اما بهترین شاگرد این کلاس دو سال پیش که نیروي سوار قزاق تشکیل شد مدرسه را رها
کرد و رفت تا براي آنها مترجمی کند، و حاضر نبود.

درس جغرافیا و شاگرد نادان
اتاق سوم کلاس جغرافیا بود. معلم فرانسوي به نزدیک پنجاه شاگرد، که سه- چهار تاشان افسر قشون بودند، درس جغرافیا میداد.
معلم از شاگردي که روي کلاهش نشان سرهنگی داشت خواست که نقشه اي ساده از آسیا روي تخته سیاه بکشد و[به من اجازه داد که] درباره این منطقه از او پرسش کنم. هرچند که نقشه اي که کشیده بود نادرست بود و تقریبا نامفهوم، کوشش کردم که امتحانی بکنم؛ پرسیدم
که کوههاي کون لون کجاست، اما نمیدانست. پس پرسیدم که مملکت کره کجاست، و او به جایی در حدود کانتون چین اشاره کرد. در این وقت، معلم جغرافیا خواست که درباره محلی نزدیک به ایران از او بپرسم. پس درباره طول و عرض جغرافیایی تهران سؤال کردم، و باز نتوانست جواب بدهد. فهمیدم که اطلاع او در حد شاگرد دبستانی بی دانشی است. پیش خود فکر کردم که هرچند در اینجا، در مملکت ایران، مهمان[و محترم] هستم؛ اما در قشون ژاپن فقط درجه سلطانی دارم، و عجیب است که حالا از سرهنگ قشون مملکت ایران امتحان شفاهی میگیرم.

کلاس فرانسه
اتاق چهارمی هم که رفتیم کلاس زبان فرانسه بود که اینجا پنجاه- شصت شاگرد از معلم فرانسوي درس میگرفتند، و میان آنها هم چند صاحب منصب قشون دیدم.

کلاس انگلیسی
اتاق پنجم کلاس زبان انگلیسی بود با هفتاد- هشتاد شاگرد، و معلمش آقاي تایلور Taylor که با معرفیمان واسطه دعوت ما به دارالفنون شده بود.

معلّم اتریشی موسیقی؛ مشق نظامی
اتاق ششم صحنه مانندي بود که جلوي آن را پله پله ساخته بودند و در اطراف، در بالا و پایین، در چند طبقه غرفه هاي کوچکی درآورده بودند، گفتند که در اینجا موسیقی نظامی و پیانو نواخته و اجرا می شود
. آنگاه به حیاط و باغ مدرسه رفتیم. در اینجا معلم اتریشی به ۳۶ شاگردش حکم کرد که با تفنگ ورندل به صف بایستند.
آنها به دیدن ما پیشفنگ کردند و سپس رژه رفتند و به آهنگی که گروه موسیقی می نواخت قدم گرفتند. اما چون اینجا باریک بود نمی توانستند حرکات نمایشی بکنند و فقط دور حوض قدمرو کردند و دو گونه مارش قدم آهسته و قدم تند را نمایش دادند.
آنها در چهار دسته، هر دسته از پنج نفر، به صف شده بودند؛ و هر دو دسته به نوبت پخش و جمع می شد.
با دیدن نمایش آنها احساس کردم که در حرکات با تفنگ چندان مهارت ندارند و پیشرفت نکرده اند؛ اما آهنگی که دسته موسیقی می نواخت چنان تند بود که نشان می داد که براي شاگردان نظام همگام شدن با آن سخت است.
سپس به اتاقی رفتیم که کف آن را شن ریخته و آنجا ادوات ورزشی کار گذاشته بودند.
شاگردانی که حرکات با تفنگ را نمایش می دادند همه اینجا آمدند. تفنگها را به دیوار
آویختند، و به عملیات ورزشی پرداختند.
پس از پایان این نمایش، به اتاق پیشین [نزد مدیر و معلمان مدرسه] رفتیم و چاي خوردیم
و استراحت کردیم، و نقشه نیمه تمامی را که از تهران تهیه می کردند دیدیم. وعده دادند که پس از تمام شدن آن براي هرکداممان یکی به رسم هدیه خواهند فرستاد.

نام بی مسمّی
گویا این مدرسه سی سال پیش از این، در اصل به عنوان مدرسه نظام، تأسیس شد. اما در طرز و اصول تعلیم، نام آن با واقعیت وفق نمی داد. صاحب منصبان قشون ایران در اصل اگر هم از خانواده شاهی نباشند، از خانوادهاي اشراف گرفته می شوند. در درجات
پایینتر از سرهنگ هم افراد وابسته به اشراف و خانهاي محلی بسیارند. پس، چنین نیست که ارتقا و ترقی مقام در قشون مربوط به گذراندن این مدرسه باشد. درسخ واندگان این مدرسه هم لزوما وارد نظام و صاحب منصب قشون نمی شوند.

درس ادبیّات در مدرسه نظام

چنین است که با اینکه اینجا مدرسه نظام خوانده می شود، محتواي درسها آمیخته اي از ادبیات و علم نظام است، و طب هم به آن اضافه می شود تا که شاگردان پس از فراغت از تحصیل در هر اداره که بخواهند شاغل بشوند. می توان گفت که اینجا مدرسه اي عادي [به شیوه فرنگی و نه تخصّصی] است.


