Qajarieh, Articles by Fatemeh Ghaziha
بست نشینی در سفارتخانه، مورد استفاده طبقات گوناگون مردم ایران قرار می گرفت، که در میان آنها حتی غلامهایی که از ظلم اربابان خود گریخته و واقعا از هر نظر قابل دلسوزی و ترحم بودند، بچشم می خوردند. ما معمولا به اینگونه افراد اجازه می دادیم که چند روزی در سفارتخانه بسر برند تا مراحل بحرانی کار تخفيف حدت پیدا کند و زمینه لازم برای میانجگیری و مصالحه و رفع اختلافات طرفین بصورت تضمین رسمی و قول و قرارهایی در جهت جلوگیری از تکرار مواردی که منجر به این پناهندگی شده، فراهم گردد. و البته در اغلب موارد، این تعهدات بیش از چند ماهی دوام نمی آورد.
بارها مشاهده کرده ایم که بعضی از شاهزادگان و خانها و افسران قشون نیز به سفارتخانه ما پناه آورده اند که در میان آنها ما معمولا از کسانی که متهم به اختلاس از بودجه مملکت بوده و یا از طبقه صرافان کلاهبردار و آزار دهندگان ضعفا شمرده می شدند فورا می خواستیم که از سفارتخانه خارج شوند. ولی اگر افراد پناهنده از قربانیان حکومت استبدادی و مظلومین طبقه زور گو بودند، آنقدر آنها را در سفارتخانه نگه میداشتیم تا فرصت مساعدی برای حل مشکلات و تأمین آنها به صورت مصالحه یا انجام کارهای دیگر پیدا شود.
بست نشینی در سفارت انگلیس به روایت لیدی شیل همسر سفیر.
مقام سفارت انگلستان در اوائل سلطنت ناصرالدین شاه به عهده کلنل جستین شیل قرار داشت، که همسر او نیز طی مدت این مأموریت، همراه شوهرش، در ایران به همه جا سر کشید و مجموعه ای از خاطرات و مشاهداتش را فراهم آورد، خانم «ماری شیل» معروف به «لیدی شیل» که از قرار زنی بسیار نکته - سنج و کنجکاو بوده، در طول سفرش از انگلستان به ایران و بالعكس - که جمعاً حدود سه سال و ده ماه به طول انجامید - با استفاده از معلومات و تجربیات شوهرش «کلنل شیل» (که قبلا نیز مصدر خدمت در ایران بود) مطالب جالبی گرد آورد که پس از بازگشت به انگلستان، آنرا به صورت کتابی بچاپ رساند.
که در | ترجمه فارسی «خاطرات لیدی شیل» عنوان گرفته است، این کتاب در شمار کتب معروف تحقیق در تاریخ قاجاریه و بخصوص اوائل سلطنت ناصرالدين شاه محسوب می شود.
مسائلی که خانم شیل در کتابش عنوان کرده، بیشتر از این نظر حائز اهمیت است که او، بعنوان همسر سفیر انگلیس، تقریبا در مرکز سیاست ایران قرار داشت .اضافه بر اینها، خانم شیل از معدود افرادی بود که در اندرون شاه و اغلب رجال آن زمان رفت و آمد داشت و توانست با کسب اطلاع از زندگی خصوصی و شرایط اجتماعی آن دوره، تقریبا کتاب جالبی برای آشنایی دیگران با اوضاع و احوال حاکم بر ایران عصر ناصری فراهم آورده و بخاطر کارگردانی های شوهرش در امور سیاسی ایران نیز، کم و بیش اطلاعاتی از مسائل سیاست ایران در لابلای مطالب کتابش بگنجاند. ولی نباید از نظر دور داشت که اظهار نظرهای لیدی شیل، گاهی اوقات با موذیگری خاصی نیز توأم است و با اینکه حقایق گوناگونی از شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر آن زمان را در خلال سطور کتابش می توان یافت، ولی جنبه تحقیر و استهزاء را نیز در نگارش مطالب از نظر دور نداشته است.
تلخیص بخشی از خاطرات لیدی شیل درمورد بست نشینی:

...در ایران محل سفارتخانه های خارجی يك پناهگاه مصون از تعرض محسوب می شود که در داخل محدوده آن، هیچ قدرتی حق ایجاد مزاحمت برای پناهندگان را ندارد. چنانچه ،بهمن میرزا - عموی شاه فعلی - که والی ایالت آذربایجان بود، نیز بهمین گونه در محل سفارت روسیه پناه گرفت و پس از مدتی به كمك آنها به عنوان میهمان امپراطور به روسیه عزیمت نمود. او هم اکنون نیز در آنجا اقامت دارد و با آنکه از هر جهت در رفاه و آسایش بسر می برد ولی دلش در هوای وطن است.
...يك روز، موقع عبور از بین درختانی که اسبهای ما را به آن بسته بودند و تقریبا محل اصطبل ما بحساب می آمد، با کمال تعجب يك مرد موقر ایرانی را مشاهده کردم که کاملا نابینا بود و به نظر می رسید که هر دو چشمش را از حدقه بیرون آورده اند. این شخص پس از اینکه از حضور ما در کنارش مطمئن شد، از جا برخاست و با صدای بلند درخواست کرد که او را تحت حمایت ِ دولت انگلیس در آوریم. من اکنون نام این مرد را - که رفتار و حرکاتش در آن روز مرا بشدت تحت تأثیر قرار داده بود . فراموش کرده ام. ولی می دانم که او يك نفر «خان» و سر کرده یکی از ایلات کرمان یا یزد بود که خود و خانواده اش یکی از ظالم ترین تبهکاران مملکت ایران بحساب می آمدند و شقاوت و جنایات او و پسرانش از شمار بیرون بود. کیفر آنها، به صورت قتل هر دو پسرش و کور نمودن خود او انجام یافته بود، ولی با این حال، هنوز هم به گردنکشی پایان نداده و پس از کور شدن نیز دست به چند مورد شرارت زده بود که سرانجام بخاطر ترس از قصاص و فرار از عواقب آنها به سفارت ما پناهنده شد تا در حمایت ما قرار گیرد و از شفاعت و وساطت دولت انگلیس برای فرار از مجازات دوباره بهره مند گردد. وضع ترحم انگیز این مرد، ما را از اقدام سریع در اخراج او که مسلما باعث بی اعتباری و بدنامی سفارتخانه می شد، برحذر داشت، ولی به خان فرصت دادیم تا بدون آنکه امیدی به حمایت ما داشته باشد به هر صورت که صلاح میداند اقدام کند. و او هم چند روز بعد - در حالی که از کمکهای ما کاملا مأیوس شده بود محل خود را ترك كرد و البته من شك ندارم که او قبل از این کار، ابتدا با دادن رشوه به افراد مورد نظر، امنیت و مصونیت خود را از نظر مجازات کاملا تامین و آنگاه از حریم پناهندگی ما خارج گردید.
بست نشینی اشرار در محل سفارتخانه ما در شهر، بکرات اتفاق می افتاد و چون تحویل اینگونه افراد به مراجع قضائی، ممکن بود برای سفارتخانه ما بدنامی ببار آورد - و ایرانیها در باره این مسائل فوق العاده کنجکاوند و موضوع خوشنامی و بدنامی برایشان اهمیت بسیار دارد. لذا ما سعی داشتیم که اکثر پناهندگان تبهکار را شبانه امر به خروج بدهیم تا بتوانند در تاریکی شب و با خیال راحت محل دیگری مثل يك بقعه را بجای سفارت پادشاهی انگلستان برای اقامت و بست نشینی پیدا کنند. ولی این کار اغلب به آسانی صورت نمی گرفت و من گاه بگاه صدای پناهندگانی را که در دل شب فریادزده و از ما امان می خواستند در داخل اندرون می شنیدم.