سهولت پذیرفته شدن به دار الفنون
هزینه مدرسه و شاگردان را شاه [از خزانه خود] می دهد. این مدرسه خوابگاه ندارد، و شاگردان شبها به خانه شان می روند. گویا دوبار در سال به شاگردها لباس می دهند و یک وعده غذا در روز، و هر شاگرد به تناسب سال درسش قدري هزینه تحصیل
می گیرد. داوطلبان تحصیل در این مدرسه بی توجه به دین و وضع اجتماعی آنها[خواه از خانواده اشراف باشند یا عامه] و سن شان، فقط با دانستن زبان و خط فارسی و بی گذراندن امتحان خاصی، میتوانند وارد شوند. براي فارغ التحصیل شدن هم حدّ سنّی نیست.
شاگردان می توانند صبحها هر وقت که می خواهند بیایند و عصرها از مدرسه برگردند، و حضور در درسها الزامی نیست. اگر مدرسه هاي ژاپن چنین [آسانگیر] باشند، چند صد هزار شاگرد در آنجا ازدحام می کنند و با چند معلم انگشت شمار نمی شود به این همه شاگرد علم آموخت.
گفتند که شاگردهاي این مدرسه اکنون ۲۵۰ یا ۲۶۰ نفر هستند. میتوان تصور کرد که چرا در مقایسه با ممالک دیگر، عده چندانی
با این سهولت پذیرش که هست به مدرسه وارد نمیشوند. بسیاري از مردم نیز همین احساس و تصور را دارند.

دادن و گرفتن رشوه
گویا در ایران این عادت بد و ناپسند گسترده است که حتی مدرسه و معلّم از آن برکنار نیست، و اینها هم به رشوه گرفتن مبتلا هستند، و هنوز به نسبت کم و زیاد پیشکشی که میرسد درباره ضعف و قوت شاگردان تصمیم می گیرند. چنین است که پسران
خانواده سلطنت درس نمی خوانند، اما درجه سرتیپی می گیرند؛ بستگان خانواده هاي اشراف مانند عمو و دایی و برادرزاده هنوز درسشان تمام نشده از بلندپایگان دولت می شوند. کسی که از خانواده هاي پایین باشد، اگر هم دانش بسیار داشته باشد، منتها طبیب
و حکیم روستا میشود و از ادانی مردم باقی می ماند.

بی قدري علم و فرهنگ
میگویند که به این موجبات است که [رغبت به تحصیل و] تعداد شاگردان مدرسه زیاد نیست.
اما این تصور هم [براي همه ادوار] درست نمی نماید، زیرا که ایران از کهن ترین کشورها است. اما پس از قرون میانه و به دنبال جنگ و آشوبهاي پی درپی، مردم از عالی و دانی با دانش بیگانه شدند. پس از بنیاد شدن سلسله قاجار کم کم آرامش [نسبۀ بلند مدت]پیدا شد. اما اکنون هنوز بیش از ۸۰ سال از آغاز این دوره نگذشته است و مردم ایران هنوز به لزوم و اهمیت فرهنگ معرفت ندارند. پادشاه کنونی پس از نخستین سفرش به اروپا در سال ۱۸۷۲ کمی شیوه اروپایی را دنبال کرده و گرایش به تمدن جدید یافته است. با آنکه می گویند که دارالفنّون تاریخ ۳۰ ساله دارد، در واقع بیش از چهارده- پانزده سال از پا گرفتن آن
نمی گذرد. با این توسعه نیافتگی، کمی شاگردان نه فقط بر اثر عادت ناپسند است [که از آن یاد شد]، بلکه به احتمال به این سبب است که اکثر مردم هنوز علم و فرهنگ [و ارزش آن] را نمی شناسند.

اولویّت رشد فرهنگی
اگر نخست ادبیات و معرفت میان مردم رواج یابد، اگر هم مدرسه اي نباشد هرکس میکوشد تا بر دانش خود بیفزاید. در این وضع،مردم بر این نیّت و رفتارند که عادات و رسوم بد را از میان بردارند و پیوسته رو به سوي تمدن بروند؛ و اگر مدرسه هم تأسیس و علم آموختن تشویق شود، دیگر خود پیداست که هیچکس نخواهد خواست که بر دانش خود نیفزاید. پس تصور می کنم که بی رونقی علم و فرهنگ در این جامعه نه براي رواج رسوم ناپسند
بلکه به علت این است که فکر و معرفت مردم هنوز پیش نرفته است. فکر میکنم که بایسته است که ایران هرچه زودتر کار را بر قاعده استوار کند و مدارس مخصوص علوم، پزشکی و نظامی بنیاد نهد و شاگردان را با نظم و مراقبت فراخواند و به تحصیل وادارد و آنان را پس از فراغت از تحصیل در کار و مسؤولیّتی که بتوانند از آموخته هاي خود بهره گیرند، بگمارد تا در آینده نتیجه مطلوب به دست آید. این آرزویم است. اگر چنین بشود، خاندان سلطنت به افرادي از مردم عامه که اهل دانش اند احترام می کنند، و مردم طبقه پایین هم به اعیان و اشراف که از دانش بهره ندارند دست یاري میدهند، و تمدن روزبه روز پیشتر می رود و قوت مملکت پیوسته فزونی می گیرد. اگر مملکت ایران با این تدبیربه موقع و مقام خوبی برسد، اگر هم در قید از میان بردن رسوم ناپسند نباشند این عادات به خودي خود متروك می شود. امیدوارم که ایران سیاستی براي توانگر و متمدن شدن در پیش گیرد.


منبع : سفرنامه فوروکاوا، نوبویوشی فوروکاوا، ت‍رج‍م‍ه‌ ه‍اش‍م‌ رج‍ب‌زاده‌، ک‍ی‍ن‍ج‍ی‌ئ‍ه‌ اورا، تهران ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۴، صص۱۰۳-۱۰۷

شنبه ۱۵ دي ۱۳۹۷ ساعت ۶:۰۰