بست نشینی در سفارتخانه، مورد استفاده طبقات گوناگون مردم ایران قرار می گرفت، که در میان آنها حتی غلامهایی که از ظلم اربابان خود گریخته و واقعا از هر نظر قابل دلسوزی و ترحم بودند، بچشم می خوردند. ما معمولا به اینگونه افراد اجازه می دادیم که چند روزی در سفارتخانه بسر برند تا مراحل بحرانی کار تخفيف حدت پیدا کند و زمینه لازم برای میانجگیری و مصالحه و رفع اختلافات طرفین بصورت تضمین رسمی و قول و قرارهایی در جهت جلوگیری از تکرار موادی که منجر به این پناهندگی شده، فراهم گردد. و البته در اغلب موارد، این تعهدات بیش از چند ماهی دوام نمی آورد.
بارها مشاهده کرده ایم که بعضی از شاهزادگان و خانها و افسران قشون نیز به سفارتخانه ما پناه آورده اند که در میان آنها ما معمولا از کسانی که متهم به اختلاس از بودجه مملکت بوده و یا از طبقه صرافان کلاهبردار و آزار دهندگان ضعفا شمرده می شدند فورا می خواستیم که از سفارتخانه خارج شوند. ولی اگر افراد پناهنده از قربانیان حکومت استبدادی و مظلومین طبقه زور گو بودند، آنقدر آنها را در سفارتخانه نگه میداشتیم تا فرصت مساعدی برای حل مشکلات و تأمین آنها به صورت مصالحه یا انجام کارهای دیگر پیدا شود.
تکرار این وقایع برای من سرگرمی جالبی شده بود و علاقه فراوانی به دانستن جزئیات ماجرای پناهندگی افراد گوناگون پیدا کرده بودم، تا جایی که توجه به این مسائل تنوع بسیار خوبی برای جلوگیری از اقامت کسالت آور داخل اندرون شده بود، و مرا از یکنواختی این نوع زندگی - که در ابتدای کار با آن مواجه بودم - نجات می داد. گرچه من به عنوان يك زن، در ایران و بخاطر موقعیت خفت آور این جنس در مشرق زمین، اغلب دچار مشکلاتی می شدم، ولی در ضمن این شانس را داشتم که می توانستم بخاطر نام شوهرم و مقام والای او از مزایای فراوانی بهره مند باشم. زیرا دستورات و خواسته های او عينا بمانند دستورات حکومتی اعتبار داشت و اصولا در هر کجای ایران - از بوشهر گرفته تا ارس - انگليسها از احترام فراوان مردم برخوردار بودند.
در ایران با اینکه ظاهرا مجموعه ای از قوانین وجود دارد ولی غالبا هيچيك از آنها مورد اجرا گذاشته نمی شود. چون عوامل ضایع کننده قدرت قانون مثل حب و بغضها، تحریکات مختلف، فساد و اعمال نفوذ، دائما در کار است و برای سنجش خوب و بد کارها، مصالح گوناگون را به جای مواد قانون در مد نظر قرار میدهند. در چنین جامعه ای مسلم است که وجود حق پناهندگی و بست نشینی اجتناب ناپذیر است و می تواند یکی از روشهای حفاظت شخصی در برابر نارسایی قوانین و جلوگیری از تضيع حق بیگناهان در مقابل حکومت زور و استبداد بحساب آید. …..
منبع : خاطرات لیدی شیل همسر وزیر مختار انگلیس در اوائل سلطنت ناصرالدین شاه» ترجمه حسین ابوترابیان ،چاپ ،دوم،نشرنو،تهران، ۱۳۸۸ تلخیصی از صفحاتِ ۱۱۳-۱۱۷ و همچنین تلخیص صفحات ۱- ۳از مقدمه مترجم.
شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۲:۳۸